وهابیت
دشمنان جامعهی اسلامی با تمام توان خود، به دنبال ایجاد اختلاف و تفرقه افکنی بین مسلمین هستند، از جملهی این اقدامات این است که با نشر اکاذیب، به ایجاد بدبینی بین این دو فرقه دامن میزنند. رهبر معظم انقلاب به هر دو طرف پیشنهاد میکنند که با برگزاری نشستهای مشترک، نسبت به برقراری حسن روابط و رفع سوء تفاهمات، اقدام نمایند.
بخشی از کتاب شریف نهجالبلاغه که از سوی وهّابیت دست خوش شبهه قرار گرفته خطبه 228 نهجالبلاغه است. در این شبهه آمده علی از عمر و خدمات او ستایش نموده، امّا به خاطر تقیه این چنین فرموده: «خدا شهرهای «فلانی» را برکت و او را پاداش دهد.» که در پاسخ میگوییم: اگر از روی تقیه باشد باید به اسم مورد نظر تصریح گردد؛ نه تعبیر «فلان».
نامه عبدالعزیز به نماینده انگلیس: من سلطان عبدالعزیز عبدالرحمن آل فیصل آل سعود نزد «سرپرسی کوکس» نماینده انگلیس کبیر هزار بار اقرار و اعتراف میکنم که ازنظر من هیچ مانعی برای بخشیدن فلسطین به فقرای یهود، یا غیر آنان بدان گونه که دولت انگلیس صلاح میداند، وجود ندارد، و من هرگز تا روز قیامت از رأی انگلیس تخلف نخواهم کرد.
برای اثبات خلافت ابوبکر، نه تنها دلیل مورد قبولی وجود ندارد بلکه دلایل متعددی از کتابهای وهّابیت در ردّ خلافت ابوبکر وجود دارد؛ بنابراین خالی بودن دست معتقدان خلافت ابوبکر باعث گردیده تا آنان به برخی متون شیعه روآورده و آنها را دلیل بر حقانیت خلافت ابوبکر قرار دهند امّا غافل از اینکه که از همین دلایل بر علیه خود آنها استفاده خواهیم کرد.
شباهتهای وهابیت با خوارج تنها به روحیه خشن و جنگ طلب آنها در ریختن خون مسلمانان بیگناه خلاصه نمیشود، بلکه میان پیروان این دو فرقه شباهتهای بسیار دیگری نیز وجود دارد كه به بعضی ازآنها اشاره میكنيم، شباهت در شعار، شباهت در مقدس مآبی، شباهت در اعتقادات فاسد، شباهت در استدلال به ظواهر، شباهت در جنگ با مسلمان...
کفر فقهی در مقابل واژه اسلام قرار میگیرد که در این صورت تکفیر فقهی عبارت است انکار یکی از مسائلی که باعث خروج از دایره اسلام شود. مثل اینکه كسى برای خداوند در خالقیت شریک قرار دهد، خدا را انكار نمايد، به خداوند نسبت صاحب فرزند دهد، انکار نبوت پیامبر نماید، مرتكب اين موارد از دايره اسلام خارج شده و در جرگه مرتد قرار گرفته و كافر شمرده مىشود.
امروز در جهان اسلام عدهای افراطیِ تکفیری، به نام اسلام و سلف صالح در حال قتل و کشتار مسلمانان هستند. درحالیکه به گواه تاریخ، مسلمانان و در رأس آن خلیفهی دوم در بسیاری موارد، در مواجه با کفار، به جان، مال، ناموس و اعتقادات مذهبی دیگر ادیان احترام میگذاشتند. اکنون پرسش این است که آیا این رفتارهای وحشیانه عمل به سیره سلف است؟
یکی از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایتی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تمام دربهای رو به مسجد را ببندید جز درب خانه علی (علیه السلام) و اين امر خداست.» این فضیلتی است که ابن تیمیه آن را ساخته علمای شیعه میداند و حال آنکه در منابع مهم اهل سنت از جمله سنن نسائی و فتح الباری شرح صحیح بخاری و... نقل شده است.
سخنان محمد بن عبدالوهاب در زمینه مشرک قلمداد کردن مسلمانان، مخالف آیات و روایات، میباشد چون مشرکان با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت بتها نسبت به آنها، تواضع و خشوع کرده و طلب حاجت میکردند. آنها بتها را در عرض خدا شریک، قرار میدادند. به همین جهت قرآن آنان را مشرک و کافر معرفی میکند. در حالیکه مذاهب اسلامی چنین نیستند.
حزب التحریر یا آکادمی ارتش با رهبری صالح سریه با تأکید فراوان تمام جوامع اسلامی کنونی را جاهلی دانسته است، در نزد این گروه، خودنمایی زنان و مردان، توهین به دین، عدم انجام فرایض بهصورت علنی، وجود خمر و زنا و قمار، انتشار فسق، کذب، خدعه و نیرنگ و تمام رذایل دیگر از مصادیق این جاهلیت است. البته اين جريان قائل به کفر افراد نیست و فقط حکومتها را به کفر متهم مینماید.
روش حاکم برای شناخت معارف و معتقدات دینی در میان وهابیت، روش نقلگرایی است و تنها آن را مشروع میدانند و با متکلمان و کسانی که از روشهای عقلی برای رسیدن به مبانی کلامی استفاده میکنند، نیز مخالف هستند. ابن تیمیه و به پیروی از او وهابیان برای عقل، استقلالی قائل نیستند بلکه معتقدند عقل به همراه و به کمک نقل، حجت است.
وهابیت با تفرقه بین مسلمانان جاده دشمنی استکبار و استعمار را صاف می کند؛ درحالیکه تفرقه خلاف قرآن است. قرآن تنها راه سعادت مؤمنین را چنگ به ریسمان الهی و دوری از تفرقه معرفی می کند. لذا علمای اسلام باید فرق مختلف اسلامی را از تفرقه مذهبی دور کنند و زیر لوای قرآن و سنت نبوی امت اسلامی را به سعادت دنیوی و اخروی برسانند.
چهار خطای راهبردی و استراتژیک وهابیت که با تکیه بر آنها مسلمانان را متهم به شرک و کفر می کنند، از این قرار است: نخست، برداشت غلط از آیاتی که واژه دعا و یا مشتقات آن استعمال شده، دوم، خطا در تعیین مصادیق عبادت، سوم، مقایسه اعمال مسلمانان با مشرکان و چهارم، تکیه بر احیاء و حاضرین در مشروعیت توسل و استغاثه.
از آنجا که افکار و گفتار وهابیت، برگرفته از تعالیم الهی، معارف اسلامی و عقلانیت نمیباشد، تناقض در آن به صراحت قابل مشاهده است. به عنوان مثال رئیس وهابیت از سویی تصریح میکند که اجتهاد علما، خالی از اشکال و صحیح میباشد و عمل بر طبق آن مجاز است و از سویی دیگر همین علما و کسانی که از ایشان تبعیت میکنند را تکفیر میکند.