تشکیلات صوفیه
برخلاف دستورات اسلام مبنی بر اهميت جمع و اجتماع و شرکت در فعاليت های اجتماعی، اما در میان صوفيه قديم و پيش از به وجود آمدن طريقتهای صوفي، به ويژه در نخستين روزهای جنبش زهدورزی در میان مسلمین، تصوّف بيشتر به تک روی و فردگرایی گرايش داشت...
وقتي نزاع سني-صوفي تقريبا پايان يافت، در عراق و خراسان شماري مشايخ صوفي به صحنه آمدند که دستهدسته پيرواني در پيرامون آنان جمع شدند. اما نظام طريقتها هنوز در اين دوره به طور کامل استقرار نيافته بود. در روزهاي پاياني حکومت سلجوقي بود که نخستين طريقتهاي صوفيانه در خاور نزديک اسلامي ظهور کردند. اما با اينکه شيخ بزرگ سهروردي رسما از سوي خليفه وقت به عنوان شيخ کبير همه صوفيان منصوب شد، نظام طريقتها هنوز در اين دوره به طور کامل استقرار نيافته بود.
بر خلاف آنچه صوفيه درباره سياست و دخالت در آن سخن ميگويند، در عين حالي که بيشتر طريقتها از درگيري سياسي دوري ميجستند، برخي از آنها به آنچه ميتوان آن را امور سياسي خواند علاقه داشتند. قابل تصور است که ادعاي بعضي از مشايخ به عقل و خرد نبوي – که ظاهرا از حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) به ميراث برده بودند- احتمالا ايشان را بر آن داشته تا رسالت سياسي براي خود قائل شوند.
صوفیان به مجرد دستیابی به تخت سلطنت در میان نظامیان خشک مغز و بی انضباط صوفی احساس ناامنی میکردند، این ملاحظات به اضافه نگرش خصمانه علمای شیعی به تصوف باعث شد که شاهان صوفی آن را تهدیدی هم برای دین هم برای دولت به حساب آورند. بنابراین، تصوف در "سرزمین صوفی بزرگ" منکوب گردید.
اگرچه حیات صوفیانه در مجموع حیاتی مبتنی بر تامل و مراقبه بود، اما با این حال از طریقتی تا طریقت دیگر و از شیخی تا شیخ دیگر تفاوت میکرد. طریقت حلقه سازمان یافته اخوتی بود که پیرامون شیخی شکل میگرفت. به مرور زمان شمار زيادي فرقههاي صوفي در کشورهاي مختلف پيدا شد که به لحاظ شيوه زندگي طيف وسيعي را تشکيل ميدادند.
آیا مدعیان تشیع از اقطاب صوفیه، خصوصاً فرقهی گنابادیه دست از عقاید شیعهگری خود کشیدهاند؟ و یا طبق نقل باخرزی خود را آمادهی دشمنی با مشایخ در قیامت نمودهاند؟ در هر دو صورت ایشان سیاه روی خواهند بود.
آنچه در سلسله نعمت اللهيه از اهميت زيادي برخوردار است مساله اتصال سلسله اقطاب است که بايد بنا بر قوانين ايشان يدا بيد و با اجازه کتبي از قطب قبلي به قطب بعدي باشد، اما اين اتصال در جاهايي قطع گرديده و اين به معني غير قانوني بودن اقطاب بعد از انقطاع سلسله است که صوفيه سعي در توجيه اين مساله به طرق مختلف دارند تا به اقطاب خود وجاهت قانوني بدهند.
دوره افول تصوف از قرن نهم آغاز گرديد و تا کنون هم دامه دارد، بستري را براي نشان دادن چهره واقعي تصوف بوجود آورده است.
متصوفه به زعم باطلشان با قانونمند نشان دادن خویش قصد دارند، از معرض اتهام منحرف بودن بگریزند! که این نشدنی است.
فرقه های صوفیه هرکدام برای خود در قالب تشکیلات، قوانینی برای خود وضع کرده اند و به زعم خود این قوانین را نشانه ای برای مشروعیت و حتی افضلیت نسبت به سایر فرق قلمداد می کنند
صوفیه در قرون اخیر به جهت پتانسیل های خوبی که برای استعمار داشت مورد توجه ایشان قرار گرفت. در دویست سال گذشته می بینیم که رویکرد صوفیه از فرقه ای عبادی به عبادی سیاسی تبدیل شده و برخلاف ادعای ایشان که مصرند که خود را دور از سیاست معرفی کنند؛ در متن بازی های سیاسی به ایفای نقش پرداخته اند.
درباره ی وجه تسمیه ی این فرقه آن چه قابل توجه و ملاحظه است، اظهارات دکتر اسدالله خاوری، وابسته به فرقه ی عبداللهیه ذهبیه ی اغتشاشیه است.
با توجه به این موضوع که فرقه های تصوف به ادعا زنده بوده و ادامه ی حیات می دهند! باید گفت که این موضوع (شیعه بودن ایشان) با دلایلی رد می شود!
این بافته هایی که درباره ی علم اکسیر و کیمیاگری برای روسای فرقه دار تصوف تشکیلاتی ساخته و پرداخته شده و عده ای را به آن سرگرم و مشغول نموده اند، در تحول درون شخص کاره ای نیست!