تضاد وجد صوفیانه با وقار عارفانه

  • 1395/08/06 - 18:52
صوفیان وجد صوفیانه را که منجر به رقص و دست افشانی و نعره زدن است، را نشانه شخص عاشق در برابر معشوق و از نزدیک‌ترین حالات به خداوند متعال می‌دانند درحالی‌که عارف حقیقی از جست وخیز در مقابل خداوند حیا کرده و نزدیکی و وصول به خداوند را در هنگام نماز و عبادتی می‌بیند که قلب و جسمش را سرشار از وقار و آرامش و خضوع کند نه رقص و حرکات سبک و غیر ارادی که دور از شأن خدا و عارف حقیقی است.

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ مکتب سماع گران مکتب عشق است و مستی، که مهم‌ترين عامل رو آوردن صوفيان به سماع نيز همين مکتب عشق است که در بين آنها از جايگاه والا و مقدسی برخوردار است و براي آن تاريخچه‌ای به قدمت تصوف قائل هستند. به عقيده اين مکتب، سالک به‌وسيله عشق است که به اوج کمال می‌رسد نه عقل و علم و خرد.
جايگاهی را که برای عشق قائل هستند نيز براي علم و عقل قائل نيستند بلکه به عقيده بعضی از آنها عقل نه تنها هدايتگر نيست بلکه گمراه‌کننده نيز هست، که از مهم‌ترين نتايج اين تفکر و اين مکتب، رقص و سازوآواز است که در آن وجد و شوريدگی از اعلی درجه حالات آن است که انسان را به حرکات عاشقانه و شادمانه وامی‌دارد و صوفيه نه تنها اينها را عيب نمی‌دانند بلکه کمال دانسته و همه وجد و شوريدگی و حرکات ديوانه‌وار خود را در مقابل خداوند همچون حالت عاشق با معشوق می‌دانند. درحالی‌که سماع با آن وجد و شوريدگی و حرکات که از شخص بدون اراده صادر می‌شود در شأن عارف و خداوند نبوده و ابن عربی در اين مورد می‌گويد: «رقص و پای‌کوبی لايق حضرت حق نيست، شهود حق متوقف بر هيبت است و هيبت موجب سکون و آرامش می‌شود؛ نه حرکت جنبش.»[1]
در مورد ويژگی‌ها و حالات وجد در سماع‌گران گفته‌شده: «آنان پس‌ از آنکه در سماع گرم می‌شدند، گاه می‌گريستند و گاه از فرط خوشی دست می‌زدند و گريبان می‌دريدند و فرياد می‌زدند و در حال رقص به دور خود می‌گشتند... خرقه پاره می‌کردند و يا از سر بر می‌کشيدند و در مجلس و يا به‌سوی قوال (خواننده) می‌افکندند، دست و پای يکديگر را می‌بوسيدند و گاهی برابر هم به خاک می‌افتادند.»[2] در وجد حرکاتی از صوفی سماع گر سرمی‌زند که در شأن يک انسان معمولی نبوده چه برسد به شخصی که خود را عارف بالله و در نزد خداوند متعال می‌بيند در حالی‌که هيبت و وقار لازمه شخص عارف است و سبب زيادشدن هيبت و ادب عارف در مقابل خداوند متعال می‌شود چنانچه امام علی(عليه‌السلام) می‌فرمايد: «بِالوَقارِ تَکثُرُ الهَيبة.[3] با وقار، هيبت و عظمت انسان زياد می‌شود». درصورتی‌که در سماع وقار و هيبتی ديده نمی‌شود و بلکه برعکس آن حرکات غيرارادی و جست‌وخيزها و رقص و شادی ديده می‌شود که در وجد صوفيانه حاصل می‌شود که زيبنده هيچ‌کس نيست چه برسد به شخصی که خود را عارف و سالک الی الله می‌داند.
در کتب صوفيه موارد کثيری از وجد صوفيانه که همراه با حرکات غيرارادی و سبک است که از اقطاب و بزرگان صوفيه صادرشده است ديده می‌شود که ابن جوزی دراين‌باره نقل می‌کند که در مجلس ابوسعيد خزاز ياران وی وجد می‌کردند و ابوسعيد برای آنها دست می‌زد![4]
يا در مورد مرگ احمد نوری از صوفيان همطراز جنيد بغدادی گفته‌شده که: «بر اثر شنيدن شعری چنان دچار حالت وجد و شوريدگی شد که از شب تا صبح ديوانه‌وار به اين‌سو و آن‌سو می‌دويد و در نيزاری جست‌وخيز می‌کرد و درحالی‌که خون از پاهای او می‌ريخت، شعر را تکرار می‌کرد.»[5] که همين شوريدگی و وجد بود که منجر به زخمی شدن و خون‌ريزی او شد و بعد از سه روز از دنيا رفت. اما ديدن اين‌چنين صحنه‌ای از شخصی که با سماع صوفيانه آشنا نباشد چه تصويری در ذهن او نقش می‌بندد؟ آيا او را شخصی عارف و الهی می‌بيند يا شخصی سبک و ديوانه؟ ابن عربی انجام اين حرکات ناآگاهانه و غيرارادی در سماع را فقط از ديوانگان می‌داند.[6] اما بعضی از صوفيه رقص و پای‌کوبی و وجد بزرگان خود در سماع را نشان از عشق و محبت به حق‌تعالی دانسته‌اند که شخص عاشق در برابر معشوق از خود بی‌خود شده و حرکات و سخنانی غيرارادی انجام می‌دهد. در حالی‌که شور و حال و محبت و عشق عارف واقعی در قالب نماز، دعا، مناجات و اطاعت از خداوند است که به او لذت حضور در نزد پروردگار را می‌دهد که درنتيجه اين حضور، وقار و آرمش و خضوع و خشوع عارف در نزد خداوند متعال بيشتر نيز می‌شود نه اين‌که شخص واصل به حرکات سبک و جست‌وخيز و دست‌افشانی بپردازد. چنانچه بزرگانی از صوفيه برای پرداختن به سماع، قائل به زمان و مکان خاصی نيز نبوده‌اند که در احوالات مولوی گفته‌شده که آن‌قدر غرق در وجد صوفيانه بود که در هرجايی که صدای موسيقی می‌شنيد شروع به سماع می‌کرد و گفته‌شده چون از بازار قونيه می‌گذشت ناگاه رباب[7] از شراب‌خانه ارمنيان به گوش وی رسيد. در همان حال به سماع و دست‌افشانی و چرخ زدن می‌پرداخت.[8] درحالی‌که بزرگانی از تصوف قائل به وقار و سکون برای شخص سالک واصل بوده و قائل به اين امر هستند که بعد از وصول به اصل، انجام اين امور (رقص و وجد صوفيانه) متصور نيست.[9] بله حتی بعضی از صوفيان نيز وجد صوفيانه را که نتيجه آن دست‌افشانی و نعره‌های شوق‌انگيز و حرکات سبک و غيرارادی مثل سينه‌به‌سينه پسران زيبارو ساييدن را مخالف مکتب سيرو سلوک صوفيانه دانسته‌اند و آن را خلاف وصول الی الله می‌دانند. بعضی از خود صوفيان نيز به اين مطلب پی برده‌اند که در مقابل جلال و جبروت خداوند متعال وجد صوفيانه همراه با نعره و جست‌وخيز معنا ندارد، بلکه قلب و تمام وجود انسان از جلال و جبروت الهی سرشار از خضوع و خشوع و وقار می‌شود چنانچه اهل‌بيت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) در هنگام نماز و عبادت خداوند متعال دل‌هايشان خاشع و چشمان‌شان اشک‌بار و اندام‌شان از هيبت الهی لرزان می‌شده است.

پی‌نوشت:

[1]. ابن عربی، ابوعبدالله محی‌الدين محمد، رساله شاهد، نشر دار صادر، بيروت، ص 4
[2]. حاکمی، اسماعيل، سماع در تصوف، نشر دانشگاه تهران، تهران، 1384، مقدمه، ص 2
[3]. تيمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالحکم، انتشارات دفتر تبليغات، قم، 1366، ح 4184
[4]. ابن جوزی، ابوالفرج، تلبيس ابليس، ترجمه عليرضا ذکاوتی قراگزلو، نشر دانشگاه تهران، 1389، ص 258
[5]. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی‌التصوف، به تصحيح رينولد آلن نيکلسون، ترجمه مهدی محبتی، تهران، انتشارات اساطير، چاپ دوم، 1388، ص 363
[6]. ابن عربی، ابوعبدالله محی‌الدين محمد، فتوحات مکيه، نشر دار صادر، بيروت، ج 1، ص 210 - 211
[7]. یک نوع آلت موسیقی
[8]. افلاکی، شمس‌الدين احمد، مناقب العارفين، انتشارت دنيای کتاب، تهران، 1362، ص 489
[9]. همدانی، عبدالصمد، بحرالمعارف، ترجمه استاد ولی، نشر حکمت، 1390، ص 88

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.