بهائیت
میان ظهور حضرت نوح با حضرت ابراهیم 1600 سال فاصله و بین حضرت ابراهیم با حضرت موسی کمتر از 500 سال و فاصله حضرت موسی با مسیح بیش از 1500 سال و البته فاصله میان حضرت مسیح واسلام 570 سال بوده و حتی برای نمونه هم یک فاصله 1000 ساله یافت نمیشود و این نشان از عدم آگاهی بهائیت و القاء آن به پیروان خود، ضاله بودن این فرقه سیاه مشخص میشود.
دولت استعماری فرانسه، برای حفظ مستعمراتش در تونس و الجزایر، از سران فرقهی بهائی درخواست اعزام مبلّغ به آنجا را میکند. راز درخواست اعزام مبلّغ بهائی به کشورهای اشغال شده، مقابله با نهضتهای مردمی استکبارستیز میباشد که فرقهی بهائیت با تعالیمی نظیر منع از جهاد و دخالت در سیاست، به تحقق این هدف کمک میکند.
با توجه به اینکه بهائیت فرقهای ساختهی دست استعمار است و تعالیمش هیچ شباهتی به ادیان الهی ندارد. علمای اسلام به دستور قرآن، حکم به قطع رابطهی مسلمانان با اعضای این فرقه میکنند تا سبب تنبیه و اصلاح آنان شود. اما جالب است بدانیم که رهبران بهائیت، همین رفتار را با پیروان ادیان دیگر و مستبصرین از فرقهی خود میکنند.
یکی از تعالیم فرقهی بهائیت که به وسیله آن سعی دارند فرقهی خود را مدرن جلوه دهند، لزوم تطابق دین با علم و عقل است. این در حالیست که بعلاوهی اعتراف جناب عبدالبهاء به گرفتن این اصل از اسلام؛ در کلام رهبرانشان، بسیار تناقض در رابطهی میان دین با علم و عقل یافت میشود و روشن میشود که این تعلیم را به رهبر بهائیان، چسباندهاند.
از جمله شبهاتی که پیرامون موضوع خاتمیت مطرح میشود، آمدن حضرت مسیح (علیهالسلام) به همراه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در هنگامی ظهور است. در پاسخ میگوییم که ظهور حضرت مسیح (علیهالسلام) در آخرالزمان به عنوان پیامبری جدید با دینی جدید نخواهد بود تا به مسألهی خاتمیت پیامبر اسلام، خدشهای وارد سازد.
از مسائلی که فرقهی بهائیت در تبلیغات خود بسیار ار آن دم میزند، پلمپ شدن محل کسب برخی از ایشان، به دلیل تعطیلی در ایام مقدسشان است. در تحلیل میگوییم: تعطیلی که از طرف رهبران بهائی وضع شده، حکمی ناعاقلانه و به ضرر بهائیان و غیربهائیان است؛ بعلاوه بهائیان بنابر دستور رهبرشان حق اعتراض و مخالفت با حکومت را ندارند.
و اما همانطور که همه آزادیخواهان جهان با صهیونیسم مخالفاند و آنها را غاصب میدانند و از آنجا که همیشه با نمایان شدن جرم، شریک جرمها نیز رسوا میشوند، امیدواریم که با فرو ریختن دیوار ظلم و نمایان شدن حق، رسوایی این فرقهی ضاله نیز بیش از بیش جلوه کرده و ناآگاهان این فرقه با شناخت حقیقت به راه راست هدایت شوند.
یکی از تعلیم فرقهی بهائیت که بوسیلهی آن خود را از سایر ادیان برتر میدانند، تطابق میان علم و دین است. اما چند اشکال به این ادعا وارد است از جمله اینکه نظرات علمی، پیوسته در حال تحولاند و آیا اگر دانشمندان نظریهی علمی خود را رد کنند، دین هم باید باطل شود! بعلاوه در اسلام بر هماهنگی دین و عقل، بسیار تأکید شده است.
بهائیان پیرامون آیهی 40 سوره احزاب که در خاتمیت پیامبر اسلام صراحت دارد، میگویند: این آیه دلالت بر خاتمیت انبیاء دارد نه رُسُل. در پاسخ میگوییم که معنای نبی اعم از رُسُل است و شامل هردو میشود و وقتی گفته شده نبی نمیآید یعنی رسول هم نمیآید؛ بعلاوه در قرآن برخی از پیامبران هم نبی و رسول نامیده شدهاند که دلالت بر وحدت هردو دارد.
از سری احکام مورد نظر بهائیت، جواز گوش دادن به غناء است. غنا از جمله گناهانى است که خداوند، وعدهی آتش به مرتكب آن داده و نزد او کاری ناپسند میباشد؛ چرا که غناء انسان را از یاد خدا و فضائل اخلاقی دور میکند و به سمت بیبند و باری و گناه سوق میدهد. بنابراین صدور این حکم از مدعی پیغمبری، جای تعجب دارد.
کودتای 28 مرداد از مواردی است که می توان با اشاره به آن به ارتباط مستقیم بهائیت با استکبار استناد کردنقطه آغازین این فتنهها و خیانت به کشور عزیزمان ایران توسط آمریکای جهانخوار بود که برای تثبیت محمدرضا پهلوی انجام شد و افرادی برای نفوذ به این حکومت ازاعضای فرقهی ضالهی بهائیت ماموریت یافتند.
متوجه باشیم که بهائیان سابقه خوبی ندارند چرا که در حکومت پهلوی هم قوانین حکومت را نادیده گرفته و به آنها نیز خیانت میکردند، طبق گزارش ساواک در زمان محمد رضا شاه اینطور آمده است: «با توجه به اینکه بهائیت فرقهی است که روش آن ضدیت با دین مبین اسلام و قوانین جاریه مملکت است..... مراجع مملکتی برای آنان فاقد ارزش و معتقدند هر موضوعی باید در بیت العدل بررسی شود».
بنابر تصریح سران بهائی؛ پس از عبدالبهاء، قرار بر این بود که رهبری بهائیان را ولیامرالله و بیتالعدل بعهده گیرند و این دو مکمل یکدیگر بوده و جدایی ایشان محال است؛ بنابراین وجود هریک بدون دیگری، هیچ ارزشی ندارد. اما پس از مرگ شوقیافندی، به دلیل عقیم بودن وی، پیشبینی عبدالبهاء تحقق نیافت و سلسله ولایتامر، پایان پذیرفت.
مبلّغان بهائی با استناد به آیهی 34 سوره اعراف ادعا دارند که برای هر اُمّتی از جمله اسلام، اَجَلی معین شده و اَجَل اسلام با آمدن سرکردگان بهائی، به پایان رسیده. در جواب میگوییم: مفهوم آیه، نابودی دین و مذهب نیست، بلکه نابودی مردم بسبب نافرمانی است؛ بعلاوه در زبان عربی، کلمهی اُمّت، به معنای جمعیت و گروه است، نه دین و مذهب.