بهائیت
ابوالفضل گلپایگانی از مبلّغان برجسته بهائی، معتقد است که دلیل تقریر (پذیرش، گسترش و ابقای یک دین در میان مردم) مهمترین دلیل بر تصدیق انبیاء و ادیان است. جالب است بدانیم که مبانی مهمترین دلیل بهائیان با اشکالاتی نظیر ابهام در مشخص نبودن کمی، کیفی و جغرافیایی آن و یا وظیفهی ایمان آورندگان اولیه در زمان عدم گسترش یک دین مواجه است.
بهائیان ادعا دارند که بهاءالله، رهبر این فرقه، مبتکر و مروج شعار وحدت عالم انسانی تحت عنوان شهروند جهانی بوده است. اما با بررسی آثار به جا مانده از رهبر این فرقه به این نتیجه میرسیم که نه تنها ایشان مبتکر این شعار نبوده، بلکه حتی از دید او، غیر بهائیان از دایرهی انسانیت خارجاند. لذا اینگونه شعارها فقط عوامفریبی است.
با توجه به اینکه پیامبران به عنوان بهترین الگوی انسانها به حساب میآیند و با توجه به اینکه کتمان عقیده در فرقهی بهائیت در هیچ صورت جایز نیست، پایبند نبودن پیامبر خودخواندهی فرقهی بهائیت و فرزندش به احکام نازله از جانب خود و عمل کردن به احکام اسلامی، نمایشگر پوچی این فرقه و اعتراف عملی سران بهائی به ناحق بودن مسلکشان است.
بنا بر نظر اسلام و فرقهی ضالهی بهائیت، حجتهای الهی لازم است دارای مقام عصمت (یعنی دوری از هرگونه ناپاکی) باشند. در آثار و زندگی حسینعلیبهاء، که مدعی پیامبری است، موارد متعدد نقض این مقام از او مشاهده شده است، نظیر ادعای خدایی و خدا آفرینی او، که عین کفر و شرک است و عمل نکردن به احکام و تعالیمی که خود نازل کرده است.
بهائیان ادعا دارند که آئین بهائی با توجه به مشکلاتی که در ایران با آن گرفتار بوده، پیشرفتهای بسیاری کرده و این باعث برانگیخته شدن حسد در بین مقامات ایران شده است. در جواب به این ادعا میگوئیم که با توجه به حمایتهای مداوم ابرقدرتها از این فرقه، بعد از گذشت 160 سال، پیروان بسیار کمی در ایران پیدا کرده که این حسد برانگیز نیست.
بهائیان بر خلاف شرع خودشان و دستور بزرگان خود، بر علیه حکومتی که در آن زندگی میکنند، کمپین راه اندازی کرده و گام را فراتر گذاشته و حتی برای آزاد کردن زندانیان یک کشور هم تصمیم میگیرند و بعضی از عناصر داخلی ضد انقلاب را هم با خود همراه کردهاند تا حمایت غیر بهائیها را هم در این امر داشته باشند...
یکی از ملاکهای حقانیت پیامبران و حجتهای الهی، معرفی ایشان از جانب حجتهای قبلی است. حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله، خود را موعود علی محمد شیرازیای میداند که تمام دعاوی خود را تکذیب کرده و وعده به ظهور موعود خود را بین 1511 تا 2001 سال پس از خود دانسته است. بنابراین بهاءالله موعود هیچ آئینی نیست.
یکی از راهکاریهای تشخیص پیامبران از مدعیان دروغین، ارائهی معجزاتی از جانب ایشان بوده است، معجزاتی که مردم با مشاهدهی آن، پی به الهی بودن ادعای آن پیامبر میبردند. علیمحمد باب که ادعای پیامبری داشته است، آیات خود را به عنوان معجزه معرفی کرده است، آیاتی که با اشکالات و تناقضات بسیاری روبهرو هستند.
در یکی از برنامههای شبکهی «نوین تیوی» وابسته به فرقهی بهائیت، ادعا شد که یکپنجم مردم آسیا، پیرو فرقهی بهائیت هستند، با توجه به اینکه یکپنجم آسیا چیزی حدود 800 میلیون نفر میشود، چگونه ممکن است فرقهای با حداکثر هفت میلیون نفر، یک پنجم جمعیت آسیا را دارا باشد. این اعای فریبکارانه فقط در راستای بزرگنمایی این فرقه است.
ارائهی معجزه در طول تاریخ توسط پیامبران، یکی از راههای اثبات حقانیت ایشان بوده است. حسینعلینوری پیامبر بهائیان؛ علت ناتوانی خود را در ارائهی معجزه، عدم موافقت دربار ایران با بازگشت او به کشور معرفی میکند، اما چگونه میشود که حسینعلی ادعای پیامبریاش را در خاک عثمانی مطرح و اصرار به ارائهی معجزه در ایران داشته باشد.
شعار «تعدیل معیشت عمومی» به زعم عبدالبهاء از تعالیم بدیع بهاءالله است که برای رفع فقر و تبعیض، باید به صورت قانون درآید و ثروتمندان ملزم به رعایت آن باشند، از طرفی انفاق و رسیدگی به فقرا یک امر اخلاقی و انسانی است که با اجبار سازگاری ندارد؛ لذا عبدالبهاء برای جمع این دو، به قانون اختیاری روی آورده و عمل به آن را اختیاری میداند.
پیروان باب در زمان عثمانیها وقتی در زمان حضور در عراق مشکلاتی برای مردم آن دیار ایجاد کردند و حکومت آنها را به جاهای مختلف تبعید کرد و وقتی اینها به استانبول وارد شدند، دو سه روز اول در مهمان خانه و سپس به مدت چهار ماه در جای وسیعتری در پایتخت عثمانی اقامت گزیدند تا اینکه با فرمان سلطان آنها را در ادرنه جای دادند.
مبلّغان و بزرگان بهائی برای توجیه ناتوانی به اصطلاح پیامبرشان در ارائهی معجزه، دست به انکار معجزات پیامبر اسلام زده و اصل معجزه را برای اثبات نبوت، نپذیرفتهاند. در پاسخ به این شبهه میگوییم: معجزات پیامبران به خصوص پیامبر اسلام در تاریخ ثبت شده و ایشان معجزات را دلیلی بر اثبات حقانیتشان میپنداشتند.
عبدالبهاء دومین رهبر فرقهی بهائیت، برای نظام رهبری پس از خود، دو پایهی اساسی، با عناوین ولیامر و بیتالعدل، پیشبینی کرده و قرار بر این بود که این دو مکمل یکدیگر باشند و بدون وجود هریک، دیگری اعتبار نداشته باشد. اما با عقیم ماندن شوقیافندی پیشبینی سران بهائی به خطا رفت و بیتالعدل پس از او، مشروعیت خود را از دست داد.