سند سازی صوفیه برای خرقه پوشی
اهل تصوف برای جلوگیری از بدعت خواندن خرقهپوشی، آن را مستند به روایت "ام خالد" و روایت "الشیخ فی قومه" کردند. اما استناد به این روایات از اساس باطل است، زیرا این روایات را از منابع اهلسنت نقل کردهاند و سیوطی نیز آنها را ساختگی میداند و بزرگان صوفیه همچون سهروردی، کاشانی و نوربخش استناد به این روایات را برای خرقه پوشی نپذیرفتهاند. همچنین متن حدیث نیز خرقه پوشی را به عنوان یک سنت نمیرساند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سران صوفیه برای اثبات صحیح بودن خرقهپوشی در تصوف، همواره به دنبال ارائه نشانههایی از خرقهپوشی در سنت پاک نبوی بودند تا از بدعت شمردن آن جلوگیری کرده و راه مخالفین را بر خود ببندند. لذا برخی از بزرگان صوفیه خرقهپوشی را به روایاتی مستند کردهاند که از منابع اهلسنت نقل شده است، چنانچه بخاری روایت ام خالد را این چنین نقل میکند که: «جامههای بسیار به دولتخانه نبوت آورده بودند، در میان آن جامهها گلیمی سیاه کوچک نهاده بود. فرمود کیست که میخواهد من این گلیم در وی پوشانم؟ حاضران همه خاموش بودند و هیچ کس پاسخ نداد. بعد از آن فرمود: ام خالد را نزدیک من آورید، مرا به خدمت حضرت رسالت بردند چون بدان قبله اقبال و کرم روی آوردم خواجه تطییب دل مرا و تعلیل خاطر مرا، آن گلیم به دست مبارک خود در من پوشانید فرمود بدار و کهنه کن.»[1]
همچنین به روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) استناد میکنند که حضرت میفرماید: «الشیخ فِی قومه کالنبی فِی امته.[2] منزلت شیخ در امت خود مانند منزلت پیامبر در امت خویش است.» لذا اهل تصوف بوسیله این روایات خود را تابع سنت نبوی معرفی کردند و خرقه پوشاندن بر مریدان را به تبعیت از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) برشمردند و برای آن قداستی خاص تراشیده و با استناد به روایت "الشیخ فی قومه"، اقطاب و بزرگان صوفیه را نماینده رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) معرفی کردهاند. چنانچه سهروردی میگوید: «دست شیخ در خرقه پوشاندن نماینده دست پیامبر است و تسلیم شدن مرید به شیخ، تسلیم شدن به خدا و پیامبر اوست.»[3]
اما استناد به این روایات، از اساس باطل است و سنت بودن خرقهپوشی طبق همین روایت مورد اشکال است، زیرا بزرگان صوفیه در حالی این روایت را از منابع اهلسنت نقل کردهاند که سیوطی عالم مشهور و بزرگ اهلسنت این احادیث را ساختگی میداند.[4] دیگر این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره آنچه به ام خالد دادهاند میفرمایند: بدار و کهنه کن ولی نفرمودهاند بگیر و خرقه کن. ابن جوزی نیز استدلال به این روایت را صحیح نمیداند و آن را احسان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یک دخترک مهاجر برای به دست آوردن دل او میداند[5] نه اینکه حضرت بخواهد خرقهپوشی سرآغاز سنتی برای امتش گردد.
اما درعین حالیکه برخی از صوفیه به روایت ام خالد استناد میکنند، مشاهیری از صوفیه همچون سهروردی[6] و عزالدین محمود کاشانی[7] استناد به روایت ام خالد را به عنوان سندی برای خرقهپوشی نپذیرفتهاند ولی آن را از استحسانات شیوخ میدانند. کما اینکه سید محمد نوربخش از مدعیان سلسله نعمتاللهی درباره استناد صوفیه به روایت ام خالد برای مشروعیت بخشی به خرقه پوشی میگوید: «صوفیه از ترس اعتراض حماة (نگهبانان= کنایه از فقها) شریعت نبوی در مقابل اختراعاتی نظیر خرقهپوشی به حدیث بیاعتبار ام خالد استناد کردهاند.»[8] لذا استناد به حدیث ام خالد برای خرقهپوشی و منتسب کردن آن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) صحیح نمیباشد. چرا که نه تنها این حدیث از عامه نقل شده است، بلکه محتوی حدیث نیز این امر را نمیرساند و کثیری از صوفیه این روایات را به عنوان سندی برای خرقهپوشی نپذیرفتهاند و آن را بیاعتبار قلمداد کردهاند.
پینوشت:
[1]. محمود کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار، تهران، 1382، ص 106
[2]. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، جامع صغیر، نشر دارالکتب العلمیه، بیروت، 1401 ه، ج 2، ص 42
[3]. سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف، مترجم اصفهانی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۱، ص 98
[4]. وعیدی بهشهری، سید عباس، خرقه صوفیان، نشر راه نیکان، تهران، 1384، ص 122
[5]. ابن جوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، باب دهم، نشر دانشگاه تهران، 1368، ص 191
[6]. سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف، مترجم اصفهانی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۱، ص 78
[7]. محمود کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار، تهران، 1382، ص 248
[8]. وعیدی بهشهری، سید عباس، خرقه صوفیان، نشر راه نیکان، تهران، 1384، ص 125
افزودن نظر جدید