انحرافات، بدعتها
در میان صوفیه مشهور است که در هر زمان تنها یک نفر میتواند ولی خدا و واسطه فیض الهی باشد و او قطب است که فقط سخن همان یک قطب مطابق با واقع است. ولی مولف کتاب طرایق الحدایق سیزده فرقه از صوفیه را نام برده و برای هر فرقه تشکیلاتی قائل هستند و معلوم نیست کدام فرقه بر حق است و کدام منحرف است.
یکی از انحرافات صوفیه مساله "تفسیر به رأى" ایشان است. در عرفان اسلامى همه جا سخن از محتواى وحى و تعلیمات قرآن و سنت است و یک مرد عارف مسلمان هرگز به خود اجازه نمىدهد افکار خود را بر قرآن و سنت تحمیل کند و آن را به آن گونه که میل و خواست او است، تفسیر کند.
شریعت اسلام دارای چهارچوبی است که به مسلمانان گوشزد میکند حیطه فعالیت هر یک از افراد جامعه در مواجهه با امور مادی و معنوی حیطهای مشخص به نام شرع است اما برخی از افراد در مواجهه با امور مادی و معنوی راه حلهایی پیشنهاد کردهاند که متضاد با آموزههای اسلامی است. از میان کسانی که به راه حلهای خارج از دین سفارش کردهاند، برخی از فرقههای صوفیه و یا برخی از بزرگان صوفیه است.
از جمله تضادهایی که صوفیه در طول زمان با آن مواجه بوده است از منزوی کردن اندیشیدن و كنارگذاشتن منطق و استدلال است و دورى از مدرسه و علمآموزی را به عنوان اينكه از علم آموزی در مدرسه چيزى حاصل نمىشود را شعار خود دانستند. آنها در مخالفت با علم و استدلال و درس و بحث و دفتر و قلم، آن چنان راه افراط را طی کردند كه بعضى از ایشان رسما با خواندن و نوشتن و كتاب و همه مظاهر علم، مخالفت جدی کردند.
هراندازه از شروع کار صوفیه میگذرد، انحرافات بیشتری به آن افزوده میشود و نزد عام و خاص چهره منفورتری از خود نشان می دهد تا جایی که این انحراف به انتخاب قطب صوفیه رسیده است و شایسته سالاری جای خود را به نسب سالاری داده است و چندی است صوفیه برای انتخاب قطب بعدی نگاه به مریدان قطب فعلی نکرده تا آن کسی را که شایستهتر است را به منصب قطبیت برساند، بلکه قطب بعدی ناچارا باید نسبتی فامیلی با قطب قبل داشته باشد.
صوفیان وجد صوفیانه را که منجر به رقص و دست افشانی و نعره زدن است، را نشانه شخص عاشق در برابر معشوق و از نزدیکترین حالات به خداوند متعال میدانند درحالیکه عارف حقیقی از جست وخیز در مقابل خداوند حیا کرده و نزدیکی و وصول به خداوند را در هنگام نماز و عبادتی میبیند که قلب و جسمش را سرشار از وقار و آرامش و خضوع کند نه رقص و حرکات سبک و غیر ارادی که دور از شأن خدا و عارف حقیقی است.
در میان مخالفین سماع، مهمترین و بزرگترین شخص در بین صوفیه ابن عربی است که در اکثر کتب خود به سماع تازیده و سماعگر را بازیچه دست شیطان دانسته و معتقد است که صوفیان با رقص و سازوآواز سماع نه تنها در نفسانیات خود باقی مانده بلکه دین و عقل خود را از دست دادهاند. حال یا سماع صوفیان، عملی شیطانی است یا ابن عربی از قشریونی است که در ظواهر مانده است.
صوفیه همواره و به هر طریقی در پی اثبات سابقه داشتن سماع در عصر رسول اکرم (ص) بوده و برای این کار از احادیث غیرصحیح و داستانهای دروغ و حتی نقل خواب بهره جستهاند. اما بعضی از بزرگان صوفیه به این امر اعتراض کرده و اعتراف بهسابقه نداشتن سماع در عصر نبوی کردهاند در حالی که بعضی از آنها خود از طرفداران سماع بودهاند و این خود خط بطلانی است بر این ادعا.
یکی از ادله صوفیه در اثبات حقانیت و مشروعیت سماع، انتساب سماع به عصر رسول خدا (صلیالله علیه و آله) است و بزرگان صوفیه که اکثرا هم از اهلسنت میباشند برای اثبات این سابقه دست به جعل احادیث و داستانهایی دروغین زدهاند که نه تنها هیچ سنخیتی با شخصیت و مقام و جایگاه پیامبراکرم (صلیالله علیه و آله) ندارد بلکه این احادیث در بین بزرگان فقها اهلسنت، مانند ابوحنیفه هم اعتباری ندارد.
سخنان دو پهلو و مهمل قطب فعلی گنابادی در راستای تئوریزه کردن جدایی شریعت و طریقت و دور نگاه داشتن اهل تصوف از عمل به واجبات فقهی همچون جهاد و شهادت است که آنهم ریشه در اصل بیریشهی «صلح کل» صوفیه دارد چنانچه بزرگان تصوف خود اعتراف کرده و «گويند كه طالب يزدان نخست بايد ترك دين و مذهب آباء و اجداد خويش نمايد و با همه خلق «صلح كل» كرده، دانائى طلب فرمايد».
از اعتقادات و بدعتهای فاسد و ساختگی فرقه صوفیه، مسأله شریعتگریزی با وصول به حقیقت است که وقتی شریعت و طریقت را سپری کرده و به مقام حقیقت رسیدند، در این مرحله خود را بینیاز از انجام شریعت و تکالیف الهی میدانند. یکی از این شریعتهای مهم در اسلام، که به هیچ وجه از انسان ساقط نمیشود برپایی نماز است که صوفیان با این ادعای خود به راحتی نماز را ترک کرده و اصل و حقیقت نماز را در ذکر قلبی میدانند.
در حالی که صوفیه از سماع بهعنوان عبادتی همسنگ نماز یاد میکنند و برای آن جایگاه والایی قائلند که سماع بعضی از صوفیه در بین زنان برای بهرهمندی از مقاصد خاص از مهمترین مفاسد و زشت ترین اعمال صوفیه است که در کتب صوفیه به آن اشاره شده است و برای این کار حرام االهی را بر خود حلال کرده و شریعت اسلامی را به اسم عرفان صوفیانه زیر پا گذاشتهاند.
در بین صوفیه طرفداران سماع خیلی کوشیدند سماع را به خاطر داشتن تضاد با دین اسلام و همچنین داشتن آفات زیادش آن را بپوشانند و به همین خاطر سماع را برای عوام و نوصوفیان حرام کردند اما مولوی بهعنوان ستاره سماع این سد را شکست و مراسم سماع را در هر جایی که میرفت خواه در کوچه و بازار و مراسم تشییع جنازه و خواه در بین مرد و زن، بچه و جوان و پیر این مراسم را برپا میکرد.
در میان الفاظی که هنگام بحث از تصوف به گوش میخورد "صوفی" ، "تصوف" و "مستصوف" است. این الفاظ دستمایه عدهای برای فرار از انحرافات تصوف شده است و در این میان هجویری صاحب کشف المحجوب از آنها سخن به میان آورده و بین واژه صوفی، متصوف و مستصوف فرق گذاشته است. ذکر مستصوف بعنوان صوفی کاذب و منحرف از سوی بزرگان صوفیه، فرهم آوردن راه نجات برای صوفیه بوده که هرگاه به ایشان درمورد انحرافاتشان گوشزد شود، بگویند این طایفه صوفی نیستند!