اعترافات بزرگان صوفیه بر ضد سماع
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از بزرگان تصوف با اقرار و اعتراف به اینکه سماع بدعتی در آداب و آموزههای اسلامی و مسلمانی است، با این حال، با دو توجیه آن را مباح میدانند. اول اینکه این بدعت، مخالفتی با سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشته و توجیه دوم ایشان این است که، فواید و آثار مثبتی بر سماع مترتب است که بخاطر آن آثار جزء مستحسنات به شمار میآید.
عزالدین محمود بن علی کاشانی متوفی سال 735 در این باره مینویسد: از جمله مستحسنات متصوفه كه محل انكار بعضی از علمای ظاهر است، یكی اجتماع ایشان است برای سماع و غنا و الحان و استحضار قوّال از بهر آن و وجه انکارشان آنکه این رسم، بدعت است؛ چه در عهد رسالت و زمان صحابه و تابعین و علما و مشایخ سلف معهود نبوده است و بعضی از مشایخ متأخر آن را وضع کردهاند و مستحسن داشته و جواب آن است که هر چند بدعت است، ولکن مزاحم سنت نیست؛ پس مذموم نبود، خصوصاً که مشتمل باشد بر فوائد.[1]
با توجه به توجیهات کاشانی در بحث سماع، اولاً باید گفت که گروهی از بزرگان صوفیه برای سماع آداب و قوانین خاصی قائل شدهاند و هر حرکت موزونی را که نشأت گرفته از وجد و طرب باشد را سماع مباح نمیانگارند. یعنی سماع را به مباح و غیر مباح (حرام) و شبههناک تقسیم میکنند. سماعی را که از سر شهوتپرستی و هوای نفس باشد، حرام میدانند و سماعی را که از مرد و زن آوازخوان بشنوند و معانی آن را با عقل خود درک کنند، شبههناک میخوانند و سماعی را حلال و مباح میدانند که با دل بشنود و توجیه عرفانی بر آن بیاورند.
به نظر میرسد این گونه تقسیمبندی از جانب سران صوفیه نوعی بازی با الفاظ باشد، چون دلایل ایشان بر توجیه اصل حلیت سماع، ثابت نشده و بلکه آن را معارض با سنت میبینیم. زیرا آن را از بارزترین مصادیق لهو و لعب یافتهایم که در قرآن کریم به صراحت از آن نهی شده است.
به غیر از توجیهات و تقسیمبندیها، صوفیان برای سماع شرایطی هم بیان کردهاند تا آن را از بن بست بیرون آورند و جلوهی پذیرفته شدهای به آن بدهند. چنانکه ابوالمفاخر یحیی باخرزی وجوه و شرایطی را برای سماع برمیشمارد و مینویسد: شرط سماع آن است که مغنی هم از درویشان و اهل سماع باشد. بیگانه روا نباشد و از نفس او هیچ گشاد و نور نیاید.[2] در احوال جنید بغدادی آوردهاند که در اواخر عمر از سماع دوری میکرده و وقتی سبب را از او جویا شدند، جواب میدهد: با که شنوم؟... از که شنوم؟... مشایخ سماع نشنوند الا که با اهل او و از اهل او. هیچ کاری با نااهل و از نااهل خوش نیاید.[3]
بدعتی که متصوفه آن را پایهگذاری کردند، دیری نپایید که حتی از مسیری که مورد توجه ایشان بود خارج شد و دستاویز خوشگذرانان و بیمایگان گردید، تا جایی که جنید را نسبت به سماع بیمیل ساخت و باعث شد نویسندگان و صاحب نظران صوفیه دربارهی آن بنویسند: سماع این قوم روزگار ما اسمی است بیمعنی و کالبدی بیروح و رسمی است بیحقیقت. نی صورت سماع صدیقان دارد و نی معنی پاکان.[4]
اگر دیدهی حقیقت بین صوفیان باز میشد و پردهها جهالت و لجاجت فرو میریخت و ایشان هم دل در گرو راه و مرام و کلام اهل بیت علیهم السلام میداشتند، هویت سماع را از همان آغاز بیمعنی میافتند و در صدد توجیه و تفسیر و شرط گذاری برای آن بر نمیآمدند.
منابع:
1- مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه ص 179
2- اورادالاحباب و فصوص الآداب ص 191
3- همان
4- همان ص 195
افزودن نظر جدید