سخنان امیرالمؤمنین بر اساس قاعده الزام

  • 1394/11/12 - 00:03
برای اثبات خلافت ابوبکر، نه تنها دلیل مورد قبولی وجود ندارد بلکه دلایل متعددی از کتاب‌های وهّابیت در ردّ خلافت ابوبکر وجود دارد؛ بنابراین خالی بودن دست معتقدان خلافت ابوبکر باعث گردیده تا آنان به برخی متون شیعه روآورده و آنها را دلیل بر حقانیت خلافت ابوبکر قرار دهند امّا غافل از اینکه که از همین دلایل بر علیه خود آنها استفاده خواهیم کرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیروان وهّابیت که دست خود را برای اثبات خلافت ابوبکر خالی دیدند از این رو به نامه 6 نهج‌البلاغه استناد کرده‌اند: «همانا کسانی با من، بیعت کرده‌اند که با همان شرایط با ابوبکر، عمر و عثمان، بیعت نمودند، پس آن که در بیعت حضور داشت، نمی‌تواند خلیفه‌ای دیگر برگزیند و آن که غایب است نمی‌تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شورای مسلمانان، از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بدعت قانونی باز می‌گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار می‌کنند؛ زیرا که به راه مسلمانان در نیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامی‌گذارد.»[1] بر این اساس گفتند بر خلاف ادّعای شیعه از این نامه، مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان استفاده می‌شود. همچنین ادعا می‌کنند از این نامه استفاده می‌شود تعیین امام و خلیفه به عهده مردم و شورای اهل حلّ و عقد است، نه آنچه شیعه ادّعا کرده و خلافت را منصبی خدایی می‌دانند.
پاسخ:
الف) سخن امیرمؤمنان (علیه السلام) بر اساس «قاعده الزام»: این نامه از سوی امیرمؤمنان (علیه السلام) به معاویه‌ای صادر گردیده که خلافت خلفای پیش از خود را با شورای مهاجرین و انصار و اجماع آنها می‌داند؛ به همین جهت امیرمؤمنان (علیه السلام) بر اساس «قاعده الزام» با او سخن می‌گوید. پس معاویه باید بر اساس معتقدات خود، مشروعیت خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) را بپذیرد. به عبارت دیگر امیرمؤمنان (علیه السلام) در این نامه در مقام بیان قاعده کلی کلامی نیست؛ بلکه در مقام احتجاج با دشمن عنود و لجوجی است که معتقد به مشروعیت خلافت خلفای پیشین از طریق بیعت مهاجرین و انصار است؛ یعنی از باب احتجاج با خصم، از راه عقاید، افکار و اعمال مورد قبول خود او که از آن به «قاعده الزام» تعبیر می‌شود، سخن می‌گوید؛ چرا که معاویه از طرف عمر و عثمان استاندار و حاکم شام بود و آنان را خلیفه مشروع می‌دانست به همین‌رو، امیرمؤمنان (علیه السلام) او را خطاب کرده و می‌فرماید: اگر در نظر تو معیار مشروعیت خلافت آنان، اجتماع مهاجرین و انصار است، همان معیار در خلافت من نیز وجود دارد. و از آن‌جا که سید رضی گردآورنده نهج البلاغه، در صدد نقل بخش‌های بلاغی سخنان حضرت بوده؛ از این‌رو، بخشی از این نامه را نقل نکرده در حالی که دیگران همچون «نصر بن مزاحم» و «ابن قتیبه دینوری» این نامه را به صورت کامل آورده‌اند، نکاتی در نقل آنان هست که نشانگر حقیقت یاد شده می‌باشد؛ به عنوان نمونه این جمله: «أمّا بعد فإنّ بیعتی بالمدینة لزمتک و أنت بالشّام، لأنّه بایعنی القوم الّذین بایعوا أبابکر و عمر و عثمان علی ما بویعوا علیه...[2]همانگونه که بیعت با عمر و ابوبکر در مدینه بود و تو در شام به آن ملتزم گردیدی، باید به بیعت من نیز گردن نهی.» در حقیقت این فرمایش حضرت، در برابر استدلال سخیف معاویه است که دلیل تسلیم نشدن خویش در برابر حضرت را، سرپیچی مردم شام از بیعت با حضرت عنوان کرده بود، به همین رو، حضرت در پاسخ به او می‌فرماید: «و أمّا قولک: إنّ بیعتی لأنّ أهل الشّام لم یدخلوا فیها کیف و إنّما هی بیعة واحدة، تلزم الحاضر و الغائب، لا یثنی فیها النّظر، و لا یستأنف فیها الخیار، الخارج منها طاعن، والمرویّ فیها مداهن. فاریع علی ظلعک، وانزع سربال غیّک، واترک ما لا جدوی له علیک، فلیس لک عندی إلّا السّیف، حتّی تفیءإلی أمر الله صاغرا، و تدخل فی البیعة راغما. والسّلام.[3] اما گفتار تو که به خاطر بیعت نکردن اهل شام، خلافت مرا نپذیرفتی، سخن بی‌اساس و سخیفی است؛ زیرا بیعتی که با خلیفه مسلمین در مرکز حکومت اسلامی انجام می‌گیرد، رعایت آن بر تمام حاضران و غائبان لازم است و کسی حق ندارد در آن تجدید نظر کند و یا بیعت جدیدی را از سرگیرد. خارج از این بیعت طعنه زننده است... و برای او پاسخی جز شمشیر نیست و تو باید بر خلاف خواست باطنیت به بیعت من تن دهی.»
ب) به کدام دلیل قرآنی؟ شبهه کننده که مدعی است خلافت با شورا محقّق می‌گردد نه با نصب خداوند باید برای ادعای خود دلیل قرآنی و روایی معتبر ارائه کند، در حالی که هیچ دلیل قرآنی و روایی از کتاب و سنت، ادعای وی را حمایت نمی‌کند.

پی‌نوشت:
[1]. إنّه بایعنی القوم الّذین بایعوا أبا بکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه فلم یکن للشّاهد أن یختار و للغائب أن یردّ و إنّما الشّوری للمهاجرین و الأنصار فإن اجتمعوا علی رجل و سمّوه إماما کان ذلک لله رضا فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردّوه إلی ما خرج منه فإن أبی قاتلوه علی اتّباعه غیر سبیل المؤمنین وولاه الله ما تولّی.» نهج‌البلاغة، نامه 6.
[2]. وقعة صفین، ابن مزاحم المنقری، المؤسسة العربیة الحدیثة، قاهرة، ص 29.
[3]. شرح نهج‌البلاغة، إبن أبی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت، ج 14، ص 24.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.