انحرافات، بدعتها
برخی از صوفی پژوهان معتقد به اصالت تصوف نیستند، بلکه عقیده دارند که صوفیه مخلوطی از عقاید ادیان غیر اسلامی است که بهمرورزمان عقاید خود را کامل کرده است. ایشان بر آناند که عقاید ادیان غیر اسلامی تأثیری ژرف بر جریان تصوف گذاشته بهنحویکه نمیتوان صوفیه را فرقهای کاملاً اسلامی دانست.
صوفیه عزلت را به صورت افراطی آن پذیرفته و با فرار از خانواده و جامعه و رفتن به کوهها و صحراهها سبب انحراف در آن شدند، و خود را از بسیاری از سنتهای نبوی همچون تعلیم و تعلم و صله رحم محروم کردند. حال آنکه این نوع عزلت در روایات مذموم واقع شده و آنچه از عزلت انبیاء الهی وارد شده است یا به دستور خداوند یا برای فرار از جامعه آلوده بوده است.
سحر ازجمله موضوعاتی است که از گذشته تاکنون مورد ابتلاء مردم جوامع مختلف بوده و هست. این موضوع تا جایی پیش رفته است که مخالفان انبیاء الهی به ایشان تهمت سحر میزدند. ازاینرو بررسی سحر در ادیان الهی و اقوام مختلف اثبات سابقه سحر در میان ایشان از اهمیت خاصی برخوردار است.
صوفیه زهد را به معنای ترک تمامی حلالهای دنیا دانستهاند و بر همین مبنا بعضی از صوفیه سالها از خانواده خود کناره گرفته و دائم الصوم بوده و از هیچ ریاضتی چشم پوشی نکردهاند، کما اینکه گوشهنشینی ابوسعید را 30 سال ذکر کردهاند، در عین حال در اسلام چنین زهدی باطل است، چرا که زهد در سنت نبوی به معنای بیرغبتی و دل نبستن بهظاهر دنیا در عین بهرهمندی از نعمات الهی است.
تقرب و نزدیکی به خداوند، غایت عرفان و از بالاترین امور است که هر انسانی باید به حکم "انا الیه راجعون" برای رسیدن به آن تلاش کند. برای وصول به این مقام مراقبت و رعایت اعمال باطنی و ظاهری بسیار مهم و حیاتی است. توجه به اینکه انسان به کجا میرود، از کجا امرار معاش میکند، چه میگوید و چه میشنود و چه میبیند و چه عقیدهای در دل میپروراند، دارای اهمیت است.
یکی از صفات خوب و پسندیدهی انسان مؤمن، داشتن خصلت زهد در زندگی دنیوی است. اما این زهد در رفتار عدهای، همان زهد حقیقی و پسندیده است که مورد سفارش اسلام است، ولی در زندگی و رفتار عدهای دیگر، حالتی افراطی و غیر اسلامی و به تعبیری، زهدی انحرافی است که در اسلام و سیرهی معصومین(علیهمالسلام) مذمّت شده است.
چلهنشینی صوفیه دقیقا در نقطه مقابل چلهنشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و سنت آن حضرت قرار دارد چرا که در برخی از طریقتها، سالک در مدت چله خود درحالیکه با سر در چاهی آویزان بود به ذکر و مراقبه میپرداخت و یا در این مدت فقط به یک مغز بادام بهعنوان غذای خود بسنده میکردند و برخی از صوفیه سالها به گوشهنشینی میپرداختند و از خانواده خود دور میشدند، حال آنکه حضرت آنان را مخالف سنت خود دانسته و آنان را از خود ندانسته است.
یکی از مهمترین انحرافات، بدعتها و رفتارهای غیرشرعی که در بین بسیاری از صوفیه قدیم رایج بوده است چلهنشینی است که صوفیان بهوسیله آن از مردم دوری جسته و خود را از اکثر حلالها محروم میکردند و به ریاضتهای مختلفی مشغول میشدند.
برخی از صوفیه شاهدبازی را یکی از مهمترین راههای رسیدن به معرفت و عشق الهی میدانند و برای آن قداست و اسراری خاص قائل شدهاند تا جایی که غزالی در پیش زیبارویان سجده میکرد و برخی از صوفیه ازدواج نکرده و خود را مشغول زیبارویان کردند ولی بزرگانی از صوفیه همچون هجویری و قشیری هشدارهای تندی نسبت به شاهدبازی دادند و نظر در احداث را کفر و آفتی بزرگ برای صوفیه دانستند که موجب خواری صوفیه است.
صوفیان با سوء استفاده از مفهوم آزادی، مروج زهد خشنی در جامعه شدند که مسائل دنیوی را به کلی ترک میکرد و همین امر سبب به وجود آمدن مشکلاتی در جامعه میشد. تارکان دنیا از اصحاب خانقاه به خاطر عدم تلاش برای امرار معاش به تکدیگری و پرسه و گدایی روی میآوردند و به جای اینکه باری از جامعهی مسلمین بردارند و مسیر حرکت جامعه را به سمت پیشرفت و تکامل سوق دهند، خود باری بر دوش مسلمین شدند.
به طور قطع میتوان ادعا کرد که بعد از قیام تاریخی اباعبدالله الحسین (ع)، صوفیه جزو قاعدین و ساکتین فتنه بنیامیه و بنیالعباس بوده و تا عصر جدید نیز ادامه دارد. در عصری که جریان مدرنیته در حال بلعیدن ادیان الهی است، و تمدن انبیاء را سدی در جهت توسعه مادی خود تعریف کرده، تصوف و صوفیگری سر در لاک درویشی خود کرده یا آب در آسیاب دشمن میریزد.
دفاع از کیان مقدس اسلام یکی از واجباتی است که فریقین در آن وحدت دارند. دفاع از عقاید مسلمین، و مبازره با منحرفین و معارضین، یکی از وظایفی است که علماء اسلام و به به تعیت از آنها مومنین در طول تاریخ به آن مبتلی بودهاند. اما باورهای صوفیه مانع از پیوستن مریدان این فرقه به جمع نورانی مدافعان حریم اسلام شده است؛ باوری که ریشه در مبنای ناصواب صلح کل صوفیه دارد.
در بحث اسقاط شریعت، برخی از صوفیه معتقدند که شریعت برای عوام است نه اهل حقیقت، که بعد از یقین قالب تهی کرده و به فنا رسیدهاند. ولی نه تنها این مسئله نزد علما وعرفای اسلامی مردود دانسته شده، بلکه در خود صوفیه برخی از بزرگان صوفیه این اعتقاد و ادعا را بدتر از دزدی و زنا میدانند که برخاسته از خود شیفتگی و غرور آنها بوده است و معتقدان به آن را کافر و ملحد خواندهاند.
ملاک، معیار و میزان برای شناخت مکاتب چیست و بر چه اساسی میتوان یک مذهب خاص را انتخاب نمود و بر طبق آموزهها و بایدها و نبایدهای آن برای زندگی برنامه ریزی کرد؟ آیا از روی هوا و هوس و با خوشدلی میتوان راهی را انتخاب نمود وعمر گرانمایه را در آن راه هزینه کرد؟ و آیا در این دنیای مکاره میتوان به ندای هر داعیهی راهبری اعتماد نمود و پشت سر او به راه افتاد؟