چرا حضرت علی در مقابل عُمَر دست به شمشیر نبرد؟

  • 1393/10/10 - 20:41
از مهم‌ترین شبهاتی که وهّابیت با تحریک احساسات مردم، به منظور تشکیک در هجوم به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا (علیها السّلام) مطرح می‌کنند، این شبهه می‌باشد که اگر به فاطمه (علیها السّلام) حمله شد چرا علی (علیه السّلام) دست به شمشیر نبرد؟ علمای شیعه در طول تاریخ به این شبهه پاسخ‌های گوناگون داده‌اند که به اختصار به چند مورد بسنده می‌کنیم...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از مهم‌ترین شبهاتی که وهّابیت با تحریک احساسات مردم، به منظور تشکیک در هجوم به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا (علیها السّلام) مطرح می‌کنند، این شبهه می‌باشد که اگر به فاطمه (علیها السّلام) حمله شد چرا علی (علیه السّلام) دست به شمشیر نبرد؟

پاسخ:

علمای شیعه در طول تاریخ به این شبهه پاسخ‌های گوناگون داده‌اند که به اختصار به چند مورد بسنده می‌کنیم:

الف) امیرمؤمنان علی (علیه السلام) دفاع کردند؛ امیرالمؤمنین در مرحله نخست و هنگامی که به خانه وی تعرّض صورت گرفت، از خود واکنش شدید نشان داد و با مهاجمان از جمله عمر بن خطاب برخورد کرد. گریبان او را گرفت، او را بر زمین کوفته و مشتی بر صورت و گردن وی کوبید؛ امّا از آن‌جا که حضرت، مأمور به صبر و بردباری بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صبر پیشه ساخت. امیرمؤمنان (علیه السّلام) در حقیقت با این کار خود می‌خواست به عمر و دیگر همراهان وی بفهماند که اگر مأمور به صبر و شکیبایی نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، کسی جرئت نمی‌کرد فکر حمله به خانه فاطمه (علیها السّلام) را به ذهن خود راه دهد؛ امّا آن حضرت همچون همیشه پیرو دستورات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که آن هم برگرفته از وحی الهی می‌باشد.

سلیم بن قیس هلالی که از یاران مخلص امیرمؤمنان (علیه السّلام) است، در این‌باره می‌نویسد: «عمر بن خطّاب، آتش خواست و آن را بر در خانه، شعله‌ور ساخت و سپس در را با فشار باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا (علیها السّلام) به سوی وی آمد و فریاد زد: «یا رسول الله!» عمر، شمشیر با غلاف را بلند کرد و بر پهلوی فاطمه زد. فاطمه (علیها السّلام) دوباره فریاد زد: «ای پدرم!» این‌بار عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی فاطمه (علیها السّلام) کوبید. بار سوّم صدای زهرا برخاست: «پدرم ای رسول خدا، بنگر که ابوبکر و عمر با بازماندگانت چگونه رفتار می‌کنند...» این بار علی (علیه السّلام) خود را به عمر رساند و گریبان او بگرفت و او را به شدت بر زمین کوفت و چنان ضربتی بر بینی و گردنش نواخت که گویی خواست او را بکشد؛ ولی یاد سخن و وصیتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد، علی (علیه السّلام) فرمود: «ای پسر صهّاک! قسم به آن که محمّد را به پیامبری برگزید، اگر نبود مقدّرات الهی و عهدی که پیامبر با من بسته بود، می‌دانستی که تو نمی‌توانی به خانه من داخل شوی».[1]

ب) امیرمؤمنان (علیه السّلام) تسلیم محض وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ امیرمؤمنان (علیه السّلام) در تمام دوران زند‌گی‌اش، مطیع محض دستورات خداوند بوده و هرگز به خاطر تعصّب، غضب و منافع شخصی خود دست به اقدام نمی‌زد. آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شکیبایی در برابر مصیبت‌هایی بزرگ بوده و بر اساس همین دستور بود که دست به شمشیر نبرد.

سید رضی در کتاب شریف «خصائص الأئمه» درباره اتفاقاتی که در ساعات پایانی عمر شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد آورده که امام کاظم (علیه السّلام) می‌فرماید از پدرم امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم: «پس از به هوش آمدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه اتفاق افتاد؟» پدرم فرمود: «زن‌ها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه می‌کردند. علی (علیه السّلام) فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شده و خودم را روی بدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انداختم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برادرم! ولی این کارها، تو را از رسیدگی به من باز ندارد. مثل تو در بین امّت من، مثل کعبه است که خدا آن را نشان قرار داده تا از راه‌های دور نزد آن آیند... چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ گشتی و بدنم را در قبر نهادی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را آن‌گونه که دستور داده‌ام، بر اساس واجبات، احکام و ترتیب نزول آیات جمع‌آوری کن. تو را به بردباری در برابر آنچه از این گروه به تو و فاطمه زهرا (علیها السّلام) خواهد رسید، سفارش می‌کنم. صبر را پیشه خود ساز تا بر من وارد شوید».[2] آری، روزگاری فرمان خداوند این بود که مشرکان و دشمنان اسلام از ترس ذوالفقار علی (علیه السّلام) خواب آسوده نداشته باشند و روزی دگر فرمان این است که همان ذوالفقار در نیام قرار گیرد تا اساس اسلام حفظ و دشمنان در کمین اسلام از نابود کردن آن مأیوس گردند. 

ج) کمبود قوا و نیرو برای قیام؛ امیرمؤمنان (علیه السّلام) در موارد متعدد، نداشتن نیروی کافی را از جمله دلایل قیام نکردن خود بر شمرده. آن حضرت در خطبه شقشقیه صراحت دارد: «در این دو کار اندیشیدم که آیا با دست بریده (بدون داشتن یاور) بر این گروه حمله برده (و حقّ خود را باز پس گیرم) یا صبر و شکیبایی نموده بر تاریکی ظلمی که شدّت آن سالخوردگان را فرسوده و خردسالان را پیر ساخته، مؤمن برای (دفع فساد آن) رنج می‌برد تا به خدا برسد؛ دیدم صبر کردن بر این ستم، سزاوارتر است. پس صبر کردم در حالی گویا (از شدّت اندوه) خار در دیده‌ام خلیده، استخوان گلویم را فشرده و میراث خویش را به تاراج رفته یافتم».[3]

همچنین حضرت در خطبه 217 نهج‌البلاغه می‌فرماید: «در امر خود نظر افکندم نه یاوری دیدم و نه مدافع و همکاری، مگر اهل‌بیتم که مایل نبودم جانشان به خطر بیافتد بنابراین چمشان پر از خاشاک را بر هم‌گذارده، همچون کسی که استخوان در گلویش گیر کرده آب دهان فروبرده و با خویشتن‌داری و فروخوردن خشم، در امری که از حنظل تلخ‌تر و از تیزی دم شمشیر برای قلب دردناک‌تر بود شکیبایی ورزیدم».[4] همچنین مرحوم شیخ کلینی در کتاب شریف «کافی» به نقل از امیرمؤمنان (علیه السّلام) آورده که حضرت به 30 گوسفندی که مشغول چرا بودند اشاره کرده و فرمودند: «به خدا سوگند! اگر به تعداد این گله گوسفند، یارو و یاور داشتم، حتما قیام می‌کردم».[5]

د) دوری از تفرقه میان مسلمانان و نابودی اسلام؛ از جمله دلایلی که بر اساس سخنان و تعبیرات خود آن حضرت استفاده می‌گردد، هدف حضرت از دست به شمشیر نبردن جلوگیری از ایجاد تفرقه هر چه بیشتر مسلمانان و نابودی اسلام بوده است. در برخی روایات از امیرمؤمنان (علیه السّلام) روایت شده: «به خدا سوگند! اگر از تفرقه میان مسلمانان، بازگشت دوباره کفر و نابودی دین نمی‌ترسیدم، قطعا برخورد من با مخالفان، غیر از آن چیزی بود که الآن است».[6]

هـ) امیرمؤمنان (علیه السّلام) بهترین تصمیم را گرفت؛ امر دائر بود بین این که امیرمؤمنان (علیه السّلام) از حق خود بگذرد تا اساس اسلام محفوظ بماند، یا این که بر گروه مهاجم حمله برده و کار آنان را با نیروی حیدری خویش یکسره سازد، امّا در مقابل این اقدام آغاز روند فتنه‌ها و درگیری‌های دامنه‌داری گردد که دود آن به چشم نهال نوپای اسلام رفته و این همان آرزوی دیرینه دشمنان داخلی و خارجی اسلام بود که هر لحظه انتظار وقوع آن را می‌کشیدند تا با استفاده از این فرصت اصل اسلام را نابود سازند. از بین این دو راه امیرمؤمنان (علیه السّلام) راه نخست را برگزید و با این فداکاری، دین اسلام را برای همیشه حفظ و دشمنان اسلام را ناامید ساخت. همان‌گونه که اندکی پیش در سخنان حضرت در خطبه شقشقیه نهج‌البلاغه به همین مطلب اشاره شد.

پی‌نوشت:

[1]. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، سلیم بن قیس الهلالی، نشر هادی، قم، ص 568.
[2]. خصائص الأئمة، سید رضی، آستانه قدس رضوی، مشهد، ص 73.
[3]. نهج البلاغه، ج 1، ص 31، خطبه 3.
[4]. نهج البلاغه، ج 1، ص 31، خطبه 217.
[5]. الکافی، شیخ کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ج 8، ص 33.
[6]. شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 184.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.