پاسخ به شبهه بهائیان پیرامون، تنافی خاتمیت با سیر تکاملی انسان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که توسط فرقهی بهائیت مطرح میشود، عدم سازگاری مسألهی خاتمیت با سیر تکاملی بشر است. ایشان معتقدند که چگونه ممکن است ما سیر تکاملی انسانی و نیاز متداول او را به پیامبران نادیده بگیریم و قائل به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام شویم؛ چرا که انسان پیوسته در مرحلهای بالاتر از رشد قرار میگیرد و خاتمیت، با سیر تکاملی او سازگار نیست.
در پاسخ به این شبهه لازم میدانیم که امکان و ضرورت مسألهی خاتمیت پیامبر گرامی اسلام را از دو جهت عقلی و نقلی مورد بررسی قرار دهیم.
جهت امکان عقلی خاتمیت: همانا انسان، با استفاده از آموزههای اصولی که توسط نبی خاتم به طور جامع در اختیارش قرار گرفته است، به مرحلهای از بلوغ فکری میرسد که خود میتواند راه را تشخیص دهد، بی آنکه به دین یا پیامبر جدید نیاز داشته باشد.
نظیر این مسأله جایی است که شخصی، پس از گذراندن دورههای مختلف و متعدد تحصیلی و دیدن اساتید فراوان، به مرحلهای از بلوغ فکری و اجتهاد میرسد که خود صاحبنظر گشته و دیگر تحصیلاتش را نزد استادی جدید، ادامه نمیدهد و با تکیه بر معلوماتی که از استادان پیشین، به ویژه آخرین استادش فرا گرفته، به پیش میرود؛ لذا با ملاحظهی نقشه جامع هدایت که توسط پیامبر گرامی اسلام ارائه شده، نیاز بشر به آمدن پیامبر جدید از او مرتفع گردیده است.
به تعبیر دیگر، پیامبران پیشین برای اینکه انسان بتواند در راه پر نشیب و فرازی که به سوی تکامل در پیش دارد، جلو برود، هرکدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردهاند تا این شایستگی را یافت که خداوند، نقشهی کلی و جامع تمام راه را توسط آخرین پیامبر در اختیار او بگذارد.[1]
ضرورت نقلی خاتمیت: هرچند که آیهی 40 سورهی احزاب برای اثبات خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله) کافی است، اما آیات دیگری نظیر: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً... [سبأ/28] ما تو را جز برای بشارت و انذار همهی مردم نفرستادیم»؛ همچنین آیهی 19 سورهی انعام، آیه 1 سورهی فرقان، آیهی 158 سورهی اعراف، آیهی 41 سورهی فصّلت، آیهی 88 سورهی بنی اسرائیل، آیهی 89 سورهی نحل و... همگی بر خاتمیت پیامبر گرامی اسلام اشاره دارند.
اینها همه به علاوهی اجماع مسلمین و احادیث فراوانی که از حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) و ائمهی معصومین (علیهم السلام) وارد شده است، همگی ضرورت خاتمیت پیامبر گرامی اسلام را به اثبات میرسانند. نظیر: «حَلالُ محمد حلالٌ أبَدَاً إلی یَومِ القِیامة و حَرامُهُ حَرامٌ أبَدَاً إلی یَوم القِیامة لایَکونُ غِیره و لایَجیءُ غِیره [2]؛ حلال محمد (صلّی الله علیه و آله) همیشه تا روز قیامت حلال است و حرام او همیشه تا قیامت، حرام است؛ غیر آن نخواهد بود و غیر او نخواهد آمد». در این راستا، اعتراف رهبر فرقهی بهائیت، بر خاتمیت پیامبر گرامی اسلام نیز در نوع خود، شنیدنی است.[3]
اینها همه دربارهی بینیازی به دین و آیین جدید است؛ اما مسألهی رهبری و امامت، یعنی نظارت کلّی بر اجرای این اصول و قوانین، مسألهی دیگری است که انسان هیچگاه از آن بینیاز نخواهد بود. به همین دلیل، پایان یافتن سلسلهی نبوت، هرگز به معنای پایان یافتن سلسلهی امامت نخواهد بود.[4]
پینوشت:
[1]. آیتالله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1373 ش، ج 17، ص 346-345.
[2]. اصول کافی، باب البدع و الرأی و المقاییس، انتشارات اسوه، ج 1، ص 172، ح 19.
[3]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: اثبات خاتمیت پیامبر اسلام از کلام مدعی رسالت (حسینعلی نوری)
[4]. آیتالله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1373 ش، ج 17، ص 346.
افزودن نظر جدید