دوری صوفیه از استدلال عقلی و درس
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله تضادهایی که صوفیه در طول زمان با آن مواجه بوده است از منزوی کردن اندیشیدن و كنارگذاشتن منطق و استدلال است، تابدین جا که «پاى چوبين استدلاليان» و دورى از مدرسه و علمآموزی را به عنوان اينكه از علم آموزی در مدرسه چيزى حاصل نمىشود را شعار خود دانستند. آنها در مخالفت با علم و استدلال و درس و بحث و دفتر و قلم، آن چنان راه افراط را طی کردند كه بعضى از ایشان رسما با خواندن و نوشتن و كتاب و همه مظاهر علم، مخالفت جدی کردند.
ابوالفرج عبد الرحمن ابن جوزی که یکی از منتقدان تصوف است در کتاب تلبیس ابلیس درباره علت علم ستیزی صوفیه چنین میگوید: «هر روز ابلیس تلبیس تازهای برای آنان پیش آورد و در هر قرنی این تلبیسها زیادتر شد تا آنکه در تلبیس متمکن شدند. اصل تلبیس ابلیس این بود که صوفیان را از [فرا گرفتن] علم باز داشت و آنان چنان وانمود کردند که مقصود واقعی از شریعت "عمل" است و بس؛ چون چراغ علم پیش آنان خاموش شد، ظلمات جهل و نادانی بر آنان چیره گردید. لذا به اشتباهات فراوان مبتلا شدند و معنی و مقصود شریعت را معنی ترک کامل دنیا شمردند و فراموش کردند که مال دنیا برای مصلحتی خلق شده است و بعضی مصالح تن را فراموش کردند و حتی از خوابیدن ابا نمودند. اگرچه هدف این مردم خوب بود، اما راه وصول به آن هدف ناپسند و غیر عاقلانه بود. برخی مطابق حدیثی عمل میکردند که معنی آن را نمیدانستند و گروهی نیز پیدا شدند که در سودمندی گرسنگی و فقر و وسوسههای نفس و خطرات نفسانی سخنانی گفتند و کتابهایی نوشتند. سپس گروهی پیدا شدند که با دادن تغییراتی ویژه در تصوف و قایل شدن صفاتی خاص بدان خود را از سایر فرقهها متمایز ساختند، از قبیل اختصاص به مرقعه، سماع، وجد، رقص، کف زدن و عدم توجه زیاد به نظافت و طهارت، پیروان خود را از دیگران متمایز کردند. در سدههای بعد نیز هر شیخی چیزی بدان افزود تا جایی که مدعی روئیت خداوند شدند و آن را وافیترین علوم دانستند و علم خود را "علم باطن" نام نهادند و در مقابل شریعت را "علم ظاهر" نامیدند. گروهی به "حلول" قائل شدند و عدهای به "اتحاد" باور پیدا کردند، تا جایی که ابوعبدالرحمن سلمی کتاب سنن (سنن التصوف) را برای آنان نوشت و بدون استناد به تفسیر قرآن پرداخت.»[1] به عقیده ابن جوزی دوری از علم در میان صوفیه موجب انحرافات ایشان شد.
در میان صوفیه اشخاصی بودند که به صراحت به دوری از علم و کنارهگیری از آن امر میکردند. جنيد بغدادى كه از مشايخ معروف تصوف است معتقد بود كه «خواندن و نوشتن سبب پراكندگى انديشه صوفى است.»[2] و شيخ عطار در شرح حال بُشر حافى مىنويسد: «او هفت صندوق از كتب حديث داشت همه را در زير خاك دفن نمود.»[3] و شبلى مىگفت: «كسى را سراغ دارم كه وارد صوفيه نشد مگر اينكه جميع دارایى خود را انفاق كرد و هفتاد صندوق كتاب كه خود نوشته و حفظ كرده و به چندين روايت تصحيح نموده بود، در اين رودخانه دجله كه مىبينيد غرق كرد.»[4] عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء می گوید بایزید میگفت: «هرکه به حق عارف است، جاهل است و هر که جاهل به حق است، عارف است.»[5]
از سوی دیگر فیض کاشانی در مذمت علم ستیزی صوفیه میگوید: «نه بوی علم به مشام آنها رسیده، نه عملی را درست بجا آورده، نسبت به جمله علوم دین، هرزه به قالب میزند و آنها را مذمت مینماید.»[6]
در تبصره العوام درباره دوری صوفیه از علم و استدلال آمده است: «اين فرقت گويند اعتبار بنظر و استدلال نباشد و ممارست علوم و درس و نظر در كتب علم كردن حرام بود و معرفت حقّ بمجاهده و تلقين شيخ حاصل شود، و گويند ايمان نه مخلوقست از بهر آنكه فعل خداست و افعال خداى تعالى نه مخلوقست، و گويند سعادت اخروى بمجاهده و رياضت حاصل توان كرد و اعتبار بعلوم نباشد، و گويند انبيا و اوليا كمال بمجاهده و رياضت و زهد حاصل كردهاند و اين قول صريح است بر آنكه نبوّت كسبى بود و اين قومى باشند كه تقشّف نمايند و خرقه دهند و مريدان را بخلوت نشانند و ايشان را از علوم دين هيچ بهره نبود و از فرايض وضو و نماز و غسل بعضى حاصل كنند و تدليس نمايند و علما و اهل بيت را دشمن دارند.»[7]
این ابی الجمهور می گوید صوفیه میگویند: «علم ما الهی است، در حالی که توانایی شناخت آیات و روایات را ندارند و فقط بیان کننده آنها میباشند و هر آن چه از آیات و روایات بیان میکنند یا تاویل به رأی یا تفسیر به رأی خودشان است، در حالی که در اسلام به شدت از تفسیر و تأویل به رأی مذمت شده، که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه میفرمایند: «قالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِی[8] هرگز به من ایمان نیاورده است کسی که با رأی خویش کلام مرا تفسیر کند.» یا در روایت دیگر میفرمایند: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّار[9] کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر کند جایگاهش در قیامت در آتش خواهد بود.»
بنابر شواهد ذکر شده برخی از فرقههای صوفیه و بزرگان ایشان به شدت علم ستیز بوده و با کسب علم و دانش مخالفت کرده و حال آنکه در برخی موارد خود را عالم به علوم مختلف میدانند و همین امر تضاد و تناقض گویی در کلام ایشان است و اصل علم ستیزی مخالف آموزههای اسلامی است، چرا که در قرآن و احادیث معصومین (علیهم السلام) به کسب دانش و علم اندوزی و عمل بر اساس علم، تاکید فراوانی شده است.
پینوشت:
[1]. ابن جوزی ابوالفرج، تبلیس ابلیس، نشر دانشگاهی، تهران، 1391، ص 134
[2]. غنی قاسم، آثار ادبی صوفیه، ص 506
[3]. عطار محمدبن ابراهیم، تذكره الاولياء، وانک، تهران، 1388، ص 108
[4]. بیستونی محمد، صوفی گری از دیدگاه قرآن و حدیث، بیان جوان، قم، 1385، ص 17
[5]. تذکرةالاولیاء، ص 160
[6]. محلاتی ذبیحالله، کشف الاشتباه، تصحیح فردوسی، نسیم ظهور، قم، 1389، ص 299-301
[7]. سید مرتضی ابن حسنی داعی رازی، تبصرة العوام في معرفة مقالات الأنام، اساطیر، تهران، 1364، چاپ دوم، تصحیح اقبال آشتیانی عباس، ص 132
[8]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 2، باب 24، ص 297، ح 17
[9]. احسائی، ابن ابی جمهور، کمال الدین، انتشارات سید الشهداء، قم، 1405ق ، ج 1، ص 256.
افزودن نظر جدید