ملا سلطان گنابادی، فاتح طور چهارم صوفیانه!

  • 1402/12/06 - 10:23
«محمدعلی حکیم»، صوفی ذهبی، قطب سلسله سلطان‌علی‌شاهی را واصل به طور چهارم قلب دانسته؛ درحالی که «کیوان قزوینی» که سال‌ها مرید «ملاسلطان» بوده، سخن از تهیدستی «ملاسلطان» در امور معنوی کرده، به این خاطر، دیدگاه «محمدعلی حکیم» را چگونه باید پذیرفت؟
ملا سلطان گنابادی

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیه، برای نشان دادن مقام و ترقی پیروان خویش، از اصطلاح‌های مختلفی استفاده می‌کنند، یکی از این اصطلاحات «اطوار سبعه انسان»[1] است که در زبان رسمی و کلاسیک مباحث عرفان پژوهی نیز رواج دارد.

«محمدعلی حکیم» (مرید وحیدالاولیاء، سی و هفتمین قطب سلسله ذهبیه)، با وجود اینکه، مرید سلسله ذهبیه بوده، ولی به خاطر روحیه صلح کلی که داشته، از اقطاب دیگر سلسله، تمجیدهایی کرده است؛ از آن جمله، قائل بوده که سلطان محمد گنابادی (سلطان‌علی‌شاه) مراحلی از سلوک را طی کرده و از مرحله طور رابع قلب بوده است.

جناب «منوچهر صدوقی سُها» در کتاب «صوفی صومعه‌ی قدس» در این رابطه می‌نویسد: «بر خلاف رویّه و لو جزئیّه برخی از سلاسل، صلح کلّی می‌بود و بدان مقام فرا یاد می‌آورد که گاهی با من بنده بفرمود که: «ملّا سلطان (حاج ملّا سلطان محمد گنابادی، سلطان علی‌شاه، ... دارنده تفسیر بیان السعاده) به شخصه، واصل به طور رابع قلب می‌بوده است».[2]

در گزارش نقل شده از «محمدعلی حکیم»، بیان شده که ملا سلطان، به طور چهارم (طور فؤاد)[3] رسیده، پس دارای کشف‌های الهی بوده است.

اما افرادی همچون «کیوان قزوینی» که سال‌های سال، خدمت او کرده تا شاید گوشه‌ای از روزنه عالم باطن بر روی او باز شود، در رابطه با ناتوانی معنوی ملا سلطان می‌نویسد: «پیمان‌هایی را که با «ملا سلطان» بسته بود، کاملاً به جا آورد و سالیان دراز ملازم خدمت او شد تا دوازده سال، بی‌آنکه معاش خود را از او بخواهد، ملازم خدمت بود؛ ... تا اینکه روزی توسط پسرش «ملاعلی» به قدر یک ساعت، تقاضای انجام وعده نمود و «ملا سلطان» هیچ حرف نزد؛ ... فردای آن روز، باز «کیوان» در همان ساعت دیروز آمد، از «ملاعلی» درخواست نمود، او هم آمد با هم رفتند و از «ملا سلطان» وقت خواستند. بیرون آمد و نشست. «کیوان» با عجز و لابه، سر حرف گشود که من سی سال پی کسی می‌گشتم، تا به شما رسیدم و شما صریحاً دعوی قدرت تامه نمودید و وعده دوازده سال دادید و پیمان‌هایی از من گرفتید. حالا چهارده سال شده؛ اگر من خدمت نکردم، بفرمائید؛ من که اغلب این مدت را در حضور شما ماندم؛ ... اگر از اول قابل نبودم، چرا پذیرفته، وعده صریح به مدت معین به من دادید و اگر ناقابلی مرا نمی‌دانستید، پس چه ادعای باطن بینی به صراحت لهجه داشتید و حالا هم دارید؟ ... چیزی به دست ندارم، جز نومیدی و حیرت از وعده صریح شما. آیا سزاوار یک نفر قطب جانشین خدا کامل مکمل همین است که مردم را به وعده، سرگردان دارند و هنگام درخواست انجام وعده و ادای دین، ساکت نشینند...»[4]

پس باید توجه کرد که کسی همچون «ملا سلطان گنابادی» که به امثال «کیوان قزوینی» قول رشد معنوی داده، ولی توانایی این امر را ندارد، چگونه می‌تواند به طور چهارم قلب برسد؟!

پی‌نوشت:
[1]. روح انسان در بیان صوفیه همانند آسمان و زمین دارای اطوار هفت‌گانه بوده که عبارت هستند از طور اول: صدر، طور دوم: قلب، طور سوم: شِغاف، طور چهارم: فؤاد، طور پنجم: حبة القلب، طور ششم: سویدا، طور هفتم: محجّة القلب است.
[2]. صدوقی سُها، منوچهر، صوفی صومعه‌ی قدس، مولی، ایران مصور، تهران، اول، 1389ش، ص۵۱.
[3]. متصوفه در تعریف طور چهارم فؤاد بیان کرده‌اند که مخزن مشاهده و رؤیت است و مثالش در قلب، مثال چشم است در بدن و آن را چشم دل و چشم باطن نامند. آنچه قلب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دید، حقیقت است. همچنین علی علیه‌السلام فرمود: «... لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بحَقَائِقِ الْإِیمَان...» «او (خدا) را با چشم سر ندیدم، بلکه او را به حقیقت ایمان، با چشم دل مشاهده کردم».
[4]. کیوان قزوینی، عباسعلی، اختلافیه، به اهتمام مدرسی چهاردهی، تهران، ۱۳۷۸، ج۲، ص۱۴۸.

تولیدی

دیدگاه‌ها

ناقابل بودن کیوان قزوینی دال بر عدم توانایی و یا عدم وصول ملاسلطان نیست و ملازمه ای میان این دو نیست اساسا. چنانچه افراد بسیاری سالیانی با مرحوم آیت الله قاضی بودند و به جایی نرسیدند و بلکه دشمن ایشون هم شدند. استاد همیشه به شاگرد میگه اگر اینطور حرکت کنی و اینگونه رفتار کنی بعد از چند سال به فلان مرتبه نائل می آیی. بهتر هست مقداری در اتقان متونی که می نویسید عنایت بیشتری داشته باشید و برای عدم وصول قطب گنابادی دلایل متقن تری بیابید.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.