شیخیه
در عبارات شیخ احمد احسایی، معصومین (ع) علت فاعلی جهان آفرینش دانسته شده و خلق و روزی بندگان به ایشان نسبت داده شده است. اما اگر مراد او آن است که خلق و روزی به ائمه (ع) تفویض شده مصداق غلو و ناسازگار با دلایل عقلی و نقلی توحید است و اگر مرادش این بوده که معصومین (ع) با اراده خداوند این امور را انجام میدهند، اشکالی ندارد.
فرقه شیخیه بر اساس تعالیم عالم شیعی، شیخ احمد احسائی در نیمه اول قرن سیزدهم به وجود آمد. بررسی تاریخ شیخیه نشان میدهد احسائی قصد تأسیس مسلك و مكتب و یا مذهب جدیدی نداشت؛ بلکه قدرتطلبی و منفعتطلبی برخی از شاگردانش مهمترین عامل تأسیس و انشعاب شیخیه از شیعه امامیه گردید.
اصلیترین عامل پیشبرد تبلیغی علیمحمد باب، وجود بسترهای فکری و اعتقادی شیخیه و تلاش شاگردان مسلک شیخی بوده است. از ادعای وجود نائب خاص در عصر غیبت کبری گرفته تا وعدهی ظهور بسیار نزدیک توسط کاظم رشتی؛ از امکان حلول امام زمان (علیه السلام) در بدنهای مختلف تا انکار معاد جسمانی را به عنوان زمینهسازیهای شیخیه میتوان نام برد.
هرچند ممکن است به ادعای شیخیهی آذربایجان، نامی از رکن رابع در سخنان شیخ احمد احسایی و کاظم رشتی نباشد، اما آنان در عمل و اعتقاد این اصل را قبول داشتهاند. چرا که بنابر تعریف کریمخان کرمانی از رکن رابع، شیخ احمد احسایی و کاظم رشتی با اصطلاح «قرای ظاهره»، باور خود را نسبت به آن بروز دادهاند.
پیشوایان مسلک شیخی (خصوصاً کاظم رشتی)، با بر پا کردن اختلافات مذهبی بین شیعه، مورد احترام خاص و حمایت مقامات سنّی مذهب متعصب عثمانی بودند. از اینرو در جریان حملهی نیروهای عثمانی به کربلا و کشتار چهار هزار نفر از شیعیان، خانهی کاظم رشتی در امان بود؛ کشتاری که بعدها کریمخان کرمانی از آن، به عنوان عذاب الهی برای علمای شیعه یاد کرد!
یکی از نشانههای جالب توجه دربارهی مسلک شیخیه که همسویی پیشوایان شیخی را با دشمنان شیعه به خوبی نشان میدهد، تمجیدهای محمود آلوسی (مفتی بغداد) از سران شیخی و بابیها میباشد. اما به راستی، کسی که شیعیان را بخاطر دوستی اهل بیت (علیهم السلام) تکفیر میکرد و از قتلعام آنان خشنود شد، چرا باید مرید غالیان و مدعیان مهدویت دروغین شود؟!
پیشوایان مسلک شیخیه به خصوص سیدکاظم رشتی، با کنار گذاردن مسیر اجتهاد و استنباط ضابطهمند از کتاب و سنت، روی آوردن به مکاشفههای ادعایی و تفسیرهای ذوقی و بیضابطه، کنار گذاشتن روش نیابت عامه و اجتهاد و به کارگیری عبارات مغلق، تنها به دنبال مرید و مراد پروری بوده و از مسیر حقیقت فاصله گرفتهاند.
یکی از باورهای مسلک شیخیه، اعتقاد به این است که نمازگزار باید در سورهی حمد نماز، هنگام قرائت «إیّاکَ نَعبُدُ» حضرت علی (علیه السلام) را قصد کند. اعتقادی که پیشتر قرآن کریم، توجیهات آن را از عوامل گرایش انسانها به شرک برشمرده است. البته فرقهی بهائیت در الگوگیری از این باور شیخی و صوفی، پا را فراتر گذاشته و به کفر رسیده است.
نظرات شیخ احمد احسایی پیرامون نوع وجودی امام زمان (علیه السلام) و حلول آن حضرت از عوالم مختلف و در اجسام انسانها، موجب شد تا زمینهی مناسبی برای ظهور مدعیان دروغین مهدویت نظیر علیمحمد شیرازی فراهم گردد. این در حالیست که به نصّ روایات مذهب معصومین (علیهم السلام)، امام زمان (علیه السلام) با بدن عنصری در بین مردم زندگی میکنند.
شیخ احمد احسایی بر خلاف علمای شیعه که راه رسیدن به معارف دین را اجتهاد میدانستند، راه رسیدن به معارف دینی را در ارتباط خود با پیامبر و امامان (علیهم السلام) میدانست و مدعی ارتباط مستقیم با معصومین (علیهم السلام) بود. از اینرو مرحوم تنکابنی در قصص العلماء، به ذکر گوشهای از ادعاهای شیخ احسایی در این خصوص پرداخته است.
از خصوصیات شیخ احمد احسایی، دوری از علوم متداول و متعارف بود. از اینرو پیشوای شیخیه، به علم رجال و مانند آن اهتمامی نداشت و مدعی بود به صرف نگاه به حدیث، میتواند صحت آن را متوجه شود. اما هرچند که ادعای شیخ احسایی با یک امتحان ساده نقش بر آب شد، لیکن طریقیت او، راه را برای ادعای علوم خارقالعاده و انکار علوم اکتسابی هموار کرد.
شیخ احمد احسائی اعتقاد به وجود نائب خاصی برای امام زمان (علیه السلام) در هر عصری اعتقاد داشته است. این در حالیست که حتی بر فرض نادیده گرفتن توقیع امام عصر (علیه السلام) بر نبود نائب خاص در عصر غیبت کبری، باز هم اگر قرار بود نائب خاصی وجود داشته باشد، پس غیبت کبری که از مسلّمات شیعه است، چه معنایی خواهد داشت؟!
شیخ احمد احسایی با مجهولالکُنه خواندن خداوند، حضرت علی (علیه السلام) را مخاطب آیهی «إیّاک نعبد» در نماز دانسته است. اما به راستی او، چه دلیلی برای وجوب نظر به کُنه ذات الهی در نماز داشته تا آن را محال برشمرَد و حضرت علی (علیه السلام) را مخاطب آیهی عبودیت قرار دهد؟! ادعایی که بعدها زمینهساز ادعای خدایی پیامبرخواندهی بهائی شد.
ادوارد براون که نزد بهائیان از جایگاه ویژهای برخوردار است، در مقدمهی خود بر کتاب نقطة الکاف، ریشهی فرقهی بابیت و مسلک شیخیه را یکی دانسته است. اما این ادعا زمانی بیشتر تقویت میشود که مدعی قائمیت بابیت، خود را شاگرد مکتب شیخیه میدانسته و از عقاید باطل پیشوایان شیخی، برای توجیه قائمیت خود و ادعای نسخ اسلام استفاده کرده است.