چرا امام علی (ع) در ابتدا از پذیرفتن خلافت خودداری کرد؟
چرا امام علی (علیهالسلام) در ابتدا از پذیرفتن خلافت خودداری کرد و فرمود: «دَعُونی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی »؛ «مرا رها کنید و کسی دیگر جز من بجویید.»[1]؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جامعه اسلامی پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به انحراف و تفرقه دچار شد. در این میان، برخی از مسلمانان به رغم رأی و نظر روشن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درباره جانشین خود، به گزینش فرد دیگری دست زدند و به سفارشها و تأکیدهای ایشان در اینباره توجه نکردند. پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) ویژگیهای خلیفه را برشمرده، به دستور پروردگار، خلیفه پس از خود را تعیین کردند. اما افسوس که برخی از مسلمانان دستور خداوند را زیر پا گذاشتند و بر اساس نظر خود، فردی دیگر را انتخاب و جامعه را از حق واقعی خودش محروم کردند. نتیجه این انحراف در جامعه اسلامی، روی کارآمدن افرادی مانند ولید بود که در حال مستی نماز صبح را چهار رکعت گزارد[2] و تصرف بیحساب و کتاب در بیت المال مسلمانان، از دیگر پیآمدهای این گزینش بود.
مردم پس از قتل عثمان در چنین وضعی، نزد اسوه تقوا و عدالت، یعنی علی (علیهالسلام) رفتند. اما ایشان به این دلیل که زمینهای برای پذیرش عدالت در جامعه نبود، خلافت را نپذیرفت. آن حضرت میدانست که مردم در چنین اوضاع، عدالت او را تاب نمیآورند و در برابر ایشان میایستند. سخنان علی (علیهالسلام) در اینباره به خوبی وضع جامعه آن روز را آشکار میکند: مرا بگذارید و دیگری را به خلافت بردارید؛ زیرا کاری که ما را در پیش است، رنگ و روهای آن از اندازه بیش است. دلها بر آن نپاید و خردها آن را نپذیرد. افقها را ابرهای تیره آشوب فرا گرفته و شیوههای درست از میان رفته و شاهراه راستی تغییر یافته و بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه خود میدانم، رفتار خواهم کرد.[3]
حضرت در خطبهای دیگر فرمود: مردم همانند شتران تشنهای که به آب نزدیک شده و ساربان رهایشان کرده و عقال (پایبند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به یکدیگر پهلو میزدند، فشار میآوردند، چنانکه گمان کردم مرا خواهند کشت، یا بعضی به وسیله بعضی دیگر میمیرند و پایمال میگردند. پس از بیعت عمومی مردم، مسئله جنگ با معاویه را ارزیابی کردم، همه جهات آن را سنجیدم تا آنکه مانع خواب من شد. دیدم چارهای جز یکی از این دو ندارم؛ یا با آنان مبارزه کنم یا آنچه را که محمد (صلیاللهعلیهوآله) آورده انکار کنم؛ پس به این نتیجه رسیدم که تن به جنگ دادن، آسانتر از تن به کیفر پروردگار دادن است و از دست دادن دنیا، آسانتر از رهاکردن آخرت است.[4]
همچنین فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید! اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران، حجت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش میساختم و آخر خلافت را با کاسه اول آن سیراب میکردم. آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من، از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است.[5]
این سخنان امام روشن میسازد که وضع عمومی جامعه آن روزگار، برای اجرای عدالت آماده نبود و ایشان به همین علت برای نشستن بر جایگاه حکومت انگیزهای نداشتند. اما به هر روی، مردم گرد آمدند و بر ایشان برای قبول خلافت فشار آوردند و چون حجت را بر علی (علیهالسلام) تمام کردند، آن حضرت سرانجام خلافت را پذیرفتند.
البته رویدادهای دوران خلافت امام علی (علیهالسلام)، بر آگاهی ژرف و پیشبینی درست ایشان درباره وضع جامعه آن روز دلالت میکند؛ زیرا مردم بیعت خود را با آن حضرت شکستند و تا هنگام شهادتش با او دشمنی کردند.
پینوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 32، ص 7.
[2]. حبیب السیر، غیاثالدین، ج1، ص 498.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 92.
[4]. نهج البلاغه، خطبه 54.
[5]. نهج البلاغه، خطبه 3.
افزودن نظر جدید