اگر عفو، اخلاق اسلامی است پس چرا امیرالمومنین، ابن ملجم را عفو نکرد؟!
توصیه قرآن به اولیاء دم در موضوع قصاص، عفو و بخشش قاتل است، ولیکن قاتل امیرالمومنین، ابن ملجم، به دلایل متعددی، قابلیت و شأنیت بخشیده شدن را نداشت، از اینرو توسط امام حسن مجتبی بهعنوان وصی امیرالمومنین قصاص شده است.
اما دلایل عفو نشدن ابن ملجم بهطور مختصر: 1- عفو زمانی پسندیده است که سازنده و موجب اصلاح باشد، اما او بهخاطر تعصب و پافشاری بر عقیده خوارج، قابل اصلاح نبود و اگر آزاد میشد به فتنهها و جنایاتش ادامه میداد؛ 2- امام حسن تنها فرزند امیرالمومنین نبود که تا عفو قاتل پدرش تنها در دست او باشد، بلکه امیرالمومنین از سایر همسرانش نیز فرزندان متعددی داشت که همه خواهان قصاص ابن ملجم بودند؛ 3- قصاص ابن ملجم خواستهی همه شیعیان و پیروان حضرت بود و اگر قاتل حضرت، قصاص نمیشد، جامعه بهخاطر شدت التهاب به سوی ناآرامی کشیده میشد؛ 4- عفو، حُسن و ارزش ذاتی ندارد و بسا عفو نابجا قبیح نیز هست و عفو ابن ملجم هرگز مصلحت نداشت؛ 5- عفو او، به نوعی تایید تفکرات خوارج بود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که وهابیون مطرح میکنند این است که میگویند: با وجود سفارش به عفو و گذشت در آیات قرآن مثل این آیه که میفرماید: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم.[نور/22] آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند؛ آيا دوست نمىداريد، خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.» و علیرغم بسیاری از روایات شیعیان در زمینه سفارش و توصیه به بخشش و گذشت، که برخی از آنها از شخص امام علی (علیه السلام) صادر شده است، سوال این است که چرا امام علی (علیه السلام) درخواست قصاص قاتلش را نمود؟! چرا او را عفو نکرد؟! آیا بهتر نبود امام علی کینه را کنار بگذارد و ابن ملجم را عفو کند و توصیه به قصاص نکند؟! و یا آنکه امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت امیرالمومنین (علیه السلام) قاتل ایشان را ببخشد؟!
در پاسخ به این شبهه به چند نکته باید توجه کرد:
نکته اول:
اگر کسی تاریخ را مطالعه کند، میبیند که رفتار امام علی با قاتل خود یعنی ابن ملجم مرادی، رفتاری کاملاً بزرگوارانه بوده است. امام در جملهای درباره قاتل خودش چنین میفرماید: «با آنكه او ضربهاى بر سرم فرود آورده است، از احسان به او دریغ ندارید و با او خوش رفتارى كنید و خوابگاه او را نرم و ملایم قرار دهید!»[1] حتی خود حضرت گزینه عفو را مد نظر داشت، چنانکه فرمود: «اگر من زنده بمانم، خود صاحب اختيار و ولىّ خون خود هستم، و اگر بميرم و فانى گردم، فناء، ميعاد و ميقات من است، و اگر ضارب را عفو كنم، اين عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنهاى است. پس بنابراين عفو كنيد و از جرم ضارب چشم بپوشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند نيز از خطاها و گناهان شما درگذرد؟» سپس رو به امام حسن (علیه السلام) نموده و فرمودند: «اى نور چشم و اى فرزند من! فقط يك ضربه در مقابل يك ضربه و در زيادهروى گناه است و گناه مكن.»[2]
حال، گرچه از جانب شخص حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) عفو ابن ملجم بر قصاص وی، مقدم شمرده شده است، اما باید دید که چرا از جانب امام حسن (علیه السلام) ابن ملجم قصاص شد؟
نکته دوم:
گرچه فاعلیت عفو از جانب حضرت علی (علیه السلام) تام بود، اما باید دید که آیا خود ابن ملجم قابلیت عفو را داشته است یا خیر؟
عفو و بخشش، شرایط خاصی دارد؛ در صورتی عفو نیکوست که زمینهای برای اصلاح فرد مقابل وجود داشته باشد، این طور نیست که هر کسی اصالتاً مستحق عفو و بخشش باشد. اسلام اساسا با عفو بی ضابطه، موافق نیست. اگر بخواهیم حکمت و عقلانیت را از عفو و بخشش حذف کنیم، همین عفو میتواند جفا در حق دیگران باشد؛ حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: «احسان بیجا یک ظلم است.»[3]
چنانکه در ضرب المثلی معروف آمده است:
«ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستمکاری بود بر گوسفندان.»
بلکه زمانی عفو پسندیده است که سازنده و موجب اصلاح باشد.
قرآن در آیهای میفرماید: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.[توبه/5] وقتى ماههاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره كنيد؛ و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»[4]
این آیه میفرماید: مشرکین را بکشید، پس در اینجا هم باید وهابیون 4 اشکال به قرآن بکنند و بگویند که خدایی که در قرآن دستور به عفو داده است، چرا در این آیه فرموده است، مشرکین را بکشید. چرا نفرموده مشرکین را عفو کنید؟
غرض از ذکر نکته دوم این است که هر کسی مستحق عفو و بخشش نیست.
نکته سوم:
طبق نقل تاریخ، ابن ملجم لیاقت عفو و بخشش نداشت. در کامل ابن اثیر آمده است که: «على فرمود: اى دشمن خدا! مگر من به تو نيكى نكرده بودم؟ گفت: چرا (كرده بودی).
امام فرمود: پس چه چیزی باعث شده كه تو اين كار را بكنى؟
ابن ملجم در جواب پاسخ داد: من آنرا (تيغ را) چهل بامداد (روز) تيز كردم و از خدا خواستم بدترين خلق خود را با همين تيغ بكشد.
على فرمود: تو را كشته میبينم و تو كسى نيستى، جز بدترين خلق خدا.»[5]
آنگاه که على (علیه السلام) را به خانهاش بردند و ابن ملجم را به حضورش آوردند، ام كلثوم دختر على (علیه السلام) به ابن ملجم گفت: اى دشمن خدا! اميرمؤمنان را كشتى؟
ابن ملجم پاسخ داد: اميرمؤمنان را نكشتم، بلکه پدر تو را كشتم.
ام كلثوم گفت: به خدا سوگند! اميدوارم خطرى متوجه او نباشد.
و ابن ملجم پاسخ داد: در اين صورت بر چه كسى گريه مىكنى؟ همانا به خدا سوگند من آن شمشير را يك ماه زهر دادم، ... و چنان ضربتى بر او زدم كه اگر آن را بر اهل زمین پخش كنند، همه هلاك شوند.[6]
اگر چه عفو و بخشش در جای خود امر پسندیدهای است، امّا اگر این امر موجب گستاخی قاتل یا جرأت دیگران شود، که نتیجتاً منجر به قتلهای دیگر میشود، در این صورت قصاص قاتل اولویت دارد.
از ابوالوفاء بن عقیل روایت شده است که «چون ابن ملجم را نزد حضرت امام حسن (علیه السلام) آوردند، ابن ملجم به آن حضرت گفت: که میخواهم یک کلمه با شما آهسته بگویم. آن حضرت امتناع نموده و فرمودند: «غرضش آن است که [وقتی گوشم را به نزدیک دهانش بردم] گوش مرا به دندان بگیرد.» سپس آن ملعون گفت: واللَّه که اگر میگذاشت، گوشش را از سرش جدا میکردم.»
پس هرگاه کردار و گفتار او در چنین حالی که منتظر کشته شدن است این باشد، و کینهاش به این مقدار باشد که در چنین وقتی نیز حفظ نکند، پس چگونه خواهد بود احوال و افعال او در هنگامی که آزاد باشد!»[7] حال آیا ترحم بر چنین قاتلی جایز است؟! طبعاً گذشت از او ظلم به بشریت است.
بنابراین، طبق این نقل تاریخی ابن ملجم نه تنها از کارش پشیمان نبود بلکه به این کار نیز افتخار میکرد؛ از اینرو استحقاق ابن ملجم برای قصاص بیشتر است تا بخشش.
نکته چهارم:
گذشته از این در تاریخ چنین نقل شده که پس از آنکه جناب ابولولو، عمر را به قتل رسانید، عبیدالله فرزند عمر، نه تنها او را عفو نکرد بلکه نقل شده به جای قصاص قاتل، به سراغ دوست صمیمی وی رفته و علاوه بر قتل هرمزان، فرزند بیگناه ابولولو و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را نیز به قتل رسانید.
حال سوال این است که اگر قاتل عمر، شخص دیگری بوده است، آیا میتوان به جای وی به بهانه گرفتن انتقام خون خلیفه، دوستان و فرزند بیگناه قاتل را قصاص کرد؟
این در حالیست که نقل شده که پس از این جنایت، امیرالمومنین (علیه السلام) تقاضای قصاص قاتل هرمزان [یعنی فرزند عمر] را از عثمان که خلیفه وقت بود، نمود؛ اما عثمان زیر بار نرفته و حکم صریح قرآن را زیر پا گذاشت و عبید الله را عفو نمود.[8] آیا چنین عفوی، ظلم به مقتولین و اولیای دم آنها نبود؟!
حال چرا وهابیون در این مورد که خون سه بیگناه به بهانه قصاص یک نفر ریخته شده، سخنی از قصاص قاتل نمیزنند؟! چرا داستان پسندیده بودن عفو و بخشش را در مورد قاتل عمر مطرح نمیکنند؟! آیا بهتر نبود عبیدالله، ابولولو را عفو کرده و خون سه بیگناه را هدر نمیداد؟ و همین طور این سوال در مورد قاتلین خود عثمان نیز مطرح میشود.
نکته پنجم:
همانگونه كه میدانيد، حكم قصاص مسئلهای است كه تمامی اوليای دم بايد در مورد آن نظر بدهند. اميرالمومنين (عليه السلام) بهجز فرزندان حضرت زهراء (علیها السلام) از ديگر همسرانشان نيز صاحب فرزندانی بودند كه بهجز قصاص به امر ديگری راضی نبودند. در تاريخ آمده است: برخی دختران اميرالمومنين (علیه السلام) از امام حسن (عليه السلام) درخواست قصاص سريع قاتل را داشتند.
نکته ششم:
آیت الله مکارم شیرازی، درباره علت قصاص ابن ملجم چنین میفرمایند: «احساسات مردم در برابر اين جنايت به قدرى شديد بود كه عفو ابن ملجم سبب ناآرامى جامعه آن روز مىشد و عاشقان امام (عليه السلام) قدرت تحمل چنين عفوى را نداشتند. به علاوه اگر ابن ملجم را زندانى مىكردند، جمعيت هجوم بر زندان مىبردند و اگر آزادش مىگذاشتند او را قطعه قطعه مىكردند. پس بهتر اين بود كه با قصاص آرامش به جامعه باز گردد.[9]
گرچه مردم کوفه به علت دنیاطلبی از همراهی امیرالمومنین (علیه السلام) برای جنگ با شامیان سر باز زدند، اما قلباً حضرت را دوست داشته و ایشان را رهبری عادل و محبوب میدانستند و هرگز حاضر به رها كردن قاتل ايشان نبودند. به عبارتی ديگر عموم جامعه خواستار قصاص وی بودند.
در بحارالانوار این قضیه اینگونه نقل شده: «پس از شهادت اميرالمؤمنين (علیه السلام) مردم كوفه و خويشاوندان حضرت، در فقدان امامشان به شدّت غضبناك بودند و اگر ابن ملجم به دست مردم میافتاد، او را قطعه قطعه میكردند و ديگر توجهی به سفارش امام و پيامبر نمیكردند. لذا امام حسن (علیه السلام) او را در اتاقی محبوس كرد و بعد از دفن اميرالمؤمنين (علیهالسلام) و بر اساس وصيت آن حضرت، يك ضربت بر ابن ملجم زد. اين درحالی بود كه مردم كوفه برای قصاص در صحنه حاضر بودند. مردم بدن ابن ملجم را ربودند و او راقطعه قطعه كردند و سپس بدنش را به آتش كشيدند.»[10]
شیخ مفید مینویسد: وقتی ابن ملجم را از محضر امیرالمومنین (علیهالسلام) بیرون آوردند، مردم با دندانهایشان آنچنان گوشت تن او را گاز میگرفتند و میکندند که گویی از درندگانند.[11]
جامعه در آن روز، آنچنان ملتهب بود که اگر قاتل امیرالمؤمنین (علیه السلام) قصاص نمیشد، چهبسا خونهای بیشتری بر زمین ریخته شده و با انتقامجوییهای گروهی، افراد بیگناه بسیاری نیز آسیب میدیدند! و بسا جنگی فراگیر ميان پیروان حضرت با خوارج _ كه در ميان مردم كوفه و نواحی اطراف زندگی میكردند _ صورت میپذیرفت. اين جنگ در شرايطی كه معاويه در كمين برای ضربه زدن به حکومت علوی و تصرف شهر كوفه بود، برای كوفيان حكم نابودی آنان را داشت. لذا مجازات یک فرد مجرم، سزاوارتر از بروز فتنهای بود که آتش آن، بیگناهان را نیز میسوزاند.
یکی از شواهدی که ادعای فوق را تأیید میکند، وصیتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب به بنیهاشم و بستگان خویش است که طی آن بیمناک بودن خود از بروز چنین فتنهای را اظهار داشته و اتفاقاً برای جلوگیری از چنین فتنهای بر مجازات قاتل اشاره میفرماید: «ای فرزندان عبدالمطلب! نبینم که شما با فریاد (امیرالمؤمنین کشته شد! امیرالمؤمنین کشته شد!) (خون مرا بهانه کرده و) کشتار مسلمانان را آغاز کنید! به شما هشدار میدهم! هیچ فردی جز قاتل من نباید در این ماجرا کشته شود! هر آنگاه که من به دلیل جراحت ناشی از ترور او جان سپردم، همانگونه که او یک ضربت شمشیر به من زد، شما نیز با یک ضربت قصاص کنید و او را مثله نکنید؛ زیرا من از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: حتی سگ هار و درنده را نیز مثله نکنید!»[12]
نکته هفتم:
بسا بخشش ابن ملجم، بهعنوان پیروزی خوارج و شکست دولت علوی تلقی میشد. علامه طهرانی میگوید: «عدم عفو حضرت مجتبى (علیه السلام) به علت عدم مساعدت جو و منطقه اسلام در آن روز بوده است. چون با وجود توطئههاى معاويه و تمرّد اهالى كوفه از ادامه جنگ و اضطراب و تشويش دولت و حكومت اسلام، عفو ابن ملجم دليل بر شكست و ضعف دولت حضرت مجتبى (علیه السلام) محسوب میشد، فلذا حضرت بر اساس مصلحت عامه مسلمانان، قصاص را مقدم داشتند.»[13]
نکته هشتم:
به عقيده خوارج، امام علی (عليه السلام) گناهكار بود و هر گناهكاری كافر! و كشتن كافر قصاص نداشت. اگر ابن ملجم بخشيده میشد، به صورتی غيرمستقيم روی اين تفكر صحه گذاشته میشد! یعنی مردم گمان میکردند، چون ابن ملجم، یک کافر را [نعوذ بالله] کشته مستحق قصاص نبوده و از اینرو آزاد و بخشیده شده است. پس برای اینکه این تفکر و ایدئولوژی خوارج، با بخشش ابن ملجم، مورد تایید قرار نگیرد او را به قصاصی که عین عدالت و حکمت بود، کشتند.
نکته نهم:
اعمال انسان در مساله حُسن و قبح بر دو گونه است:
1- برخی اعمال انسان، حسن و یا قبح ذاتی و عقلی دارد. مثلا عدل، ذاتا نیکو و حَسَن است و ظلم، ذاتا ناپسند و قبیح است.
2- برخی اعمال انسان ذاتاً حَسَن و یا قبیح نیست؛ بلکه حسن و قبح اقتضائی دارند و تابع اقتضاء مصلحت یا مفسده هستند؛ یعنی اگر مفسده داشته باشند قبیح میشوند و اگر مصلحت داشته باشند، حَسَن میشوند؛ مثلا دروغ، قبح ذاتی ندارد، بلکه دروغ با میزان مصلحت و مفسده سنجیده میشود؛ چنانکه دروغ در برخی موارد [مانند حفظ جان و ناموس و آبروی مومن] نه تنها قبیح نیست، بلکه ضرورت پیدا میکند، ولی در غیر مواردی که اسلام، آن را استثناء کرده و دروغ را جایز شمرده در بقیه موارد دروغ به جهت مفسادی که دارد، قبیح شمرده میشود. حال، با این مقدمه، میخواهیم ببینیم که عفو و بخشش جزو کدامیک از این دو دسته اعمال انسان هستند.
عفو، حُسن ذاتی و عقلی ندارد، بلکه حُسن او اقتضائی است لذا عفو، ذاتاً و عقلاً واجب نیست؛ بلکه در برخی موارد نیز ناپسند میشود، و از این روست که خداوند متعال برخی را از عفو خویش مستثناء کرده است و به آنان وعدهی خلود در نار داده است و بر فرض، اگر حُسن عفو، ذاتی میبود هرآینه بر خداوند متعال واجب میشد که همه خلق را مورد عفو خویش قرار دهد، در حالیکه چنین نیست؛ پس حسن عفو، اقتضائی است و زمانی عفو اقتضای حُسن دارد که مانع مفقود باشد، در حالیکه برای عفو ابن ملجم موانع متعددی وجود داشت، مانند عدم قابلیت او برای عفو؛ عدم پذیرش عفو توسط مردم و به خصوص بنی هاشم و فرزندان دیگر حضرت؛ و نیز بروز فتنهای بزرگ در صورت قصاص نشدن ابن ملجم؛ و تلقی بر حق بودن ابن ملجم و افکار او.
بنابراین ميل أميرالمؤمنين (علیه السلام) به عفو بر اساس كرامت نفس و گذشت شخصى خود بوده و قصاص حضرت مجتبى (علیه السلام) بر اساس صلاح عامه و حفظ دولت اسلام بوده است. لذا گرچه فاعلیت عفو از جانب حضرت علی (علیهالسلام) تام بود، اما قابلیت عفو از جانب ابن ملجم و نیز جامعه اسلامی تام نبود، از اینرو قصاص به جهت مصالح متعدد، بر عفوی که هیچگونه مصلحتی نداشت مقدم گشت.
پینوشت:
[1]. سید مرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، منشورات فیروزآبادی، چاپ دوم، 1424ق، ج3، ص89، به نقل از مستدرك حاكم، ج3، ص144، و به نقل از مسند الإمام الشافعى، فى كتاب قتال أهل البغى، ص١٨٠؛ متن کتاب.
[2]. محمد بن يعقوب بن اسحاق کلینی(329 ق)، الكافی، محقق و مصحح: على اكبر غفاری و محمد آخوندى، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1407ق، ج1، ص299.
[3]. فضل بن حسن طبرسی(م548ق)، نثر اللآلئ من حکم امیرالمومنین(علیهالسلام)، مترجم: حمیدرضا شیخی، محقق: محمدحسن زبری، مشهدمقدس، انتشارات آستان قدس _ بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1384ش، ص106، ح298، تصویر کتاب
[4]. در تفسیر نمونه، درباره این آیه آمده است: «در اينجا چهار دستور خشن در مورد آنها ديده مى شود:" بستن راهها، محاصره كردن، اسير ساختن، و بالاخره كشتن" و ظاهر اين است كه چهار موضوع به صورت يك امر تخييرى نيست، بلكه با در نظر گرفتن شرايط محيط و زمان و مكان و اشخاص مورد نظر، بايد هر يك از اين امور كه مناسب تشخيص داده شود، عملى گردد. اگر تنها با اسارت و محاصره كردن و بستن راه بر آنها در فشار كافى قرار گيرند از اين راه بايد وارد شد. و اگر چارهاى جز قتل نبود كشتن آنها مجاز است». تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ سى و دوم، 1374ش، ج7، ص292، متن کتاب.
[5]. «وَلَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَلِيًّا قَالَ: لَا يَفُوتَنَّكُمُ الرَّجُلُ. فَشَدَّ النَّاسُ عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ، وَتَأَخَّرَ عَلِيٌّ وَقَدِمَ جَعْدَةُ بْنُ هُبَيْرَةَ، وَهُوَ ابْنُ أُخْتِهِ أُمِّ هَانِئٍ، يُصَلِّي بِالنَّاسِ الْغَدَاةَ، وَقَالَ عَلِيٌّ: أَحْضِرُوا الرَّجُلَ عِنْدِي. فَأُدْخِلُ عَلَيْهِ. فَقَالَ: أَيْ عَدُوَّ اللَّهِ! أَلَمْ أُحْسِنْ إِلَيْكَ؟ قَالَ: بَلَى. قَالَ: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى هَذَا؟ قَالَ: شَحَذْتُهُ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا وَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَقْتُلَ بِهِ شَرَّ خَلْقِهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ: لَا أَرَاكَ إِلَّا مَقْتُولًا بِهِ، وَلَا أَرَاكَ إِلَّا مِنْ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ. ثُمَّ قَالَ: النَّفْسُ بِالنَّفْسِ، إِنْ هَلَكْتُ فَاقْتُلُوهُ كَمَا قَتَلَنِي، وَإِنْ بَقِيتُ رَأَيْتُ فِيهِ رَأْيِي، يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفَيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ، تَقُولُونَ قَدْ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، أَلَا لَا يُقْتَلَنَّ إِلَّا قَاتِلِي، انْظُرْ يَا حَسَنُ: إِنْ أَنَا مِتٌّ مِنْ ضَرْبَتِي هَذِهِ، فَاضْرِبْهُ ضَرْبَةً، وَلَا تُمَثِّلَنَّ بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَقُولُ: " «إِيَّاكُمْ وَالْمُثْلَةَ وَلَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ» ". (هَذَا كُلُّهُ) وَابْنُ مُلْجَمٍ مَكْتُوفٌ. فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ كُلْثُومٍ ابْنَةُ عَلِيٍّ: أَيْ عَدُوَّ اللَّهِ! لَا بَأْسَ عَلَى أَبِي، وَاللَّهُ مُخْزِيكَ! قَالَ: فَعَلَى مَنْ تَبْكِينَ؟ وَاللَّهِ إِنَّ سَيْفِي اشْتَرَيْتُهُ بِأَلْفٍ، وَسَمَّمْتُهُ بِأَلْفٍ، وَلَوْ كَانَتْ هَذِهِ الضَّرْبَةُ بِأَهْلِ مِصْرٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ أَحَدٌ». الكامل في التاريخ، أبوالحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيبانی الجزری المعروف بعز الدين ابن الأثير(م630ق)، تحقيق: عمر عبد السلام تدمري، بیروت، دار الكتاب العربی، چاپ اول، 1417ق-1997م، ج2، ص740، متن کتاب؛/ و همان، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، موسسه مطبوعاتی علمی، ج10، ص221.
[6]. الأخبار الطوال، أبوحنيفة أحمد بن داود الدينور(م282ق)، تحقيق: عبد المنعم عامر، مراجعة: الدكتور جمال الدين الشيال، قاهره، دار إحياء الكتب العربی _ عيسى البابی الحلبی وشركاه، چاپ اول، 1960م، ص214، متن کتاب؛/ و «ونادته اُمّ كلثوم : يا عدوَّ اللّه ، قتلتَ أميرَ المؤمنين قال : إنما قتلتُ أباك ، قالت : يا عدوَّ الله ، إنّي لأرجوأن لا يكونَ عليه بأسٌ ، قال لها : فاراكِ إنّما تَبكين علي إذأ ، واللّه لقد ضربتهُ ضربةً لو قسِمَتْ بين أهل الأرض لأهلكَتْهم». الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ محمد بن محمد مفيد(م413ق)، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت(عليهمالسلام)، قم، ناشر: كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق، ج1، ص21، متن کتاب.
[7]. «جئ بابن ملجم الى الحسن قال له: اني أريد ان أسارك بكلمة، فأبى الحسن وقال: انه يريد ان يعض اذني، فقال ابن ملجم: والله لو مكنني منها لاخذتها من صماخه !. فإذا كان هذا فعاله في الحال التي هو عليها مترقبا للقتل وحقده كذي فكيف يكون من هو محل الرابطة ؟!». فَرحَةُ الغَریّ فی تَعیین قَبر أمیرالمؤمنین عَلی بن أبی طالب(علیهالسلام) فی النّجف، السيد عبد الكريم بن طاووس الحسنی(م۶۹۳ق)، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوی، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، چاپ اول، 1419ق-1998م، ص46، جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
همان، با ترجمه: علامه مجلسی، پژوهش: جویا جهانبخش، تهران، مرکز نشریات مکتوب، 1379ش، ص65، متن کتاب.
[8]. حسین یوسفی اشکوری، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ج6، مدخل: «ابولولو». بنا به اکثر روایات، ابولؤلؤ پس از دستگیری، خودکشی کرد. از این رو عبیدالله برای انتقام گیری به افراد دیگری روی آورد. عبیدالله، دختر ابولؤلؤ و هرمزان (از فرماندهان سابق ساسانی که مسلمان شده بود) و یک ایرانی مسیحی به نام جفینه را (بر اساس گزارش عبدالرحمن بن عوف یا عبدالرحمن بن ابی بکر) کشت. یعقوبی معتقد است که عبیدالله، ابولؤلؤ و زن و دخترش را کشت. منابع زیادی حاکی از آن هستند که وی همچنین با بردههای ایرانی مدینه و حتی برخی از مهاجرین نیز درگیر شد. در هر حال عمل عبیدالله خلاف شرع تلقی میشد و وی نزد سعد ابن ابی وقاص مدتی بازداشت بود. اما عثمان وی را مورد عفو قرار داد که این عمل عثمان بهانهای به دست مخالفانش داد. به خلاف امیرالمومنین(علیهالسلام) که قسم خورده بود تا هر کجا بر او دست یابد، وی را قصاص نماید.
[9]. آیت الله ناصر مکارم شیرازی، پيام امام اميرالمومنين(عليهالسلام)، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1386ش، ج9، ص278، متن کتاب.
[10]. بحارالانوار، علامه محمد تقی مجلسی، بیروت، موسسه الوفاء، ج42، ص297_298، متن کتاب.
[11]. «فاُخْرِجَ من بين يَدَي أمير المؤمنين وإنّ الناسَ ليَنْهشون لحمَه باسنانهم كأنهم سِباع، وهم يقولون: يا عدوَّالله، ماذا فعلت!؟ أهلكتَ اُمّة محمّدٍ وقَتَلْتَ خيرَ الناس. وإنّه لصامت ما ينطق. فذُهِبَ به إلى الحبس». همو مینویسد: وقتی گردن ابن ملجم زده شد ام هیثم مردار ابن ملجم را گرفت و آتش زد. «واستَوْهَبتْ اُمّ الهَيْثم بنت الأسود النَخَعيّة جيفَتَه، منه لتَتَولّى إحراقَها ، فوَهَبَهَا لها فاحْرَقَتْها بالنار». الارشاد، پیشین، ص21، متن کتاب.
ابن طاوس نیز مینویسد: مردم جسد او را گرفته و در حصیر پیچیدند و آتش زدند «وأخذه الناس فأدرجوه في بواري واحرقوه بالنار». حاکم نیشابوری نیز به نقل از ابی اسحاق همدانی روایت میکند: «وروى الحاكم في المستدرك بسنده عن أبي اسحاق الهمداني قال: رأيت قاتل علي بن أبي طالب يحرق بالنار في اصحاب الرماح». فرحة الغری، پیشین، ص61، متن کتاب؛/ ابن اثیر نیز میگوید: مردم پس از آنکه ابن ملجم قصاص شد جسدش را گرفته و در بوریا پیچاندند و آتشش زدند. الکامل، پیشین، متن کتاب.
[12]. نهج البلاغه، قم، دار الهجرة، ص۴۲۲، نامه ۴۷.
الكامل فی التاریخ، بیروت، پیشین، ج2، ص740، جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[13]. معادشناسی، سید محمدحسین حسینی طهرانی، اشراف: موسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام، مشهد مقدس، نشر علامه طباطبایی، ج4، ص161، متن کتاب.
نویسنده: مصطفی عباسی هرازی.
افزودن نظر جدید