بررسی تعبیر «فلان» در خطبه امیرمؤمنان

  • 1394/11/12 - 13:22
بخشی از کتاب شریف‌ نهج‌البلاغه که از سوی وهّابیت دست خوش شبهه قرار گرفته خطبه 228 نهج‌البلاغه است. در این شبهه آمده علی از عمر و خدمات او ستایش نموده، امّا به خاطر تقیه این چنین فرموده: «خدا شهرهای «فلانی» را برکت و او را پاداش دهد.» که در پاسخ می‌گوییم: اگر از روی تقیه باشد باید به اسم مورد نظر تصریح گردد؛ نه تعبیر «فلان».

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بخشی از کتاب شریف‌ نهج‌البلاغه که از سوی وهّابیت دست خوش شبهه قرار گرفته خطبه 228 نهج‌البلاغه است. در این شبهه آمده علی ـ کرّم الله وجهه ـ در این خطبه از عمر و خدمات او ستایش نموده، امّا به خاطر تقیه این چنین فرموده: «خدا شهرهای «فلانی» را برکت و او را پاداش دهد.»[1] برخی تعبیر «فلان» در خطبه مورد بحث را از باب تقیه دانسته و گفته‌اند در حقیقت منظور امیرمؤمنان (علیه السّلام) «عمر» بوده، امّا از روی تقیه تصریح به نام وی ننموده، چنان که ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه این نسبت را به شیعه داده و می‌گوید: «امامیه (شیعیان) می‌گویند امیرمؤمنان (علیه السّلام) تعبیر «فلان» را از روی تقیه و حفظ ظاهر در برابر یاران خویش به کار برده است.»[2]
پاسخ:
در پاسخ به این شبهه می‌گوییم اهل‌بیت (علیهم السّلام) در برخی روایات، به سبب رعایت تقیّه و پرهیز از سوء استفاده‌های سعایت‌گران و ایجاد مشکل از سوی حکومت، به جای تصریح به نام‌های «ابوبکر، عمر و عثمان» از تعابیر کنایی «فلان، فلان و فلان» استفاده می‌نمودند؛ همین امر باعث شده تا برخی شارحان کتاب شریف نهج‌البلاغه برای توجیه معتقدات خود و پیدا کردن فضیلتی از متون شیعه برای خلفای مورد قبول خود، عبارت مورد نظر را بر تقیّه حمل نموده و مراد از کلمه «فلان» در این خطبه از عمر بن خطّاب، جلوه دهند؛ در حالی که اگر آنان از روی تقیّه ناچار به تعریف و تمجید از مخالفان خود باشند، دیگر نیاز به استفاده از تعبیر «فلان» نیست، بلکه باید به اسم مورد نظر تصریح گردد؛ در خطبه مورد بحث نیز اگر حضرت، قصد تمجید از عمر را می‌داشت، نه تنها نیاز به استفاده از «فلان» نبود، بلکه باید به اسم عمر تصریح می‌فرمود. به عنوان مثال در نمونه‌ای که در زیر می‌آید از آن‌جا که امام جواد (علیه السّلام) در مقام تقیّه در صدد تمجید از عمر و ابوبکر بر آمده لازم به تصریح به اسم آن دو بوده است. پس از آن که مامون دخترش را به ازدواج امام جواد (علیه السّلام) درآورد در مجلسی که مامون و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند، یحیی بن اکثم به امام عرض کرد: «روایت شده جبرئیل حضور پیامبر شرفیاب شد و عرض کرد: یا محمد! خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید: من از ابوبکر راضی هستم آیا او هم از من راضی است؟» امام (علیه السّلام) فرمود: «من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می‌کند باید خبر دیگری را نیز از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع نقل کند که فرمود: دروغ‌گویان به من زیاد شده و پس از من  زیادتر خواهد شد. هر کس عمدا به من دروغی نسبت دهد، جایگاهش در آتش است، هرگاه حدیثی از من نقل شد آن را به قرآن و سنّت من عرضه کنید؛ آنچه با آن‌دو موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف بود را رها کنید؛ این روایت (درباره ابوبکر) با قرآن سازگار نیست؛ زیرا خداوند فرموده: «ما انسان را آفریدیم و می‌دانیم در دلش چه می‌گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم.» آیا حال ابوبکر بر خدا پوشیده است که آن را از پیامبر بپرسد؟!» یحیی گفت: «روایت شده ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند.» حضرت فرمود: «جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی نکرده و از دایره اطاعت خدا خارج نشده‌اند؛ ولی ابوبکر و عمر بیشتر عمرشان را در شرک و بت‌پرستی سپری کرده‌اند، بنابراین محال است خدا آن‌دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.» یحیی گفت: «روایت شده ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند.» حضرت فرمود: «بهشتیان همگی جوانند و پیر در میان آنان یافت نمی‌شود تا این که ابوبکر و عمر سرور آنان باشند! این روایت را بنی‌امیه در مقابل حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حسن (علیه السّلام) و حسین (علیه السّلام) ساخته‌اند که فرمود: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.» یحیی گفت: «روایت شده عمر بن خطاب چرا اهل بهشت است.» حضرت فرمود: «در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی‌شود ولی با نور عمر روشن می‌گردد؟»[3]

پی‌نوشت:
[1]. نهج‌البلاغه، خطبه 228.
[2]. أمّا الإمامیّة فیقولون: إنّ ذلک من التّقیّة و استصلاح أصحابه... شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید مدائنی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 12، ص 3.
[3]. وروی أنّ المأمون بعد ما زوّج ابنته أمّ الفضل أبا جعفر (علیه السّلام) کان فی مجلس و عنده أبوجعفر (علیه السّلام) و یحیی بن أکثم و جماعة کثیرة فقال له یحیی بن أکثم ما تقول یا ابن رسول الله فی الخبر الّذی روی أنّه نزل جبرئیل (علیه السّلام) علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و قال یا محمّد إنّ الله عزّوجلّ یقرئک السّلام و یقول لک سل أبابکر هل هو عنّی راض فإنّی عنه راض؟ فقال أبوجعفر (علیه السّلام): «لست بمنکر فضل أبی‌بکر و لکن یجب علی صاحب هذا الخبر أن یأخذ مثال الخبر الّذی قاله رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی حجّة الوداع قد کثرت علیّ الکذّابة و ستکثر، فمن کذب علیّ متعمّدا فلیتبوّأ مقعده من النّار فإذا أتاکم الحدیث فاعرضوه علی کتاب الله و سنّتی فما وافق کتاب الله و سنّتی فخذوا به و ما خالف کتاب الله و سنّتی فلا تأخذوا به و لیس یوافق هذا الخبر کتاب الله قال الله تعالی: «و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إلیه من حبل الورید» فالله عزّوجل خفی علیه رضا أبی بکر من سخطه حتّی سأل من مکنون سرّه هذا مستحیل فی العقول» ثمّ قال یحیی بن اکثم: و قد روی «أنّ مثل أبی‌بکر و عمر فی الأرض کمثل جبرئیل و میکائیل فی السّماء» فقال (علیه السّلام): «و هذا أیضا یجب أن أن ینظر فیه لأنّ جبرئیل و میکائیل ملکان لله مقرّبان لم یعصیا الله قطّ و لم یارقا طاعته لحظة واحدة و هما قد أشرکا بالله عزّوجلّ و إن أسلما بعد الشّرک و کان أکثر أیّامهما فی الشّرک بالله فمحال أن یشههما بهما» قال یحیی: «و قد روی أیضا أنّهما سیّدا کهول أهل الجنّة فما تقول فیه؟» فقال (علیه السّلام) : «و هذا الخبر محال أیضا لأنّ أهل الجنّة کلّهم یکونون شبابا و لا یکون فیهم کهل و هذا الخبر وضعه بنو أمیّة لمضادّة الخبر الّذی قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی الحسن و الحسین بأنّهما سیّدا شباب أهل الجنّة» فقال یحیی بن أکثم: «و روی أنّ عمر بن الخطّاب سراج أهل الجنّة» فقال (علیه السّلام): «و هذا أیضا محال لأنّ فی الجنّة ملائکة الله المقرّبین و آدم و محمد [محمّدا] و جمیع الأنبیاء و المرسلین لا تضیء بأنوارهم حتّی تضیء بنور عمر.» الاحتجاج، شیخ طبرسی، دار النعمان للطباعة و النشر، نجف أشرف، ج 2، ص 246.
نویسنده: طه محسن.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.