دروغ مولوی از رابطه نزدیک امام علی (ع) و ابن ملجم

  • 1400/04/19 - 11:37
مولوی به عنوان یکی از مشاهیر تاریخ تصوف در کتاب مثنوی خود به ماجرای شهادت حضرت علی (علیه السلام) به دست ابن ملجم پرداخته است. مولوی ابن ملجم را نه‌تنها از ملازمان و چاکران حضرت علی (علیه السلام) معرفی کرده بلکه ابن ملجم را آلت حق می‌داند و حتی ادعا می‌کند که حضرت به ابن ملجم گفته است که او را در آخرت، شفاعت نیز خواهد کرد!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مولوی به‌عنوان یکی از مشاهیر تاریخ تصوف در کتاب مثنوی خود به ماجرای شهادت حضرت علی (علیه السلام) به دست ابن ملجم پرداخته است و سروده‌هایی در این زمینه دارد. مولوی با توجه به اعتقادات خویش در این اشعار ابن ملجم را از قتل حضرت تبرئه کرده و این‌چنین سروده است:

گفت پیغمبر به گوش چاکرم

که برد روزی ز گردن این سرم

کرد آگه آن رسول از وحی دوست

که هلاکم عاقبت بر دست اوست

او همی گوید بکش پیشین مرا

تا نیاید از من این منکر خطا

من همی گویم چو مرگ من ز توست

با قضا من چون توانم حیله جست

او همی افتد به پیشم کای کریم

مرمرا کن از برای حق دو نیم

تا نیاید بر من این انجام بد

تا نسوزد جان من بر جان خود

من همی گویم برو جف القلم

زان قلم بس سرنگون گردد علم

هیچ بغضی نیست در جانم ز تو

زان که این را من نمی‌دانم ز تو

آلت حقی و فاعل دست حق

کی زنم بر آلت حق طعن و دق [1]

مولوی ابن ملجم را نه‌تنها از ملازمان و چاکران حضرت علی (علیه السلام) معرفی کرده بلکه ابن ملجم را آلت حق می‌داند و حتی ادعا می‌کند که حضرت به ابن ملجم گفته است که او را در آخرت، شفاعت نیز خواهد کرد! متأسفانه جامعه کنونی ما نیز با توجه به همین اشاره مولوی نسبت به همراهی و ملازمت ابن ملجم با حضرت علی (علیه السلام) این‌طور گمان می‌کنند که ابن ملجم از یاران و نوکران و ملازمان همیشگی حضرت بودند لذا توقع این‌چنین چیزی را از ابن ملجم نداشتند. حتی برخی نیز ملازمت و همراهی ابن ملجم با حضرت علی (علیه السلام) را مستند به روایات می‌کنند. درحالی‌که تنها نقلی که در این مورد ذکر شده است در کتاب بحارالانوار آمده است که وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) خلیفه شدند، از مردم یمن بیعت گرفتند و به والی یمن فرمودند ده نفر از بهترین مؤمنین یمن را برای من بفرست. مردم یمن، ابتدا صد نفر از بهترین‌های خود را انتخاب کردند و آن صد نفر از بین خودشان هفتاد نفر انتخاب کردند و آن‌ها سی نفر و آن‌ها نیز از بین خودشان ده نفر را انتخاب کردند. وقتی این ده نفر به محضر امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند یک نفر را به‌عنوان نماینده جلو فرستادند و او آن‌چنان زیبا در مدح و منقبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخن گفت که واقعاً تحسین برانگیز بود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از او پرسید: اسم تو چیست؟ او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم! امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست روی دست زد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و ناراحت شد و فرمود: تو قاتل من خواهی بود. [2]

منبع اصلی این مطلب از یک کتاب داستانی از ابوالحسن بکری است که حتی زمان وی به‌درستی شناخته شده نیست و چند کتاب داستانی از وی در اختیار قصه گویان و داستان‌سرایان بوده و پر از عجایب و غرایب است. اما علامه مجلسی درباره این نقل قول خود می‌گوید: «این خبر درست نیست، و ما چنان‌که آن را یافتیم اینجا نوشتیم» همچنین تمام رجال شناسان این ابوالحسن بکری را به قصه گویی و دروغ گویی می‌شناسند. همچنین روایات معتبر در کتب حدیثی شیعه نیز خلاف این ادعا را می‌رساند. حضرت (علیه السلام) فرمود: باشد! شنیدم که برترینِ پیامبران و فرستادگان و فرشتگان مقرّب می‌فرمود: همانا سَرور اوصیا، در سَرور ماه‌ها کشته می‌شود. گفتم: ای پیامبر خدا! سرور ماه‌ها، کدام است و سرور اوصیا کیست؟ فرمود: امّا سرور ماه‌ها، ماه رمضان است و امّا سرور اوصیا، تویی، ای علی! گفتم: ای پیامبر خدا آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آری، به پروردگارم سوگند! همانا نگون بخت‌ترینِ امّت من، برادرِ پی کننده ناقه ثمود، برمی‌خیزد و ضربتی بر فرق سرت می‌زند که محاسنت از خون آن، رنگین می‌شود. پس مردم شروع به گریه و شیون کردند. علی علیه السلام خطبه‌اش را به پایان برد و فرود آمد. [3]

حضرت امام حسین (علیه السلام) نیز به نقل از امیرمؤمنان (علیه السلام) می‌فرماید: «پدرم در میان مردم کوفه خطبه خواند و فرمود: همانا باطل بر حق غلبه نمود ... کجاست شقی‌ترین مردم. به خدا قسم هرآینه بر این موضع ضربت می‌زند و از این قسمت رنگین می‌کند. آن حضرت با دستانش به فرق سر و محاسنش اشاره نمود». [4] از این احادیث و سایر احادیث به‌صراحت ثابت می‌شود که وقتی حضرات معصومین (علیهم السلام) قاتل حضرت علی (علیه السلام) را شقی‌ترین فرد این امّت معرفی می‌کنند و خود حضرت علی (علیه السلام) او را باطل خطاب می‌کند، نه‌تنها نمی‌توان رابطه‌ای بین حضرت علی (علیه السلام) و ابن ملجم متصور شد بلکه دیگر جایی برای دست حق خواندن و فاعل حق بودن و شفیع شدن حضرت باقی نمی‌ماند.

پی‌نوشت:
[1]. محمد بلخی، مولانا جلال‌الدین، مثنوی، تصحیح محمد استعلامی، نشر سخن، تهران، 1393، دفتر یکم
[2]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دارالکتب الاسلامیه، ج 42، ص 261
[3]. ابن‌بابویه، محمد بن علی، فضائل الاشهر الثلاثه، مکتبة الداوری، 1397 ق، ص ۱۰۹
[4]. الطوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ناشر دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414 هـ، ص 364

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.