علل ترک شریعت در تصوف
شریعت گریزی در مسلک تصوف از جنجالیترین مسائل در بین فرق صوفیه است که معتقدین به استغنای از شریعت برای خود دلائلی ذکر کردهاند، چنانکه گروهی از صوفیه ترک شریعت خود را به خاطر فرار از عجب و ریا دانستهاند و گروهی دیگر نیز شریعت را برای صاحبان مقام فنا نمیدانند و معتقدند که شریعت برای کسانی است که اسیر نفس خویش هستند. گروهی دیگر شریعت را مانع وصال میدانند و بدین نحو به انحراف رفتهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از بزرگترین اشکالات وارده شده بر اهل تصوف، شریعت گریزی برخی از سران و فرق صوفیه است که ضربه مهلکی را با این انحراف، بر بدنه تصوف وارد کردند و برخی از سران تصوف که ازجمله منتقدین این امر بودند را به واکنش واداشتند، تا جایی که معتقدین به ترک شریعت را عدهای ناجوانمرد و ملحد و کافر دانستند که اساس تصوف را به انحراف کشیدند.
معتقدین به ترک شریعت اعم از برخی سران صوفیه یا فرق صوفیه که آنها را با این اعتقاد میشناسند، برای خود دلائلی واهی ذکر کردهاند و هرکدام به طریقی در پی توجیه شریعت گریزی خود برآمدهاند. متجاهلیه از جمله فرق صوفیه است که علت ترک تکالیف شرعیه را دور شدن از خودبینی و عجب ذکر کردهاند. این فرقه لباس عاشقان را میپوشیدند و آشکارا فسق میکردند و میگفتند قصد ما دفع ریاست.[1] به حدی این توجیه سخیف، در بین مریدان صوفیه رایج بوده است که مورد پرسش از بزرگان تصوف قرار میگیرد، چنانچه شیخ شهابالدین سهروردی در پاسخ این توجیه، که توسط گروهی از صوفیان خراسان مطرح میشود میگوید: «سالک حق ندارد از ترس ریا و عجب، عمل شرعی واجب را ترک کند. او توصیه میکند که برای فرار از عجب باید با استغفار آن را از میان برد و در هیچ حالی تکلیف شرعی را رها نکند.»[2]
گروهی دیگر از صوفیه، تکلیف و پای بندی به شریعت را مقدمهای برای رسیدن به مقام فنا و وصل میدانند و معتقدند که در مقام فنا دیگر تکلیفی نیست، لذا خود را از شریعت بینیاز میبینند. چنانکه جنید درباره قومی که به سقوط تکلیف، اعتقاد دارند و میگویند ما واصل شدهایم گفته است: «درست است واصل شدهاند، اما به جهنم.»[3] یا سید مرتضی رازی در کتاب تبصره العوام میگوید: «جماعتی(از صوفیه) میگویند که ما واصلیم بهحق، و نماز و روزه و زکات و حج را مقرر کردهاند که سالک بهواسطه آنها تهذیب اخلاق نموده و معرفت حق حاصل نماید، و چون واصل شود تکلیف از او مرتفع است و چیزی بر او واجب نیست.»[4]
غزالی بهعنوان یکی از بزرگترین مشاهیر صوفیه انتقاد تندی نسبت به صوفیانی دارد که شریعت را برای افراد غیر مهذب و گرفتار نفس میدانند و در کتاب کیمیای سعادت مینویسد: «گروهی دیگر از این قوم باشند، چنانکه طاقت گذراندن فرایض و ترک معاصی ندارند... گویند (عبادات) کار دل دارد و بهصورت نظر نیست، دل ما همیشه اندر نماز است و با حق است و ما را بدین اعمال حاجت نیست، که این برای مجاهده کسانی را فرمودهاند که ایشان اسیر نفس خویشتن گشتهاند و راه فرا حقیقت نمیدانند و چنین قوم کافرند و خون ایشان به اجماع امت حلال است.»[5]
گروه دیگری از صوفیه انحرافشان از اینها بیشتر است و بهراحتی خود را تسلیم شیطان کردهاند، زیرا نماز را بهعنوان یک عبادت، بهمنزله مانعی که صوفی را از وصال باز میدارد، به شمار آوردهاند.[6] حالآنکه در بین عرفای حقیقی از نماز بهعنوان بهترین وسیله تقرب به خداوند متعال یاد میشود، چراکه نزدیکترین حالت تقرب خود را به خداوند متعال، در حال نماز میبینند.
گروه دیگری از صوفیه، شریعت را به چشم یک مرحله میدیدند که تا سالک از آن عبور نکند بهجایی نرسد. این فرقه در بین اهل تصوف به اولیائیه شناخته شدهاند که گفتهاند: «وقتی سالک به مرحله ولایت برسد، خطاب امرونهی از او برطرف میشود و تا سالک در مرحله خطاب به تکلیف شرعی است، از ولایت سری او خبری نیست.»[7]
در حقیقت اهل تصوف، با تفاوت و تمایز قائل شدن بین شریعت و طریقت توانستند از قیدوبند شریعت رهایی پیدا کنند و در حالی خود را واصلان حقیقی معرفی کردهاند و علماء و عرفای شریعت گرای حقیقی را به ظاهرگرایان درراه مانده تعبیر میکنند که بزرگان سلفشان این تمایز را نپسندیده و از شریعت گریزان به ناجوانمردان و کافرانی تعبیر کردهاند که باعث سست شدن و از بین رفتن مسلک تصوف شدهاند. صدر المتالهین نیز چنین تمایزی را بین شریعت و طریقت نمیپسندد و بهتندی به صوفیان شریعت گریز انتقاد کرده و میگوید: «این افراد به علت دارا بودن اعتقادات عامیانه و... از علوم حقیقی و معارف ربانی محجوباند، عقایدی از این نمونه که میگویند: «خداوند از عبادات ما بینیاز است، پس در انجام آن، چه فایده؟ و شریعت برای کسانی است که در حجاباند، نه برای واصلشدگان، و شریعت پوست است تا آن را نیفکنی به مغز اسرار نرسی، و دیگر سخنان پوچ.»[8] درواقع باید گفت که با قائل شدن به متمایز بودن شریعت از طریقت، بسیاری از بزرگان صوفیه همچون ابونصر سراج طوسی، هجویری، جنید، تستری و غزالی که ازجمله منتقدین شریعت گریزی هستند، همچنان در حجاب خود گرفتار بودهاند و نه تنها اهل وصل نبودهاند، بلکه حتی نباید آنها را از عرفای صوفی بهحساب آورد.
پینوشت:
[1]. مشکور، دکتر محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، نشر آستان قدس رضوی، مشهد، 1375، ص 321
[2]. هاشمی، ایوب، مقاله آسیبشناسی تصوف در آئینه صوفیان، ص 76
[3]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، مصحح محمد استعلامی، نشر زوار، تهران، 1370، ص 49
[4]. رازی، مرتضی، تبصره العوام، مترجم عباس اقبال، نشر اساطیر، تهران، 1364، ص 49
[5]. غزالی، محمد، کیمیای سعادت، مترجم حسین خدیو جم، نشر علمی و فرهنگی، تهران، 1365، ج 2، ص 308
[6]. دیلمی، ابوالحسن، سیرت ابن خفیف، مترجم رکن الدین شیرازی، نشر بابک، تهران، 1363، ص 40
[7]. یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی، نشر روزنه، تهران، 1395، ص 20
[8]. صدرالدین شیرازی، محمد، عرفان و عارف نمایان (ترجمه کسر اصنام الجاهلیه)، مترجم بیدار فر، نشر الزهرا، تهران، 1371، ص 43
افزودن نظر جدید