بدعت صوفی کش!

  • 1393/01/27 - 12:21
بدعت سماع در تصوف بنابر نقل خودشان که در کتاب‌هایشان آورده‌اند، از ایشان تلفات بسیاری گرفته و این مَثَل را برای انسان تداعی می‌کند که: ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بدعت سماع در تصوف بنابر نقل خودشان که در کتاب‌هایشان آورده‌اند، از ایشان تلفات بسیاری گرفته و این مَثَل را برای انسان تداعی می‌کند که: ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد! منقولات ایشان در این زمینه مشابهت بسیار به افسانه دارد؛ زیرا منبع و مدرک محکمه پسندی بر آن نیست و هرچه هست، از صدرالدراویش! سینه به سینه به گوش نویسنده رسیده و او هم در احوالات صوفیان قلم رانده است. اما مسیر سیر و سلوک حق، غیر از این راهی است که متصوفه مدعی راهداری آنند. زیرا با کنکاش و جستجو در متون قدیمی صوفیانه می‌بینیم، آن‌چنان که از رقص و سماع و حالات معنوی حاصل از آن بحث می‌شود، خبری از کلام الهی و حالت‌های عرفانی نیست و همین نکته زنگ خطر برای کسانی است که می‌خواهند راه تکامل انسانیت را از طریق درست معنوی طی کنند.

مقصود مشایخ، اعلام، بزرگان و حتی دراویش دون‌پایه‌ی صوفی از برگزاری مراسم سماع هر چه بوده، نمی‌توان وسائل این هدف را توجیه کرد. یکی از محرمات غنا و گوش دادن به آن است. در حدیثی، اختراع موسیقی و غنا هر دو به شیطان نسبت داده شده و آن روایتی است از امام صادق علیه السلام که فرمود: من کودک خردسالی بودم روزی دیدم عده‌ای بر طبل می‌زنند و بازی می‌کنند خواستم بایستم و تماشا کنم؛ پدرم فرمود: همه‌ی این لهویات و آوازخوانی‌هایی که می‌بینی شیطان برای شماتت آدم علیه السلام به هنگام اخراج وی از بهشت ساخته است.[1] مراسم سماع، از مصادیق لهو و لعب است که صوفیان حرمت آن را با حضور خوانندگان زن تکمیل کرده‌اند. خواجه عبدالله انصاری از قول بوبکر حرمی می‌نویسد: به مکه مهمان کسی بودیم، آن میزبان کنیزکی داشت که چیزی بردانست خواند و گفت: لامتی فیک معشر فاقلّوا و اکثروا. قومی از بهر تو مرا ملامت بسیار کردند... درویشی برپای خواست، بانگی چند بکرد و گفت که ملامت نکرد مرا در مهر تو، مگر هم تو. این حرف بگفت و بیفتاد و برفت از دنیا![2]

یا در جریانی دیگر این معصیت تکرار می‌شود و خواجه عبدالله بی‌آنکه اعتراضی به این روش داشته باشد آن را نقل می‌کند که: صوفی در شهر آبله[3] می‌رفت؛ به نزدیک کوشکی رسید سخت نیکو و بر آن مهتری بود، پیش وی کنیزکی مغنی سماع می‌کرد. آن درویش آواز سماع بشنید که کنیزک می‌کرد و این بیت را می‌گفت: کل یوم تتلون غیر هذا بک احسن، کل یوم تتحول غیر هذا بک اجمل. آن درویش را خوش آمد و آن برو و به برگ وی بود، در رقص ایستاد و می‌گفت: یا جاریه بالله و بحیوه مولاک لاعدتِ علی هذا البیت. کنیزک تکرار می‌کرد. خواجه با کنیزک گفت: پرا بنگدری، تکرار می‌کنی؟ گفت: در زیر کوشک درویشی است خوش گشته است، از بهر وی می‌گویم. آن مرد سر فرو کرد و آن غریب را دید، خوش گشته و پای می‌کوفت. به آخر سخنی بگفت و بانگی بزد و بیفتاد و جان بداد.[4]

گرچه اغراق‌گویی از آداب صوفیانه و جزء لاینفک ادبیات ایشان است و این معنا با سیر کتب ایشان از جمله نوشته‌های عطار نیشابوری کاملاً مشخص است، اما طبقات الصوفیه برخی بزرگان تصوف را کشته‌ی راه سماع معرفی می‌کند و می‌نویسد: ذوالنون مصری، شبلی، خراز، نوری و دراج همه در سماع برفته‌اند![5] وی از حال ایوب نجار گوژپشت می‌نویسد که: پیش او چیزی بر خواندند به پارسی، او برخواست و رقص کرد با پشت راست! آنگاه گفت: نفیر از تو و بیفتاد و بی‌هوش شد، سه روز چنان می‌بود و برفت.[6]

به هر حال مشاهده می‌شود که ایشان به دنبال مباحث عرفانی و سلوک در سماع نبوده‌اند و اگر این‌گونه بوده، سخت به اشتباه و خطا رفته‌اند.

1- دعائم الاسلام، ج 2، ص 209
2- طبقات الصوفیه، تصحیح مولایی ص 504
3- شهریست میان بصره و کوفه
4- طبقات الصوفیه، تصحیح مولایی ص 506
5- همان ص 510
6- طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری، تصحیح مولایی ص 505

تولیدی

دیدگاه‌ها

همین فقط، هر کسی راه حق رو میخواد دریغ نکنه که این راه امتحان خودش رو به خوبی پس داده. اسلام ناب محمدی که میگن همین دراویش نعمت الهی هستند.

علی آقا سلام ادعای مهدویت نوعی دروایش گنابادی که شاخه ای از نعمت اللهی هستند امتحانی هست که فرمودید، یا اینکه دستور اقطاب این فرقه مبنی بر تصور صورت قطب در نماز به جای توجه به خالق هستی یا سید الموحدین خواندن ابلیس رانده شده نشان اسلام ناب محمدی بودن فرقه دراویشه و شاید هم ارتباط سران این فرقه با سرویس های جاسوسی فرانسه و انگلیس اونها رو محق کرده به هر حال بهتره دلیل برحق بودنشان را بفرمایید

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.