تصوف
بعضی از عالمان شیعی دارای گرایشات صوفیانه، در آثارشان، شقیق بلخی را شاگرد امام کاظم (ع) دانستهاند؛ این در حالی است که هیچ گونه دلیلی بر مدعای خویش نداشته و فقط طبق داستانی که ضعفش آشکار است، شقیق دیدار مختصری با امام کاظم (ع) داشته و در آن، قرینهای بر استفاده معنوی از آن امام وجود ندارد.
«ابنعربی» به خاطر اینکه تحت تأثیر آموزههای اهل سنت بوده، در کتاب خویش، قائل به کفر حضرت ابوطالب علیهالسلام شده است؛ در حالی که روایات معصومین علیهالسلام، دلالت بر ایمان حضرت ابوطالب علیهالسلام داشته و سخن «ابنعربی» با آموزههای معصومین علیهالسلام در این مسئله، معارض است.
محمدعلی حکیم، به خاطر دلبستگی به فلکیات قدیم، منکر پیشرفت علمی بشر در زمینه فضانوردی بود؛ در حالی که بطلان فلکیات قدیم امروز ثابت شده است.
معصوم علیشاه، تلاش کرده اجازه ارشاد سلوکی «ابراهیم ادهم»، را از امام سجاد (ع) آغاز کند و او را مأذون از جانب آن امام (ع) معرفی کند، در صورتی که دلیل معتبری بر ارتباط امام سجاد (ع) و ابراهیم ادهم وجود نداشته و سخن معصوم علیشاه نادرست و بیدلیل است.
«محمدعلی حکیم»، صوفی ذهبی، قطب سلسله سلطانعلیشاهی را واصل به طور چهارم قلب دانسته؛ درحالی که «کیوان قزوینی» که سالها مرید «ملاسلطان» بوده، سخن از تهیدستی «ملاسلطان» در امور معنوی کرده، به این خاطر، دیدگاه «محمدعلی حکیم» را چگونه باید پذیرفت؟
«محمدعلی حکیم»، دارای روحیه صلح کل بوده و به این خاطر، دیگر سلسلههای صوفیه، همچون سلسله سلطانعلیشاهی را حق دانسته و «ملا سلطان» را واصل به طور چهارم قلب میداند؛ درحالی که «ملاسلطان»، غیر از سلسله خویش را حق نمیدانست و کسانی را که با غیر از او بیعت میکنند را کافر دانسته است؛ پس از منظر «ملا سلطان» اقطاب ذهبیه، همچون کفار هستند.
«نورعلی تابنده»، بارها در مباحث فقهی، اظهارنظر اشتباه کرده است، در حالی که اقطاب صوفیه اعتقاد دارند «اقطاب» باید در مباحث طریقتی اظهارنظر کرده و در امور شریعت دخالت نکنند؛ پس «نورعلی تابنده»، خلاف مبانی خود عمل کرده است.
متصوفه تلاش دارند برای رسوخ آموزههای خویش در جامعه شیعی، این باور را القا کنند که بزرگان متصوفه، شاگردان و از مرتبطین با حضرات معصومین (ع) بودهاند؛ به این خاطر، در کتابهای خویش، به داستانهایی همچون دیدار شقیق بلخی با امام کاظم (ع) استناد کرده، در صورتی که اعتبار چنین داستانهایی، در نهایت ضعف است.
گذاشتن سبیل یکی از اشترکاتی است که بین اهل حق و دراویش گنابادی وجود داشته و این عمل را به فعل امام علی (ع) مستند کردهاند؛ درحالی که داستانهای مورد استناد آنها، در منایع معتبر و متقدم حدیثی وجود ندارد و به دروغ، این عمل را به امام علی (ع) انتساب میدهند.
«ابنعربی»، عدالت صحابه را که یکی از مهمترین آموزههای اهلسنت است، در کتاب «الفتوحات المکیه» خویش پذیرفته است؛ این در حالی است که وقایع تاریخی، معارض با چنین آموزهای است.
گرایش مذهبی «ابنعربی»، یکی از مسائلی است که مورد اختلاف بین محققین بوده، ولی قرائن بسیاری بر این وجود دارد که او دارای گرایشات اهلسنت بود؛ از آن جمله میتوان به استناد وی به فعل معاویه در مسائل فقهی، اشاره کرد.
«شبلی» یکی از بزرگان متصوفه است که طبق منابع متصوفه، فقیه سنی مذهبی است که در شیوه سلوکی خویش، دارای اعمالی است که با تعالیم مکتب معصومین (ع)، ناسازگار است.
«ابنعربی»، در کتاب «الفتوحات» خویش همچون اهلسنت، قائل به عدالت صحابه شده؛ در حالی که آموزه عدالت صحابه، با آیات قرآن کریم معارض بوده و به این خاطر، شیعیان هیچ گاه ملتزم به چنین تفکری نشدهاند.
معروف کرخی، یکی از شخصیتهایی است که در انتساب جریان تصوف با اهلبیت (ع)، نقش اساسی دارد؛ این درحالی است که وجود تاریخی چنین فردی، قابل اثبات نیست.