مقابله دولت صفویه با جریان تصوف
تصوف در قرن هفتم بهمرور میان شیعه نفوذ کرده بود و طی قرن هشتم تا پایان قرن نهم، این مذهب در ایران بهشدت از تصوف تأثیر پذیرفت. درپی تأثیرات صوفیه بر عدهای از شیعیان، دولت صفویه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بهمنظور کاهش نفوذ صوفیه، بهتدریج از فقها و علمای امامیه برای اداره امور دینی جامعه کمک گرفت و آنان را در قدرت سیاسی سهیم کرد. نتیجه این کار کاهش نفوذ صوفیه در دولت صفوی بود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعدازآنکه تصوف در قرن هفتم در میان ایرانیان گسترش یافت و حتی برخی از علما از تصوف تأثیر پذیرفتند، دولت صفویه که خود به کمک صوفیان قدرت گرفته بود، صوفیه را بهعنوان تهدیدی علیه خود قلمداد کرد. در پی تأثیرات صوفیه بر برخی از شیعیان، دولت صفویه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بهمنظور کاهش نفوذ صوفیه، بهتدریج از فقها و علمای امامیه برای اداره امور دینی جامعه کمک گرفت و آنان را در قدرت سیاسی سهیم کرد. ازآنپس یک تضاد در حکومت صفویه به وجود آمد؛ ازیکطرف صوفیان بودند که شاه را مرشد کل تلقی میکرده و مراسم ویژه خویش را داشتند. از طرف دیگر فقیهان بودند که علاوه بر داشتن زمینه اجتماعی و شرعی در فقه، از سوی شاهان صفوی نیز تقویت شدند. اما شاهان روزبهروز حدود قدرت صوفیه را محدود کرده و نفوذشان را کاهش میدادند. (رسول جعفریان ، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ص 517) تا اینکه سلطان محمد گنابادی میگوید: «قریب هفتادسال کشور ایران از فقر خالی بود و اسم طریقت، گوش کسی نشنیده و چشم احدی اهل فقر ندیده.» (سلطان علیشاه، بشاره المؤمنین، ص 320).
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تصوف در قرن هفتم بهمرور میان شیعه نفوذ کرده بود و طی قرن هشتم تا پایان قرن نهم، این مذهب در ایران بهشدت از تصوف تأثیر پذیرفت. شیخان سربداری و بعد مرعشی دو نمونه روشن این جریان شیعی خانقاهی بودند. همانگونه که تفکر افرادی چون ابن میثم بحرانی (متوفی 697 ه. ق) و سید حیدر آملی (متوفی بعد از 787 ه. ق) نشانگر تأثیرپذیری برخی عالمان شیعه از تصوف است، میراث صوفیه که بخشی از آن، از آن سنیان ایرانی بود، به دوره صفوی منتقل شد. ابزار این انتقال نظم و نثر فارسی بود که امکان دور کردن آن از این محیط بههیچروی وجود نداشت. [1]
درپی تأثیرات صوفیه بر عدهای از شیعیان، دولت صفویه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بهمنظور کاهش نفوذ صوفیه، بهتدریج از فقها و علمای امامیه برای اداره امور دینی جامعه کمک گرفت و آنان را در قدرت سیاسی سهیم کرد. نتیجه این کار کاهش نفوذ صوفیه در دولت صفوی بود. در پی این اقدام بقعههای مشایخ صوفیه تخریب شد.
ازآنپس یک تضاد در داخل حکومت صفویه به وجود آمد؛ ازیکطرف صوفیان بودند که شاه را مرشد کل تلقی میکرده و مراسم ویژه خویش را داشتند. از طرف دیگر فقیهان بودند که علاوه بر داشتن اقبال اجتماعی و شرعی در میان مردم، از سوی شاهان صفوی نیز تقویت شدند. شاهان صفوی بهرغم انزوای صوفیان در نیمه دوم صفوی، تا به آخر نسبت به صوفیان روی خوشنشان میدادند، اما میتوان گفت از همان ابتدا تمایل جدی به آنان نداشتند و به همین دلیل روزبهروز حدود قدرت آنها را محدود کرده و نفوذشان را کاهش میدادند. [2]
بنابراین میتوان گفت شاهان صفوی بر سر یک دوراهی به دام افتاده بودند. از سویی نمیتوانستند صوفیانی که به کمک آنها روی کار آمده بودند را بهیکباره کنار بزنند و از دست آنها خلاصی پیدا کنند، از طرفی هم خطر قدرت گرفتن صوفیان برای حکومت صفوی به یک تهدید جدی تبدیلشده بود. به همین جهت بود که شاهان صفوی، فقهای امامیه را که جایگاه خاصی در میان مردم داشتند را در دربار جایداده و موقعیت سیاسی خاصی برای ایشان تعریف کردند. از سوی دیگر مذهب شیعه را بهعنوان مذهب رسمی کشور تعیین کردند تا بتوانند بهوسیله آن با سلاسل صوفیه سنی مذهب مقابله کنند.
در ادامه برخی سلاسل صوفی سنی مذهب که حیات اجتماعی خود را در خطر میدیدند، تغییر مذهب داده و شیعه شدند. بعدازآن بود که میان عقاید سلسلههای صوفیه سنی مذهب با عقاید شیعیان تعارضاتی شدید رخ داد. به همین دلیل مخالفت فقهای امامیه با این دسته از صوفیان وارد فاز جدیدی شد و ردیه هایی علیه صوفیگری نوشتند. [3] ردیه نویسی بر صوفیه تا قرن دوازدهم و سیزدهم ادامه یافت و در برخی موارد شدت عملهایی نسبت به صوفیان صورت گرفت. [4] به دنبال فشار سیاسی و اشکالات علمی به صوفیه، این مسلک کم کم روبه افول نهاد. سلطان محمد گنابادی در شرح این واقعه میگوید: «قریب هفتادسال کشور ایران از فقر خالی بود و اسم طریقت، گوش کسی نشنیده و چشم احدی اهل فقر ندیده.»[5] مخالفت علمای امامیه با صوفیه موجب تصحیح عقاید برخی سلسلههای صوفیه شد و برخی دیگر که سنی مذهب بودند به مذهب شیعه گرایش پیدا کرده، هرچند انحرافات خود را نتوانستند به کلی برطرف کنند. اما از فشارهایی که روی آنها بود کاسته شد.
پینوشت:
[1]. جعفریان رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ سوم، 1391، صص 515 و 516
[2]. همان، ص 517
[3]. زرینکوب عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، تهران، 1390، ص 259
[4]. یوسف پور محمدکاظم و عروجنیا پروانه، تصوف (بخش ششم)، دانشنامه جهان اسلام، موسسه دایره المعارف فقه اسلامی، ج 1، ص 3590
[5]. گنابادی سلطان محمد (سلطان علیشاه)، بشاره المؤمنین، حقیقت، تهران،1387، ص 320
افزودن نظر جدید