زرتشت و باستانگرایی
امام خمینی ملیت را در صورتی می پذیرد که در سایه تعالیم اسلام باشد؛ بر همین اساس ایشان دفاع از میهن را از واجبات می داند و همواره بر حفظ و یک پارچگی آن تأکید می کردند:« ما ملت را و فداکاری در راه میهن را در سایه اسلام می پذیریم. ما ملیت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم و ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه جور فداکاری می کنیم، اما در سایه اسلام، نه اینکه همه اش ملیت و همه اش گبریت.
آیا اگر در موردی، یک سخن صد در صد راست و درستی که به یک جنایت کار حرفه ای گفته شده و منجر به کشته شدن فرد کاملا بی گناهی شود، شما و یا هر عاقل دیگری آن را تأیید خواهید کرد؟! آیا اگر با گفتن سخن راستی، بنیاد یک خانواده از هم پاشیده شود، حتی اگر در مورد آن از شما پرسشی به عمل آید، پاسخ صحیح را بر زبان خواهید آورد و آن خانواده را نابود خواهید کرد؟!
روایتی از امام صادق (ع) بر این نکته تأکید دارد که شادیهای حلال دنیایی میتواند کمکی برای رسیدن به شادیهای معنوی باشد. ایشان به نقل از اندرزهای حکیمانه آل داوود میفرماید: یک مسلمان اندیشمند سزاوار است که در حال انجام یکی از این سه کار مشاهده شود: یا در حال فعالیت اقتصادی و تأمین معاش بوده، یا برای آخرت خویش توشه برداشته و یا به شادیهایی که حرام نیستند بپردازد و نیز هر مسلمان سزاوار است که بخشی از فرصتهای خود را با پروردگار خویش خلوت کند و بخشی دیگر را با دوستانی بگذراند که او را به یاد آخرتش بیاندازند و باقی مانده فرصت خویش را نیز به شادیهای حلال بپردازد که این شادیها کمکی برای او در انجام دو فعالیت قبلی خواهند بود.
ما نه با شادی مخالفیم و نه با معنا و چگونگی شکرگزاری بیگانه هستیم، و نه دنبال ترویج حزن و اندوه در جامعه میباشیم. آنچه ما بدان معتقد و پایبندیم تعالیم و آموزههای اسلام است. و تعالیم زرتشت را حتی در صورتی که تعالیم الهی بدانیم، مشخص نیست آنچه پیروان این مکتب امروزه انجام میدهند دقیقاً منطبق با تعالیم تحریف نشده این دین باشد.
مردم ايران در برابر مسلمانان، مقاومت نكردند و به اين جهت، دين اسلام به زودی در ايران پيشرفت كرد. گفتنی است كه علت شكست نيروهای نظامی حكومت ايران، نا توانی نظامی آنان و يا تنها روحيه قوی مسلمانان نبود، بلكه علت اصلی شكست نيروهای جنگی ايران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضی بودن مردم ايران از حكومت و آيين خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتی گاهی با مسلمانان همكاری میكردند، درآن دوران اوضاع حكومت ايران كه حامی و مروج آيين زردشتی بود،[5] بسيار نابسامان شده بود ومردم ازاين اوضاع به كلی نااميد و دلزده شده بودند.
وجود برنامه كامل زندگي در بُعد فردي و اجتماعي و دستورهاي صريح و مشخص و ارزشهاي اخلاقي بسيار والا و متعادل و... از ويژگيهاي اسلام است.
استاد شهيد مرتضى مطهرى با استناد به آيه «و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه» مى فرمايد كه: دين تسليم است،ولى حقيقت تسليم در هر زمان،شكلى دارد و در اين زمان، شكل آن،دين گران مايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است. لازمه تسليم خدا بودن، پذيرفتن دستورهاى او است. روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور همان است كه آخرين رسول آورده است.
هدف پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از جنگها، گسترش اسلام و پرستش خدا بوده و ميخواست مردم را از چنگ سلاطين جور برهاند (جهاد آزاديبخش) تا آزادانه بينديشند و حق را انتخاب كنند. هدف اصلي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نفي شرك و برطرف ساختن موانع گرايش مردم به توحيد بود و مسئله جزيه گرفتن و يا جنگيدن و فتح كردن و غنيمت جمع كردن هدف نبوده است لذا اگر قبيلهاي بدون جنگ دعوت آن حضرت را ميپذيرفت جان و مالش در أمان بود. براي نمونه وقتي مشركان هَمْدان بدون جنگ مسلمان شدند سپاهيان اسلام هيچ تعرضي به آنها نكرده خون و مالشان در أمان ماند.
ايران پس از اسلام به اوج تمدن جهان آن روز رسيده است و صحيح نيست كه مدعي شويم با ورود اسلام تمدن ايران سير نزولي دارد، چرا كه در مقايسه تمدن پيش از اسلام و پس از اسلام اين امر آشكار است. تعداد زياد علماي اسلام در زمينههاي مختلف علمي از جمله شيمي، نجوم، رياضي، فلسفه و... ايجاد كلاسها و پايگاههاي آموزشي از سوي ائمه ـ عليهم السّلام ـ از مواردي است كه قابل توجه است.
هرگز نميتوان مدعي شد كه دين اسلام فاقد عناصر توسعه است. در اين صورت سرّ عقب ماندگي كشورهاي اسلامي چيست؟ براي رسيدن به پاسخ اين سوال نياز به معرفت اجمالي از تاريخ كشورهاي اسلامي ضروري است: ظهور اسلام در سرزمين حجار كه از لحاظ تمدن و فرهنگ يكي از عقب ماندهترين مناطق جهان بوده است، آغاز شده كه در يك كلمه از آن به «عصر جاهليت» ياد ميكنند، ميزان رشد فرهنگي آنها در مدت رسالت پيامبر اكرم مشخص است كه از بت پرستي و بدويت به خداپرستي و مدنيت و قانونگرايي و نظم كشيده شدند.
با كاوش هايي كه باستان شناسان در ايران انجام داده اند و با توجه به آثاري كه از گوشه و كناراين مرز و بوم بدست آوردهاند، ميتوان فهميد كه ايران از دير زمان محل اسكان اقوام و قبايل مختلف بوده طوري كه گفته مي شود. نخستين ساكنان فلات ايران پس از خشك شدن درياي بزرگي كه اين فلات را فرا گرفته بود و پس از آغاز دوران خشكي كه هنوز هم ادامه دارد، در حدود پانزده تا بيست هزار سال پيش از ميلاد در زمين هائي كه از آب بيرون آمده بودند و بواسطه خاك رسوبي، رودخانهها حاصلخيز گشته بود، مردمي در كنار كوههاي جنگلي در غارها ميزيستند.
در دوره ساساني اوضاع اقتصادي و تجاري و درآمد كشور سرشار بود؛ امّا از عدالت اقتصادي خبري نبود، خصوصاً در اواخر دوره ساساني چون مالياتهاي سنگين كه بر مردم تحميل مي شد و توان مالي مردم خصوصاً طبقات خرده پاي جامعه را از بين ميبرد و در نتيجه در محروميت و فقر طبقاتي گرفتار بودند و از دسترسي به امكانات اوليه رفاهي اجتماعي محروم بودند، به طوري تحصيلات و داشتن سواد خواندن و نوشتن در انحصار طبقه خاص درباريان بود.
در مورد حملات اعراب سخنان زيادي گفته شده؛ اما بايد دانست علت اساسي اين حملات عظيم، نه تغييرات ارضي شبه جزيره عربستان بود و نه لزوم راه تجارت و نه حرص غارت گري تازيان، بلكه علت واقعي اين هجوم قبل از هر چيز، دين جديد و اعتقاداتي بود كه حضرت محمد(ص) به اعراب ارزاني داشته بود.
ساختار سياسي، بيانگر نظم و نسق مجموعه اي از اشياء، اجزاء و نيروهايي است كه به نحوي كنار هم قرار گرفتهاند كه كلي خاصي را تشكيل دهند. با توجه به تعريف ساختار مي توان مجموعه نيروها و اجزاي سياسي كه تشكيل دهنده حكومت ساساني بودهاند را به عنوان ساختار سياسي و حكومتي ساساني در نظر گرفت. با توجه به مطالب فوق ميتوان گفت: ساختار جامعه ساساني يك ساختار طبقاتي بوده است...