آسیبهای مراد و مریدی در مسلک تصوف
در حالی صوفیه همواره بر لزوم داشتن پیر و مراد در سلوک اصرار دارند که رابطه مراد و مریدی در تصوف همراه با آسیبهایی بوده است، از جمله اطاعت بیچون و چرای مرید از مراد در تمام امورات شرعی و غیر شرعی، یا داشتن اختیارات بی قید و شرط در مال و جان مرید، یا تحقیر نفس مرید توسط مراد، حال آنکه همه اینها با مبانی عقلی و شرعی در تضاد است و با روح استاد و شاگردی در اسلام هیچگونه سازگاری ندارد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در مسلک بهظاهر عرفانی تصوف، رابطه مراد و مریدی برای رسیدن به معرفت امری رایج بوده است ولی نه در قرون اولیه، زیرا مکتب صوفیه هنوز به این شکل تشکیلاتی نبوده است، کما اینکه بزرگانی از تصوف از اساتید زیادی در این راه برای خود نام بردهاند ولی در قرون بعد کمکم این رابطه مراد و مریدی و کلاً ساختار تصوف تغییر پیدا کرد و شکل و ساختار بهخود گرفت و دارای اصول و مقررات جدیدی شد. لذا برای استمرار این رابطه و حفظ ساختار و تشکیلات خود مجبور شدند تا شیخ تراشیهای زیادی داشته باشند. لذا بزرگان و اقطاب صوفیه در راستای همین سیاست، همواره مریدان خود را به داشتن شیخ و پیر راه سفارش میکردند و معتقد بودند که طی این طریق بدون داشتن شیخ و پیر امری غیرممکن است و به گفته برخی از صوفیه «شیطان، شیخ کسی است که شیخی ندارد»[1] و مریدی که شاگردی پیر نکرده باشد را اهل فلاح و رستگاری نمیدانند.[2]
اما همین رابطه مراد و مریدی در مکتب تصوف آفات و آسیبهای زیادی برای مریدان به همراه داشته است، زیرا نحوه خاصی از شیخوخیت در آن حاکم بوده است، که ازجمله این آفات و آسیبها میتوان به اختیار بیقید و شرط شیخ در جان و مال مرید اشاره کرد که در کتب صوفیه بهدفعات به اختیارات بیقید و شرط مشایخ بر مریدان اشاره شده است، ازجمله قشیری نقل کرده است که: «ابوعبدالله رودباری به خانه یکی از مریدان خود وارد شد درحالیکه او غایب بود و دید درب خانه قفل است و گفت: صوفیی باشد که در خانه قفل کند؟! گفت قفل را بشکنید و هرچه در خانه بود بردند و در بازار فروختند و از بهای آن وقتی خوش برای خود ساختند.»[3] این عمل برخاسته از اصول مراد و مریدی در تصوف است که مرید را ناچار به پذیرفتن اختیار شیخ در مقابل خود میکند، زیرا مشایخ و بزرگان صوفیه معتقدند که: «مرید باید معتقد شود به این که قطب، مالک حقیقی همه املاک دنیا و اشخاص دنیا است، هم مالک تن آنها، هم مالک جان آنها و هم مالک مال آنها، و همه افراد بشر درواقع غلام و کنیز اویند و مرید باید اقرار کند که آنچه دارم از او است و بر او حلال است و بر من حرام است مگر به اذن و تحلیل او.»[4]
از دیگر آفات و آسیبهای مراد و مریدی، اطاعت بیچون و چرای مرید از مراد است، زیرا بزرگان صوفیه، مرید را در این راه همچون کوری میدانند که نیاز به راهنما دارد لذا هر آنچه مراد میبیند و میگوید درست است نه آنچه مرید فکر میکند، لذا سالک را موظف به اطاعت محض از شیخ میکنند، چنانچه یکی از بزرگان صوفیه میگوید: «چون از طرف پیر کار بزرگ و محالی به مراد داده شود، ادب صحبت این است که پیر را متهم نگرداند، لکن فعل پیر را تأویل کند که پیر قصد محال نکند... که هر مرید، که به پیر خویش کژ نگاه کند همچنان کژ بماند و هرگز راست نگردد.»[5] یا گفته شده: «مرید باید که بهظاهر و باطن تسلیم تصرفات شیخ باشد و به تصرف اوامر و نواهی و تأدیب شیخ زندگی کند، همچون مرده که در تصرف غسال است... و اگر او را به خلاف شرع دستور دهد، اعتقاد پیدا کند که اگرچه ظاهراً خلاف است اما شیخ خلاف نکند.»[6] صوفیه در توجیه دستور به انجام خلاف شرع، آن را جهت امتحان مرید میدانند، حال آنکه خلاف شرع جایی برای امتحان مرید نیست و در اینجا نه تنها مرید گناهکار است، بلکه شیخ نیز گناهکار است و این توصیهها و دستورات غیرشرعی نیز خود از آفات و آسیبهای رابطه مراد و مریدی است، چنانچه ذوالنون به مریدی گفت: «برو و امشب سیر بخور و نماز نخوان و همه شب را بخواب.»[7]
از دیگر آفات و آسیبهای مراد و مریدی در مسلک تصوف تحقیر کردن نفس مرید توسط شیخ و مراد است، چنانچه در تذکر ة الاولیاء آمده است که شیخی مریدی را واداشت تا موی و ریش بتراشد، گلیم پوشد، توبره در پیش نهد و کودکان را وادارد تا بر روی او سیلی زنند[8] یا این که گفته شده که جنید، شبلی را که در ابتدا فردی پولدار بود به کبریتفروشی و گدایی کردن و خدمت به اصحاب واداشته بود[9] تا از طریق تحقیر شدن نفس او در هم شکسته شود. حال آنکه این رفتار با اصول انسانی و اسلامی سازگار نیست، زیرا امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «المومن اعظم حرمه من الكعبه.[10] شرافت و احترام مؤمن از احترام کعبه، بیشتر است.» یا در جایی دیگر میفرمایند: «ان المومن اعظم حرمه عندالله و اکرم علواً من ملک مقرب[11] مؤمن از جهت شخصیت و احترام نزد خداوند از ملک مقرب، مقربتر است.»
آنچه واضح و روشن است وجود آفت و آسیبهای متعدد در مسئله مراد و مریدی صوفیانه است که باعث به وجود آمدن انحراف و آسیب در مرید و جامعه میگردد، زیرا آنچه در بین صوفیه بهعنوان مراد و مریدی میگذرد با روح استاد و شاگردی در اسلام متفاوت است زیرا رابطه استاد و شاگردی در اسلام، متوقف بر مبانی عقلی و شرعی و انسانی و همچنین احترام متقابل است و این مسائل است که روح سرکش یک شاگرد و مرید را هدایت میکند و به سرمنزل مقصود میرساند، نه آنچه مخالف عقل و شرع است.
پینوشت:
[1]. لواقح الانوار القدسیه فی بیان العهود المحمدیه، ص 874
[2]. قشیری، ابوالقاسم، رساله قشریه، مصحح فروزانفر، نشر علمی و فرهنگی، تهران، 1385، ص 729
[3]. همان، ص 408
[4]. کیوان قزوینی منصور علی شاه، عباس علی، استوار رازدار، انتشارات راه نیکان، تهران، 1387، ص 283_284
[5]. مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، نشر اساطیر، تهران، 1366، ج 3، ص 1250
[6]. نجم رازی، ابوبکر بن محمد، مرصاد العباد، مصحح ریاحی، نشر علمی و فرهنگی، تهران، 1371، ص 259
[7]. عطارنیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، مصحح محمد استعلامی، نشر زوار، تهران، 1370، ص 145
[8]. همان، ص 173
[9]. همان، ص 615 و 616
[10]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، انتشارات دار احیاء التراث العربی، لبنان، ج 67، ص 71، ح 35
[11]. همان، ص 72، ح 41
افزودن نظر جدید