کدام قطب صوفی راست می گوید؟

  • 1395/08/18 - 11:37
در میان صوفیه مشهور است که در هر زمان تنها یک نفر می‌تواند ولی خدا و واسطه فیض الهی باشد و او قطب است که فقط سخن همان یک قطب مطابق با واقع است. ولی مولف کتاب طرایق الحدایق سیزده فرقه از صوفیه را نام برده و برای هر فرقه تشکیلاتی قائل هستند و معلوم نیست کدام فرقه بر حق است و کدام منحرف است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با صرف نظر از آنکه اعتقاد شیعه مبنی بر حجت الهی بر زمین متفاوت با صوفیه است، چرا که شعیه معتقد است که در هر زمان یک نفر بعنوان حجت خداوند باید روی زمین باشد، و او همان امام معصوم (علیه السلام) است و در زمان ما حجت الهی امام دوازدهم حضرت مهدی (عجل الله فرجه) است. با این وجود در میان صوفیه مشهور است که در هر زمان تنها یک نفر می‌تواند ولی خدا و واسطه فیض الهی باشد و او قطب است که فقط سخن همان یک قطب مطابق با واقع است. ولی مولف کتاب طرایق الحدایق سیزده فرقه از صوفیه را نام برده و برای هر فرقه تشکیلاتی قائل هستند و معلوم نیست کدام فرقه بر حق است و کدام منحرف است.
از آنجا که اقطاب سلسله‌های صوفیه، خود را صاحب اجازه می‌دانند و معتقدند که سلسله خود را یدا بید(دست به دست) به امام معصوم (علیه السلام) می‌رسانند و نیز مدعی هستند که اگر کسی بخواهد سیر و سلوک باطنی داشته باشد و به مقامات عالی عرفانی برسد، راهی جز اینکه دست ارادت به سوی اقطاب و مشایخ این سلسله دراز کند و تنها با گرفتن دستور از قطب و عمل به اوامر او است که به سرمنزل مقصود می‌رسد. در این جا متن اجازه نامه‌ای را که صالح علیشاه برای کیوان قزوینی صادر کرده است، نقل می‌کنیم تا در این اجازه به صراحت انحصار راه سلوک را به قطب ببینیم. او در اجازه‌نامه کیوان می‌نویسد: «پوشیده نماند که چون بعد از ارتحال مولانا الاعظم و سیدنا الاجل والد جسمانی و روحانی، آقای حاج ملا علی گنابادی "نورعلیشاه" بر حسب وصایت و نص، متکفل خدمات فقرا و هدایت بندگان است و جز اتصال به فقیر، به صراط المستقیم طریقت، راهی نیست و جناب مستطاب زین العرفا آقای حاج شیخ عباس علی قزوینی - دامت افاضاته - از این فقیر نیز (علاوه بر داشتن اجازه از طرف نور علیشاه) حسب الاشاره و اللیاقه ایشان را مجاز در امور مذکوره نموده...»[1] در این متن می بینیم صالح علیشاه تنها راه طریقتی را منحصر در خود می‌داند و غیر خود را باطل پنداشته است.
حال سوال این است که اگر یکی از فرقه‌های صوفیه بر حق هستند و تنها همان یک فرقه به مقام وصل می‌رسند، به راستی کدام فرقه صوفیه بر حق و سیبل هدایت است؟ اگر چنین باشد که یکی از فرقه‌های صوفیه برحق باشد و دیگر فرقه‌ها راه هدایت را اشتباه می‌روند و دعاوی ایشان باطل است، پس چرا صاحب طرایق الحقایق عدد فرقه‌های صوفیه معروفیه را چهارده فرقه ذکر می‌کند. وی به نام این فرقه‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «در ذکر سلاسل چهارده گانه معروفیه؛ و آنچه نوشته‌اند بدوازده یا به چهارده سلسله و رشته منشعب گشته. 1- یکی سلسله سهروریه که منسوب بشیخ ابو النجیب ضیاء الدین عبدالقاهر سهروردی است. 2- و یکی مولویه که منسوب است بمولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور برومی. 3- و یکی سلسله نوربخشیه که بجهت انتساب بسید محمد نوربخش نوربخشیه خوانده شده. 4- و یکی صفویه که منسوب است بجناب سید سند شیخ صفی الدین اسحاق الموسوی اردبیلی. 5- و یکی سلسله نعمت اللهیه به نام نامی و اسم گرامی جناب سید نورالدین نعمت الله منسوب است. 6- و یکی سلسله ذهبیه کبرویه که جناب شیخ نجم الدین کبری الخوارزمی الخیوقی منسوب است. 7- و یکی سلسله اغتشاشیه است که بسید عبدالله مشهدی متصل می شود. 8- و یکی سلسله بکتاشیه که منسوبست بجناب سید محمد رضوی مشهور به حاجی بکتاش. 9-وی یکی سلسله رفاعیه منسوب بجناب سید احمد الرفاعی الموسویست. 10- و یکی سلسله نقشبندیه است که منسوبست به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند البخاری. 11- و یکی جمالیه است که منسوب است  به پیر جمال الدین اردستانی. 12- و یکی سلسله قونیه که بجناب شیخ صدرالدین محمد بن اسحق القونیوی نسبت داده شده. 13- و یکی سلسله قادریه است که منسوب است بجناب شیخ عبدالقادر جیلانی می‌باشد. 14- و یکی سلسله پیر حاجات.»[2]
با توجه به حدیث فرقه ناجیه که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «امت من بر ۷۳ گروه تقسیم می‌گردند: یک گروه آن در بهشت و ۷۲ فرقه در دوزخ قرار خواهند گرفت.» [3] و با توجه به اینکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «ای مردم! همانا در میان شما دو شیء گران بها قرار می‌دهم که اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم، که همان اهل بیت من می‌باشند.»[4] در این حدیث شریف که با سندهای صحیح در مصادر فریقین وارد شده، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) تنها فرقه نجات یافته از گمراهی را گروهی می‌داند که متمسک به قرآن و عترت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) شده‌اند تا از این راه به سعادت دائمی نائل آیند، پس نقش صوفیه در این وسط چیست و اگر یکی از این فرقه‌ها مصداق فرقه ناجیه است، کدامین فرقه منظور نظر است؟

پی‌نوشت:

[1]. جذبی هبه‌الله، نامه‌های صالح، حقیقت، تهران، ص 16
[2]. شیرازی محمدمعصوم، طرائق الحقایق، تصحیح محجوب محمدجعفر، سنایی، تهران، 1382، صص 306 و 307
[3]. ابوداوود سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، مصححین مختلف، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قاهره، مصر، ج۳ ص ۱۹۸
[4]. محمد بن عیسی بن سوره الترمذی ، سنن ترمذی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج۵، ص ۶۲۱.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.