تحریف آشکار باخرزی در معنای قرآن برای توجیه روش صوفیانه

  • 1393/02/21 - 19:14
با نگاهی به منابع تصوف و صوفی‌گری مشاهده می‌شود که نسخه‌های عرفانی سران تصوف، غیر از فرهنگ اسلامی و سیره‌ی اهل بیت علیهم السلام است. سفارشات ایشان در بحث پوشش به گونه‌ای است که مریدان‌شان را در جامعه انگشت‌نما و تابلو می‌کند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دین مبین اسلام دین میانه‌روی است و در هیچ زمینه‌ای از حدی که خداوند آن را برای مخلوقاتش پسندیده تجاوز نکرده‌است. اسلام عزیز برای شرایط مختلف زمانی و مکانی و برای انسان‌ در جایگاه‌های مختلف، برنامه‌های متفاوتی ارائه داده‌ است. با نگاهی به آموزه‌های اسلامی می‌توان به این نکته پی‌برد که اسلام دین جایگاه سالار است و هرکسی در هر جایگاهی که باشد و البته آن مقام در شأن او باشد، می‌بایست در شأن و مقام آن جایگاه نیز رفتار کند.

در تأیید این مطلب روایت حماد بن عثمان را می‌بینیم که نقل می‌کند: در محضر امام صادق عليه ‏السلام بودم که مردی به آن حضرت عرض کرد: اصلحک الله، شما فرمودید که: علی بن ابی‌طالب عليه ‏السلام لباس زبر و خشن می‌پوشید، و پيراهن چهار درهمی به تن می‌نمود، در صورتی که بر تن شما لباس نو می‌بينم؟ حضرت به او فرمود: همانا علی بن ابی‌‏طالب عليه‏ السلام آن لباس‌ها را در زمانی می‌پوشيد که بدن‌نما نبود، و اگر آن لباس را اين زمان می‌‏پوشيد به بدی انگشت‏‌نما می‌شد. پس بهترين لباس هر زمان، لباس مردم آن زمان است.[1]

همان‌طور که مشاهده می‌کنیم در مسائلی که دین اجازه داده و اولیای پاک و معصوم علیهم السلام نیز بر آن صحه گذاشته‌اند، می‌بایست از فضای جامعه تبعیت کرد و در غیر این صورت انگشت‌نما شدن را در پی‌خواهد داشت.

با نگاهی به منابع تصوف و صوفی‌گری مشاهده می‌شود که نسخه‌های عرفانی سران تصوف، غیر از فرهنگ اسلامی و سیره‌ی اهل بیت علیهم السلام است. سفارشات ایشان در بحث پوشش به گونه‌ای است که مریدان‌شان را در جامعه انگشت‌نما و تابلو می‌کند. یحیی باخرزی از صوفیان صاحب‌نام قرن هشتم در کتاب اوراد الاحباب، با اشاره به سیره‌ی نبوی و صحابه و ارائه‌ی شاهد مثال فراوان از تاریخ زندگی ایشان، متصوفه را دستور می‌دهد تا مانند ایشان بپوشند و در جوامع آمد و شد کنند.

وی درباره‌ی این مطلب می‌نویسد: اختیار مشایخ[2] آن است که مرد باید که به جامه‌ی اندک‌بها و کهنه و پاره‌دوخته! بسنده کند و افضل این است و بر این زیادت نکند.[3] و جامه‌ی مرقّع[4] و کهنه پوشیدن به تواضع نزدیک‌تر است و از کبر و فساد مانع است.[5] باخرزی در ادامه بیان می‌کند: جامه‌ی کوتاه تا نیمه ساق و آستین کوتاه و فراخ داشتن، از اشعار اصحاب تصوف است، قال الله تعالی: و ثیابک فطهر[6] یعنی جامه را کوتاه کن![7]

در مقابل توصیه‌های صوفیانه‌ی ابوالمفاخر یحیی باخرزی باید گفت؛ اولاً، روش شما اگر بر مبنای رفتار صحابه بوده، همان‌طور که رفتار خلیفه‌ی دوم را نقل کرده‌اید،[8] عرض کردیم که شرایط هر شخصی در جامعه، در هر زمان و مکانی و با لحاظ کردن شأن و منزلت او، متفاوت است و نمی‌توان حکم رفتار او را در آن وضعیت، به عموم مردم سرایت داد؛ خصوصاً اینکه بیش از هفت‌صد سال از آن شرایط گذشته‌ باشد. پس نسخه‌ی شما برای صوفیان در باب پوشش، با استدلال به رفتار صحابه به دلیل گذشت زمان و خروج از شرایطی که ایشان در آن زیسته‌اند و به خصوص با توجه به مخالفت این نسخه با سیره‌ی اهل بیت علیهم السلام، صحیح به نظر نمی‌رسد.

در ثانی، اگر شما لباس کهنه را به تواضع و فروتنی نزدیک می‌دانید و این کارتان از ترس گرفتار شدن به کبر و غرور است، به هوش باشید که چاه عُجب[9]، ریا و خود‌ بزرگ‌بینی به این گونه رفتار نزدیک‌تر است تا به عمل کسانی که مانند سایرین در جامعه می‌پوشند و خود را انگشت‌نما نمی‌سازند. ثالثاً شما لباس اهل تصوف و صوفی‌گری را لباسی کوتاه ترسیم کردید و این حرف را به قرآن استناد داده‌اید؛ آیا خداوند در آیه‌ی چهارم سوره‌ی مبارکه‌ی مدثر، دستور به کوتاه کردن لباس داده‌ است؟! وَ ثِيَابَك فَطهِّرْ، و جامه‏ات را از هر آلودگی پاك بدار! در کجای این آیه‌ی شریفه و یا کدام تفسیر، واژه‌ی قَصر و کوتاه آمده که تنها شما از آن اطلاع دارید؟

به راستی اهل تصوف، خود را پیرو چه‌ کسانی کرده‌اند و اگر از ایشان در روز موعود از انتخاب‌شان سوال شود، چه پاسخی خواهند داد؟!

منابع:

1- اصول کافی: ج 2 ص 274 ح 4
2- بزرگان تصوف گفته‌اند...
3- اوراد الاحباب، چاپ دانشگاه تهران ص 23
4- پاره چيزی، تكه، قطعه (بمعنی لباس چهل تکه)
5- اوراد الاحباب ص 27
6- مدثر/ 4
7- اوراد الاحباب، ذیل بحث لباس و خرقه، چاپ دانشگاه تهران ص 27
8- همان ص 23
9- عجب ‌آن است که انسان بر خود ببالد و از عمل خود یا از عبادت، ثروت و زهد و... خویش خشنود شود.

تولیدی

دیدگاه‌ها

اگر بنا بر دوری از کبر باشد و ریا که خدا پدر نویسنده را بیامرزد لباس کوتاه کجا می تواند جلوی غروری که از دست و پا بوسی به انسان دست میدهد را بگیرد . من حدس می زنم اینها از همان قماشی هستند که به علی (ع) گفتند شما خدا هستید . نئوذبالله. . و ایشان بعد از چند مرتبه روشنگری کردن . دستور قتل مشرکان را صادر نمود . چرا که شرک به خداوند حکمش مرگ می باشد . و از رفتار اینان دقیقا همین حس می شود . و هر قطب خود را استقفرالله در حد مقام خدایی می دانند نه ولی خدا . و من این را به کرات شنیده ام که مطرح میکنند . حتی بار اول با تعجب پرسیدم حالات و ابوهت خدایی؟؟؟؟؟ و فکر کردم اشتباه شنیدم . اما باز پاسخ دادند بله حالات و ابوهت خدایی ایشان .

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.