سیر تاریخی تصوف تاکنون
جهاد در راه خدا یکی از ارزشهایی است که مورد سفارش خداوند و معصومین (ع) است و عارفان حقیقی برای دستیابی به آن از هیچ کوششی دریغ نمیکنند؛ اما صوفیه در دفاع مقدس نشان دادند که از مرگ فراری هستند و طالب این سعادت با ارزش نمیباشند.
تصوف در برهههای مختلفی به وسیله کمک غیر مسلمانها رشد پیدا کرده است و از تأسیس اولین خانقاه گرفته تا ترویج روحیه صوفیگرایانه در سطح جهان به وسیله شبکه مختلف میتواند شاهدی بر نکته بیان شده باشد و استفاده ابزاری استعمار از بعضی از فرقه های صوفیه در معارضه با نظام اسلامی شاهدی دیگر بر این مدعی است.
با نگاه به عملکرد فرقه سلطان علیشاهی (گنابادی) در جمهوری اسلامی ایران متوجه میشویم که این فرقه در اکثر رخدادهای اجتماعی و سیاسی در تضاد و تقابل با مردم و جمهوری اسلامی بوده. ارتباط و دوستی این فرقه و سران آن با منافقین و علیالخصوص دشمنان قسم خورده ایران، مثل وهابیت خبیث و آمریکای جنایتکار گویای همین مسئله است.
نام اقطاب طریقت سلطان علیشاهی یا همان گنابادیه در کنار نام بزرگان صوفیه در سلسله صوفیان ذکر شده است. با مقایسه کوچکی بین این افراد و بزرگان سلفشان به فاصله زیاد بین ایشان از نظرعملی، شخصیتی و اعتباری پی می بریم. اما میتوان ادعا که این فاصله طبقاتی در همین سلسله کوچک گنابادی نیز وجود دارد و بهوضوح روشن است که اعتبار اقطاب این فرقه روز به روز رو به افول رفته است.
در تاریخ تصوف همواره صوفیانی تا قبل از شروع دوره فرقهگرایی در تصوف، بهعنوان استاد و مراد مطرح بودند که یا در تالیف، صاحب اثری خاص بودند یا اینکه سخنان و کرامات نقل شده برای ایشان نشان دهنده میزان قدر و منزلت او در مسلک تصوف است. اما به تدریج و با گذر زمان و مطرح شدن نام اقطاب در سلسله صوفیان، شأن و مقام علمی اقطاب، جای خود را به قدرت طلبی در تصوف داد.
آداب و آیینی که در فرقهی صوفیه رواج دارد برگرفته از ادیان و فرق مختلف است، که میترا یکی از این فرقههایی است که صوفیه، بعضی از آداب خود را از این فرقه اقتباس کرده است. بهعنوان نمونه، مراحل تشرف در آیین میترا و تصوف شکلی هماهنگ با هم داشته و به خاطر تقدم آیین میترا، می توان اینگونه نتیجه گرفت که مراسم تشرف در صوفیه متأثر از آداب تشرف در آیین میترا است.
هرچند که شطحگویی از خصوصیات تصوف است، ولی شطحگویی صوفیان از قرون سوم و چهارم آغاز شد. با ظهور شخصیتهای معروف این دوره همچون "بایزید بسطامی" و "حسین بن منصور حلاج" این تفکر رواج یافت. به دلیل جذابیت چنین تفکری، افراد زیادی به صوفیه پیوستند و همین امر موجب رشد و رواج صوفیه شد.
عقیده به وحدت وجود در میان صوفیان از عقاید مهم ایشان به شمار میرود. این عقیده از قرن دوم هجری شروع شد و بعدها گسترش زیادی یافت و صوفیان زیادی این عقیده را شرح و بسط دادند. به دنبال عقیده به وحدت وجود فقها و علما با صوفیان مقابله کردند.
در حالی که سیر سلوک صوفیه قرون اول زهد افراطی بود، اما در قرن سوم همین روند ساده و زهدگرایانه به روند دیگری بدل شد و جلب رضایت خداوند در این مرحله مهمتر از زهدورزی و بدن را در فشار قرار دادن بود. جنید بغدادی یکی از بزرگان صوفیه قرن سوم بود که در تسریع این روند نقشی اساسی داشت.
صوفیه در قرن دوم بیشتر در سایه تعالیم اسلامی به سیر و سلوک عملی پرداخته و به مفاهیمی که بعدا در تصوف به وجود آمد، بی توجه بودند. اما در قرن سوم همین صوفیان به خاطر روی آوردن عموم مردم به تصوف و مخالفت علما با تصوف، رو به سوی تالیف آورده و تعلیمات صوفیه را به رشته تحریر درآورند.
شاهدبازی پیشینهای برون دینی داشته است. اما در ایران باستان، همچنین بین اعراب تا دو قرن بعد از ظهوراسلام، خبری از این رفتار نیست. بنابر مکتوبات تاریخی، از اقاومی که به این عمل تن دادند، یونانیان بودند. هرچند خیلی زود این اندیشه به اقوام و ملل مختلف سرایت کرد. از میان گروههایی که شاهدبازی را برگزیدند، صوفیه بود.
سید محمد نوربخش که از بزرگان صوفیه بود، در ادعای مهدویت خود اصرار داشت به گونهای که ملاکهای خاصی برای امامت در نظر گرفته بود. او با بیان ملاکهای خود ساخته، درصدد بود خود را به عنوان امام معرفی کرده اما نه آن امامی که مشخصات آن توسط علما و فقها بیان شده بود.
تصوف در قرن هفتم بهمرور میان شیعه نفوذ کرده بود و طی قرن هشتم تا پایان قرن نهم، این مذهب در ایران بهشدت از تصوف تأثیر پذیرفت. درپی تأثیرات صوفیه بر عدهای از شیعیان، دولت صفویه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بهمنظور کاهش نفوذ صوفیه، بهتدریج از فقها و علمای امامیه برای اداره امور دینی جامعه کمک گرفت و آنان را در قدرت سیاسی سهیم کرد. نتیجه این کار کاهش نفوذ صوفیه در دولت صفوی بود.
با آنکه دولت صفویه به کمک صوفیان قزلباش و با اتکا به میراث قرون گذشته صوفیه روی کار آمد، ولی در ادامه با شناخت کافی که از صوفیه پیدا کرد و با توجه به احساس خطری که از ناحیه صوفیه برای آنها حاصل شد، خانقاههای صوفیه را منحل کرده و قبور بزرگان صوفیه را تخریب نمود. دوست داشتن شاه صوفی از سوی قزلباشان موجب شده بود تا آخرین قطره خون به شاه وفادار باشند.