انحرافات، بدعتها
فرق منحرف برا جلب نظر و جذب افراد به فرقه خود از هر روشی در استفاده میکنند، حتی اگر آن روش مغضوب و منفور خداوند و مطرود پیامبران الهی و سیره ایشان بوده باشد. غلو و بزرگپنداری در حق مشایخ، اقطاب و بزرگان صوفیه و اعتقاد به مسائلی که بزرگتر از شان انسانهای عادی است، از جمله روشهای جذب در تصوف است.
فرق منحرف در اسلام مانند تصوف، برای نمایش حقانیت خود و اثبات این امر، از هیچ کاری فروگذار نمیکنند. یکی از روشهای ایشان کپیبرداری از اعجاز پیامبران با جعل عنوان کرامت در حق بزرگان و سردمداران ایشان است که از این طریق در جذب افراد جامعه و عوام ایشان نیز میکوشند. این در حالی است که از دیدگاه اسلام، نمایش و جعل کرامت دلیل بر حقانیت اشخاص و گروهها نیست.
داستان کرامتسازی و جایگاهتراشی در همهی سلاسل فرقهی صوفیه جریان دارد و منتهی به یک جریان طایفهی خاص از ایشان نیست. صوفیان به زعم اینکه نقل کرامت سبب حقانیت ایشان میباشد، همواره در نقل کرامت گوی سبقت را از هم میربایند. فرقهی اویسیه نیز مانند سایرین ید طولایی در این زمینه دارند.
در حالی صوفیه همواره بر لزوم داشتن پیر و مراد در سلوک اصرار دارند که رابطه مراد و مریدی در تصوف همراه با آسیبهایی بوده است، از جمله اطاعت بیچون و چرای مرید از مراد در تمام امورات شرعی و غیر شرعی، یا داشتن اختیارات بی قید و شرط در مال و جان مرید، یا تحقیر نفس مرید توسط مراد، حال آنکه همه اینها با مبانی عقلی و شرعی در تضاد است و با روح استاد و شاگردی در اسلام هیچگونه سازگاری ندارد.
شریعت گریزی در مسلک تصوف از جنجالیترین مسائل در بین فرق صوفیه است که معتقدین به استغنای از شریعت برای خود دلائلی ذکر کردهاند، چنانکه گروهی از صوفیه ترک شریعت خود را به خاطر فرار از عجب و ریا دانستهاند و گروهی دیگر نیز شریعت را برای صاحبان مقام فنا نمیدانند و معتقدند که شریعت برای کسانی است که اسیر نفس خویش هستند. گروهی دیگر شریعت را مانع وصال میدانند و بدین نحو به انحراف رفتهاند.
یکی از مسائل مهم در به انحراف کشیده شدن عرفان حقیقی و اسلامی، ترویج ناپسند و غیر شرعی عرفان و معنویت بود، که در قرون اولیه توسط عدهای از مسلمانان، با انجام عبادات غیرشرعی و زهد فردی و شخصی شکل گرفت، که در واقع شروع انحراف عرفان، از همین دوره بوده است.
اهل تصوف برای جلوگیری از بدعت خواندن خرقهپوشی، آن را مستند به روایت "ام خالد" و روایت "الشیخ فی قومه" کردند. اما استناد به این روایات از اساس باطل است، زیرا این روایات را از منابع اهلسنت نقل کردهاند و سیوطی نیز آنها را ساختگی میداند و بزرگان صوفیه همچون سهروردی، کاشانی و نوربخش استناد به این روایات را برای خرقه پوشی نپذیرفتهاند. همچنین متن حدیث نیز خرقه پوشی را به عنوان یک سنت نمیرساند.
صوفیان سلسلهی اویسیه که پیروی از اهل سنت بهعنوان قطب را، بر خود لازم و واجب میدانند؛ مشایخ خود را سه دسته میکنند؛ رسومیه، الوهیه و علویه! و برای هر گروهی توجیه و تفسیری دارند. ایشان برای تقرب به درگاه الهی اعمال خاصی انجام میدهند و به زعم باطل خود فکر میکنند آموزههای باطل ایشان باعث نزدیکی به خداوند است.
از دید و منظر مسندنشینان صوفیه، روش جذب واژهگویی در تصوف که پایه و اساسی جز ذوق شخصی افراد ندارد، برای اشخاصی از جامعه که طبع و مذاق ادبی ایشان چنین نگاهی را میپسندد، مفید است و این زنگ خطری برای جامعهی ادبی است که بهصرف زیبایی کلمات و آراسته بودن جملات، نباید فریب ظواهر را بخورند؛ که تصوف در این زمینه ید طولایی دارد.
از انحرافات و بدعتهای فرقهی گنابادیه، مسئلهی عُشریه است که بهجای خمس و زکات، آن را بر پیروان خود واجب کردند، تا از سود مکاسب، فقط یکدهم آن را پرداخت کنند. در حالی که این مسئله کاملا مخالف قرآن و سنت بوده و مصداق بدعت در دین میباشد.
متصوفه و به خصوص سلاسلی از ایشان که داعیه شیعهگری دارند، برای جذب عوام و افرادی از جامعه که به دنبال مسائل معنوی و عرفانی هستند، با جعل اصطلاح و تزویر در رفتار خود، صوفیان را از صراط مستقیم که همان راه و رسم پیامبر گرامی اسلام و خاندان مطهر ایشان است، دور کرده و به وادی صوفیگری سوق میدهند.
در روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) که قلب شیعیان حضرت غرق در ماتم و عزاست، قطب بیسواد فرقه منحرف صوفیه اغتشاشیه بدون سند گنابادیه در سخنپراکنی خود همزمان با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، شهادت حضرت را انکار کرده و با تاکیدات فراوان اصرار دارد که به مخاطب خود بقبولاند حضرتش وفات کرده و شهادتی درکار نبوده و حال آنکه شواهد تاریخی و گفتار ائمه معصومین (علیهم السلام) خلاف مطلب او را ثابت میکند.
در بستر و مسلک صوفیگری، دوری از تعقل تا آنجا ترویج میشود که اثبات وجود خداوند با براهین عقلی هم مورد هجمه قرار میگیرد و دقیقاً در جایی که آیات قرآن برای اثبات وجود خالق دستور به تعقل و اندیشه و استفاده از علم داده، توسط صوفیان راه خطایی شمرده شده و ترک میشود و اگر عالمی با برهان اقامهی دلیل کند، صوفیه در مقابل او به تمسخر روی خواهند آورد.
قرآن کریم، جریان ملاقات و همراهی حضرت موسی و حضرت خضر (علیهما السلام) را روایت میکند؛ البته باید دانست که قرآن، همان مقدار از داستان و حکایات را بیان داشته، که مورد فایده و قابل الگو گیری و بهرهبرداری بوده و از نقل توضیحات غیرضروری در آن اجتناب شده است؛ اما بزرگان تصوف از این جریان تنها به نفع خود برداشت میکنند.