تناقض بزرگان صوفیه در بحث اسقاط تکلیف

  • 1395/10/18 - 23:33
در بحث اسقاط شریعت، برخی از صوفیه معتقدند که شریعت برای عوام است نه اهل حقیقت، که بعد از یقین قالب تهی کرده و به فنا رسیده‌اند. ولی نه تنها این مسئله نزد علما وعرفای اسلامی مردود دانسته شده، بلکه در خود صوفیه برخی از بزرگان صوفیه این اعتقاد و ادعا را بدتر از دزدی و زنا می‌دانند که برخاسته از خود شیفتگی و غرور آنها بوده است و معتقدان به آن را کافر و ملحد خوانده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جنجالی‌ترین مباحث تصوف، مسئله ساقط شدن تکلیف است که در بین صوفیه و عرفا و علما معرکة الآراء است و علما و عرفای زیادی در کتب خود این اصل در تصوف را باطل و بی‌اساس دانسته‌اند. درعین‌حال صوفیه برای اثبات این مسئله ادله‌ای ذکر کرده‌اند که برخی متوسل به آیات قرآن شدند و آیه «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[حجر/99] و پروردگارت را عبادت کن تا یقین فرا رسد» را به‌عنوان سند خود ذکر کردند، در عین حالی که یقین در این آیه به مرگ تفسیر شده است، دیگر اینکه در بین آداب اسلامی برای شریعت، ادنی مراتبی قائل شده‌اند و آن را برای اهل ظاهر و عوام دانسته‌اند نه اهل باطن و حقیقت، چراکه معتقدند حال خواص و اهل حقیقت عالی‌تر از آن است که به رسوم ظاهر مقید شوند و دراین‌باره می‌گویند: «لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع[1] اگر حقیقت پدیدار گردد، شریعت باطل گردد.»
همچنین عین القضاه همدانی به نحوی دیگر می‌گوید: «حکم و خطاب و تکلیف بر قالب است، ‌ مادام ‌ که بشریت برجا باشد. امّا کـسی کـه قـالب را باز گذاشته باشد و بشریت افکنده و از خود بیرون آمده، تکلیف و حکم و خطاب از وی برخیزد و حکم جان و دل قایم شـود. کـفر و ایمان به قالب تعلق دارد و آن‌کسی که "تبدل الارض" او را کشف‌شده باشد، قلم امـر و تـکلیف از او بـرداشته شود "لیس ‌ علی ‌ الخراب ‌ حراج" احوال باطن در زیر امر ‌و نهی برنیاید.[2]
برخی دیگر از صوفیه نیز با ادعای رسیدن به فنا و حلول و اتحاد با خداوند متعال به حد شریک آمیزی سخن از اسقاط تکلیف و شریعت زده‌اند، کما اینکه نورعلیشاه ثانی می‌گوید: «صوفی موحد است و موحد غیر محدود است و مذهب در حد است و صوفی رو به بی‌حدی است!»[3] وی در ادامه می‌گوید: «پس از یقین، عبودیت نیست، ربوبیت است و تکلیف نیست!»[4] یا لاهیجی می‌گوید: «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به‌حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول می‌رسد و در بحر وحدت محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بی‌خودی مطلق بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل بازنیامده و چون مسلوب‌العقل گشته، به‌اتفاق اولیاء، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است.»[5]
اما نه تنها علما و عرفای اسلامی تمام ادعاهای صوفیه در مسئله اسقاط تکلیف و شریعت را باطل و از ریشه بی‌اساس می‌دانند، بلکه برخی از بزرگان صوفیه نیز به‌شدت به معتقدین این مسئله حمله کرده و آنان را ملحد و کافر دانسته‌اند، چنانچه جامی آنان را «متشبّهان مبطل به صوفیه» خوانده است[6] و یا محمد غزالی در کتب خود بابی به نام گمراهی و جهلِ اهلِ اباحت قرار داده و نادانی معتقدان به اسقاط شریعت را از هفت وجه برشمرده و دعوی آنان را ناشی از غرور و فریفتگی به خویشتن دانسته و تکفیرشان کرده است.[7] همچنین سهل بن عبدالله تُسْتَری این گروه از صوفیه را از زندیقان خوانده است و جنید بغدادی نیز  ادعای اباحتیان را بدتر از زنا و دزدی دانسته است و هجویری در کتاب کشف‌المحجوب آنان را ملحد معرفی کرده است[8] و معتقد بوده است که در هیچ مقامی از مقامات سلوک، هیچ‌یک از ارکان تکالیف شرعی ساقط نمی‌شود.[9]
اینها بخشی از تناقضات صوفیه در بحث اسقاط تکلیف و شریعت است که نشان‌دهنده عمق انحراف و کج‌روی در بین صوفیه است. درواقع با رجوع به سخنان غزالی، جنید بغدادی، جامی و دیگر بزرگان و اقطاب صوفیه می‌بینیم که آنها با قائل شدن به کفر و الحاد صوفیانی که معتقد به اسقاط تکلیف و شریعت هستند عملاً نه تنها آنان را از دایره صوفیه خارج کرده‌اند بلکه آنها را از جرگه اسلام خارج کرده‌اند، لذا هم‌سخنان دیگر آنان باطل است هم طریقت و سلاسل هر یک از آنان نیز باطل خواهد بود.

پی‌نوشت:

[1]. مولوی بلخی، جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی، چاپ هفتم، انتشارات پیمان، تهران، 1388، دفتر پنجم، دیباچه، ص 98
[2]. همدانی، عین القضات، تمهیدات، با مقدمه و تصحیح و تعلیق عفیف عسیران، تهران، منوچهری، 1389 ه، چاپ هشتم، ص  350 و 351
[3]. گنابادی، ملأ علی، صالحیه، چاپ اول، انتشارات حقیقت، ص 233
[4]. همان، ص 411
[5]. لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز، نشر زوار، چاپ پنجم، تهران، 1383 ش، ص 253
[6]. جامی، عبدالرحمان بن احمد، نفحات الانس، مصحح محمود عابدی، انتشارات اطلاعات، تهران ۱۳۷۰ ش، ج ۱، ص ۹ و 10
[7]. غزالی، محمد بن محمد، کیمیای سعادت، مترجم حسین خدیو جم، نشر علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۶۴ ش، ج ۲، ص ۳۰۸ ـ ۳۰۹
[8]. هجویری، علی بن عثمان، کشف‌المحجوب، چاپ افست، تهران ۱۳۷۱ ش، ج ۱، ص ۲۷۵
[9]. جامی (ژنده‌پیل)، احمد بن ابوالحسن، انس التائبین، مصحح علی فاضل، نشر توس، تهران ۱۳۶۸ ش، ج ۱، ص ۸۸

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.