انحرافات، بدعتها
باخرزی: هر که در این راه آید و باز آید مرتد طریقت باشد و او بدتر از مرتد شریعت است. زیرا که مرتد شریعت چون کلمهی لا اله الا الله بگوید نجات یابد، اگرچه هر طاعت که کرده بود بر باد داده باشد، اما مرتد طریقت به عمل ثقلین به سر کار نیابد.
با نگاهی به منابع تصوف و صوفیگری مشاهده میشود که نسخههای عرفانی سران تصوف، غیر از فرهنگ اسلامی و سیرهی اهل بیت علیهم السلام است. سفارشات ایشان در بحث پوشش به گونهای است که مریدانشان را در جامعه انگشتنما و تابلو میکند.
با نگاهی عمیق در مییابیم که لفظ قطب در واژگان تصوف، همان جنبهی معنوی امام است که صوفیان در زمان ما برای توجیه این عقیده و کمرنگ کردن این دوگانگی، قطب را نائب امام معرفی میکنند که البته همین اعتقاد هم از نظر عقاید شیعی، بیپایه و اساس است.
میبینیم که مخاطب آیه، اهل کتابی هستند که بر دین خود استوار بوده و پس از یافتن حق به اسلام روی آوردند و باز ثابت قدم ماندهاند. با این وجود متصوفه سعی دارند خود را مصداق (اولئک) بنامند و اجر مرتین را برای زهد و فقر خویش اثبات کنند.
در احوالات اقطاب و بزرگان تصوف که مذهب عامه داشتهاند، کراراً دیده میشود که وصیتی در مورد جانشینی داشته و شخصی را معرفی کردهاند. آیا این پارادوکسی بین اعتقاد و اعمال ایشان در مسئلهی بعد از رهبر و جانشینی نیست؟!
ابوالمفاخر یحیی باخرزی مینویسد: کسی را که جوان باشد، یا دست و پای درست باشد و او به قوت باشد، او را گدایی حرام باشد و سوال از خلق حلال نباشد.
بدعت سماع در تصوف بنابر نقل خودشان که در کتابهایشان آوردهاند، از ایشان تلفات بسیاری گرفته و این مَثَل را برای انسان تداعی میکند که: ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد!
ما صوفیان برای بدعت سماع، از روش اسلاف و گذشتگان خود حجت اقامه میکنند و گویا آن را دلیل شرعی بر این بدعت میدانند. هُجویری مینویسد؛ درویشی گفت: من ده سال است تا قرآن بجز اندر نماز به قدر جواز نخواندهام و نشنیده، گفتند: چرا؟ گفت: ترس آن را که بر من حجت شود
دعب سران تصوف این بوده که توجیهات فراوانی در رابطه با اعمال خود ارائه دهند، چه این توجیهات صحیح باشد و چه نامعقول و بدور از تحقیق. اما چیزی که مهم به نظر میرسد، اینست که صوفیان در این دوران وفور اطلاعات، در مقابل اعمال بزرگانشان مغفول نباشند و از ایشان سند و مدرک معتبر و قابل دفاعی در چهارچوب شرع مقدس طلب کنند.
کاشانی انجام این بدعت را فرصتی مغتنم برای مبتدیان مسیر سیر و سلوک معرفی میکند که در پی مستی و بیخودی حاصل از آن راه پر پیچ و خم و صعب العبور عرفان را یکشبه و در مراسم رقص و آواز طی کنند! زهی خیال باطل!
صاحب نظران صوفیه دربارهی سماع مینویسند: سماع این قوم روزگار ما اسمی است بیمعنی و کالبدی بیروح و رسمی است بیحقیقت. نی صورت سماع صدیقان دارد و نی معنی پاکان.
جنید بغدادی جواز رقصیدن و سماع را به فعل بندگان در حضور خداوند نسبت میدهد و طرب و مستی دنیا را یادآور آن ساعت دانسته و به این ترتیب سماع را مباح معرفی میکند.
سماعی که در تصوف به پایهی برخی حالات عرفانی تبدیل گردیده، از منظر قرآن کریم راهی است که مردم را از مسیر و صراط مستقیم دور میسازد و بین حق و ایشان فاصله میاندازد.
رقص سماع بارزترين نشان صوفيگري به شمار آمده، همواره مورد گفت و گوي فراواني بوده و نزاعهاي بسياري برانگيخته است. گروهي با تمسک به آياتي از قرآن کريم که مشتقات واژه "سمع" را بهکار مي گيرند و از کساني که گوش شنوايي براي سخنان حق ندارند، نکوهش ميکنند، در جستوجوي دليلي شرعي براي حليت سماع برآمدهاند.