عزلت ممدوح و مذموم در اسلام و تصوف
صوفیه عزلت را به صورت افراطی آن پذیرفته و با فرار از خانواده و جامعه و رفتن به کوهها و صحراهها سبب انحراف در آن شدند، و خود را از بسیاری از سنتهای نبوی همچون تعلیم و تعلم و صله رحم محروم کردند. حال آنکه این نوع عزلت در روایات مذموم واقع شده و آنچه از عزلت انبیاء الهی وارد شده است یا به دستور خداوند یا برای فرار از جامعه آلوده بوده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دین اسلام همواره در آیات و روایات بهاعتدال و میانهروی شناخته شده است و آنچه موجب خارج شدن از این رویه شود را باید دارای انحراف و خارج از دین اسلام دانست. عزلت از جمله اموری است که میانهروی در آن سبب تقرب به خداوند متعال و ایجاد صفای باطنی خواهد شد، اما درعینحال، صوفیه با افراط در عزلت که با دوری جستن از خانواده و مردم صورت پذیرفت، سبب ایجاد انحراف در آن شدند، و درعینحال این دوری جستن از مردم را علامت شناخت حق معرفی کردند[1] و با ترک خانواده و اقوام خود سر به بیابان و کوهها گذاشتند تا به قول خویش از خلق بگریزند تا به خالق برسند، چنانچه محیالدین عربی درباره سرگردانی صوفیه در کوهها و صحراها میگوید: «جمعی نیز از شهرها و آبادیها جداشده به کوهها و درهها و سواحل خالی از سکنه روی آورند یا با وحوش بیابان انس بگیرند و بعضی از آنها با جن مجالست پیدا میکنند.»[2] یا جامی در نفحات الانس میگوید: «یکی از مریدان شیخ در کوه عزلت گرفته بود، ماری نزد وی رسید، خواست که وی را بگیرد، وی را بگزید.»[3] همچنین ابونصر سراج نیز درباره فرار صوفیه از مردم و پناه بردن به کوهها میگوید: «گروهی دیگر عزلت گرفتهاند و در کنج غارها خزیدهاند و پنداشتهاند که از خلق میگریزند و در کوهها و فلات آرام میگیرند و از بدیها میرمند و به انفراد و خلوت به انفراد و خلوت به خدا میرسند چنانکه اولیا رسیدهاند و این رسیدن درمیان مردمان دست نمیدهد. اینها هم گمراهند.».[4] در حالی صوفیه عزلتی را که با دوری کردن از خلق و خانواده است را پسندیده و سیره و روش خود قرار دادند و سالها بلکه برخی از صوفیه تمام عمر خویش را به این نحو از زندگی کردن ادامه دادند که روایات ما این نحوه از عزلت را در اسلام امری منفور و مذموم میداند، چراکه دوری از خانواده و پرهیز از هرگونه حلال الهی برخلاف سیره و سنت نبوی است.
درواقع عزلت در اسلام امری نیست که تمام مسلمین به آن امر شده باشند مگر در مواردی که استثناء شده باشد مانند عزلت حضرت موسی (علیهالسلام) که به دستور خداوند متعال انجام گرفت یا به خاطر دوری از جامعه فاسد مانند عزلت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) که در دوران قبل از نبوت یا بعد از نبوت حضرت بوده یا عزلت اصحاب کهف که به خاطر ضرورت فرار از جامعه فاسد صورت گرفت. درواقع اسلام دینی جامعهگرا است که فردگرایی و تکروی در آن نهی شده است، چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «أیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالْجَمَاعَةِ وَإیَّاکُمْ وَالْفُرْقَةَ[5] بر شما لازم است که از جماعت جدا نشوید و از پراکندگی بپرهیزید.» همچنین حضرت بارها اصحاب و رجال خود را از زندگی در عزلت و دوری جستن از مردم بازداشتهاند، چرا که دوری جستن از جامعه، موجب محرومیتهایی از سنتهای نبوی میشود که سالها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای تحقق آنها تلاش کردند، که بهعنوان مثال محروم ماندن از تعلیم و تعلم یا محروم ماندن از فضائلی همچون عیادت مریض و تشییع جنازه، یا شرکت در نمازهای یومیه در مساجد و صلهرحم با اقوام و آشنایان و امثال اینها که از ثواب زیادی برخوردار است که جز با معاشرت با دیگران برای هیچکس حاصل نمیشود. دیگر اینکه شخص با نبودن در بین مردم نمیتواند تمایلات نفسانی و شهوانی که در بین مردم برای هر انسانی حاصل میشود را کنترل و سرکوب کند، لذا نفس از این تمایلات و شهوتها غافل میماند و نفس انسان در نقصان میماند و به کمال نمیرسد. در حقیقت عزلت به معنای دوری جستن از تمام مردم و فرار کردن به صحراها و کوهها نیست، بلکه در متن جامعه بودن اما درعینحال، دوری کردن از برخی انسانهای فاسد و محیطهای آلوده است که انسان را به ورطه گناه و معصیت میکشانند، امری پسندیده و لازم است، کما اینکه امام صادق (علیهالسلام) بارها اینچنین عزلتی داشتند و بدینوسیله از برخی انسانهای فاسد و محیطهای آلوده دوری میکردند.
پینوشت:
[1]. عطار، فریدالدین، تذکرةالاولیاء، به کوشش نیکلسون، انتشارات صفی علیشاه، تهران، چاپ سوم، 1375 ش، ص 136
[2]. ابن عربی، محیالدین، فتوحات مکیه، جلد 1، باب 51، فی معرفه رجال من اهل الورع
[3]. جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، نشر اطلاعات، تهران، 1370، ص 267
[4]. سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، انتشارات اساطیر، تهران، 1388، ص 436و 437
[5]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، نشر دارالحدیث، قم، 1389، ح 2434
افزودن نظر جدید