بهائیت
بهائیان ادعا دارند که مسألهی خاتمیت پیامبر گرامی اسلام با سیر تکاملی بشر و نیاز او به پیامبران، سازگاری ندارد. در پاسخ میگوییم: با دادن نقشهی جامع هدایت و بیان اصول کلّی که از جانب پیامبر خاتم به مردم ارائه شده، این مسأله را ممکن ساخته؛ به علاوه اینکه، آیات قرآن، روایات و اجماع، همگی بر ضرورت خاتمیت پیامبر اسلام، تأکید دارند.
رئیس «انجمن بهائی برای صلح عمومی» معتقد است که اصل برابری میان زن و مرد، سبب پیشگیری از خشونت و تجاوز نسبت به زنان است؛ اما هر چند که رابطهی این تساوی با جلوگیری از تجاوز، مبهم است؛ فرقهی بهائیت، (جزای عمل شنیع زنا را با دادن طلا به بیتالعدل) نشان داده که پول درآوردن به اسم دین، از دفاع کرامت زنها، برایش مهمتر است.
از جمله تعالیم فرقهی بهائیت، ترک تقلید و تحری حقیقت است، اما باید دانست که نه تنها سران فرقهی بهائی به این موضوعات پایبند نبودند، بلکه سعی نمودند پیروان خود را به گونهای پرورش دهند که نسبت به عقاید و رفتارشان هیچگونه سؤالی مطرح نکنند. بطور مثال شخصی از حسینعلی نوری در مورد قیامت میپرسد، اما در کمال تعجب مشرک خطاب میشود!
کمیته فرعی مجلس نمایندگان آمریکا، قطعنامهای را تصویب کرد که در آن، مقامهای ایرانی که در سرکوب بهائیان دست دارند، تحت تحریم قرار گیرند. اما آنچه جالب توجه است، سکوت معنادار، بلکه حمایت آشکار آمریکا از رژیم سعودی در قتلعام مردم یمن و در مقابل اعتراض ایشان نسبت به بازداشت چند جاسوس بهائی در ایران است.
بهائیان در گفتههای خود، به تمسخر تقلید در اسلام پرداخته و آن را جاهلانه میدانند. در پاسخ میگوییم: اولاً حکم تقلید در اسلام، مختص مکلفینی است که توانایی تحصیل علم نداشته و آن هم منحصر به فروع دین و نه مسائل اعتقادی است. ثانیاً بهائیان به مسلمانان تهمت تقلید کور میزنند، در حالی که حسینعلیبهاء پیروانش را به تقلید کور از خود امر کرده است.
حسینعلی نوری مدعی است همچون پیامبران، دارای علم الهی است. وی در اظهار نظری میگوید که اگر فلز مِس در معدن و به دور از رطوبت باقی بماند، پس از هفتاد سال به طلا تبدیل میشود. اینک با توجه به واضحالبطلان بودن این ادعا و سرچشمهی واحد علم و دین از خداوند، باید گفت که ایشان در مورد پیامبری و علم خود، دچار توهم شده است.
پیامبر خودخوانده فرقهی بهائی، خود را همچون پیامبران الهی، عالم به «علم ما کان» و تمامی اشیاء و کتب، معرفی میکند. این در حالی است که ایشان در برخی موارد، به جهلش نسبت به برخی از کتب همعصرانش اعتراف و حتی نسبت به قرآن کریم که نزد همگان یافت میشده، اظهار نادانی نموده است. با این حال، چگونه میتوان علم الهی او را باور کرد.
در یکی از برنامههای شبکهی آئین بهائی، کارشناس برنامه، برخی از احکام اسلام را خشونتزا معرفی میکند. این در حالی است که سران فرقهی بهائی در سخنان خود، به کرار پیروان خود را به دوری از غیر بهائیان ترغیب و بر دشمنی و آتشافروزی بر علیه غیر بهائیان تحریک میکردهاند و با این حال، چه جای انتقاد از دیگر ادیان باقی میماند؟
سران فرقهی بهائی، عامل تمام خشونتها را حکم جهاد در اسلام معرفی کرده و میگویند اگر مسلمانان حکم نسخ جهاد حسینعلی را تمکین میکردند، شاهد این حد از خشونت نبودیم. در پاسخ باید گفت که معنای جهاد امروزه عملاً در دفاع از دین و سرزمین به کار میرود و مقابلهی سران بهائی با جهاد، مقابله با دفاع مسلمانان از خویش در برابر سلطهگران است.
عدهای بهائی مدام در فضای مجازی، سخن به اعتراض میگشایند که چرا از حق استخدام در مراکز دولتی محرومند. در جواب به این ادعا باید گفت که اولاً هیچ قانون پیشگرانه بر جلوگیری از استخدام بهائیان وجود ندارد و این ادعا باطل است؛ به علاوه آنکه بر فرض محال هم که چنین مسألهای صحیح باشد، با تعلیم طرد اداری این فرقه، سازگاری دارد.
بهائیان ادعا دارند که دلیل تقریر، مهمترین دلیل بر اثبات پیامبری رهبرانشان است. اما هرچند که مبانی این دلیل با مشکل مواجه است و موارد نقضی در آن یافت میشود؛ بر فرض قبول آن، باز هم این دلیل، نمیتواند حجتی بر اثبات نبوت سران بهائی باشد. چرا که ایشان هیچگاه در راه خود ثابت قدم نبوده و نمیتوان آنها را صاحب استقامت و نفوذ دانست.
در یکی از برنامههای شبکهی آئین بهائی، با چندشآور خواندن جواز ازدواج با پدرخوانده در کشور ایران، خواستار مقابلهی مردم با این حکم شد. در پاسخ میگوییم که در دین اسلام، کسانی که از ازدواج با آنها نهی به میان آمده، بسیار بیشتر از فرقهی بهائیت هستند؛ چرا که سران بهائی تلویحاً به جواز ازدواج با محارم حکم کرده که در اسلام چنین نیست.
یکی از مبلّغان بهائی که هنگام تبیین دلیل تقریر، به سستی آن آگاهی داشته سعی کرده به نقدهای احتمالی آن پاسخ گوید. ایشان، دلیل ابقای مذاهب باطله را وجود اعتقاد به شارع حقیقی معرفی کرده نه ادعای مقام شارعیت جدید. اما باید دانست که لازمهی پذیرش دلیل تقریر، انکار نبوت پیامبران بسیاری، نظیر حضرت نوح و ابراهیم و در مقابل پذیرش نبوت امثال مانی است.
از جمله اموری که در فرقهی بهائی بدون هیچ استثنایی حرام اعلام شده است، کتمان عقیده است. رهبران فرقهی بهائی از یک سوی پیروان خود را ملزم به ابراز عقیده در هر شرایطی میکنند و از سویی دیگر در زمان حیاتشان خود، به کتمان عقیده میپرداختند. اکنون بهائیان باید از گفتار رهبرانشان در ابراز عقیده و یا از رفتارشان در کتمان عقیده تبعیت کنند!