زرتشت و باستانگرایی
یکی از ویژگیهای فرمانروای نیک در شاهنامه آن است که در رعایت عدالت، بین خویشاوند و غیر آن، تفاوتی قائل نشود. چنان که کیخسرو، بر سر عدالت، پدربزرگ، دایی و برخی دیگر از بستگانش را کُشت و برخی را تنبیه کرد.
شاهنامه به ما میگوید که میبایست درست انتخاب کنیم و در سمت درست تاریخ بایستیم. وگرنه در دنیا و آخرت، گرفتار رنج و زیان خواهیم شد. سَلم و تور و پیروان آنان، در سمت نادرست تاریخ ایستادند و گرفتار شدند.
از شاهنامه میتوان اینگونه فهمید که دوگانه خوب و بد، دوگانه مصلح و مفسد، دوگانه خیر و شر در جریان است. امروز در آسمان و زمینِ سیاست ایران، کسانی را داریم که همچون سلم و تور هستند، پر از خشم، کینه، بددلی و خودپرستی. کسانی را هم داریم که مانند ایرج هستند، لبریز از خیرخواهی و خوشقلبی.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه روایت میکند که سیاوش به دشمن اعتماد کرد، اما عاقبت سر بریده شد. از داستان زندگی او میتوان چنین عبرت گرفت که به سخن دشمن اعتماد نکنیم. اکنون که انتخابات نزدیک است، دشمنان ایران، مردم را به عدم حضور در انتخابات دعوت میکنند. بر انسان خردمند لازم است که بیدار باشد...
شاهنامه که نمادی از هنجارها، آرمانها، آداب و خلاصه فرهنگ ایران باستان است، مراتبی از خشونت را کردار نیک و لازمه حیات بشر میداند. شاهنامه، حقیقت را روایت میکند و این یکی از رازهای ماندگاری شاهنامه است.
رستم درشاهنامه چهرهای قدرتمند دارد. خود را اهل تدبیر و شخصیتی عاقل میدانست، اما مسئولیتپذیر نبود. به علاوه اینکه چندان صداقت نداشت. شاهنامه به ما میگوید چنین کسانی، شاید چند روزی کارشان پیش برود. اما عاقبت گرفتار زیان خواهند شد.
در دوران سلسله اشکانیان، انجمنی به نام مِهِستان وجود داشت که در موضع یک مجلس مشورتی، در یکی از عالیترین مراتب حکومت ایفای نقش میکرد. این مجلس متشکل از اشراف و درباریان بود و مردم در آن نقشی نداشتند. از همین روی به نظر میرسد که نمیتوان آن را به انتخابات یا نقش مردم در تعیین سرنوشت ربط داد.
طبق قانون اساسی، نظام جمهوری اسلامی ایران که با رأی مردم مستقر شده، موظف به ترویج تعالیم قرآن و اهلبیت علیهمالسلام است. یک زرتشتی یقینا به چنین چیزی باور ندارد، پس چگونه میتوان شخصی را در جایگاهی قرار داد که خودش هم آن را قبول ندارد و به آن جایگاه باور ندارد؟
هُجیر (پهلوان ایران) گفت: اگر گودرز در ایران نباشد، تن من مباد! اما جریان باستانگرا و ناسیونالیست، مصرع اول را تحریف کرده و مصرع دوم را جعل و به آن الحاق کردند. چنین شد: چو ایران مباشد، تن من مَباد، بِدین بوم و بَر، زنده یک تن مَباد!
طبق شاهنامه، رابطه کیکاووس و مردم، رابطه برده و ارباب بود. او فردی متکبر بود. کیکاووس هر چند ادعای عقل و خرد داشت، اما هوسباز و بیتدبیر بود. بیرحم بود و جز منفعت و لذت خود، به چیزی دیگر فکر نمیکرد. شاهنامه به ما میگوید چنین اشخاصی که به هر قیمت در پی ارتفاع گرفتن هستند، به حال ایران سودمند نیستند.
فردوسی در شاهنامه، مازندران را سرزمین دیوها نامیده و میگوید کیکاووس پادشاه ایران باستان در حمله به مازندران، زنان و کودکان را قتل عام کرد و دارایی مردم را به غارت برد.
«خسرو پرویز» با حمایت بیگانه روی کار آمد و دیدیم که رفتارهای ویرانگر بسیاری مرتکب شد که موجب آسیب به ایران شد. از این سخن فردوسی، اینگونه عبرت به دست میآید: کسی که دشمن برای روی کار آوردن او هزینه میکند، برای ایران سودمند نیست.
علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی از سویی فردوسی را به خاطر زنده کردن داستانهای باستانی سرزنش میکند و از سویی دیگر، او را به سبب مسلمان و شیعه بودنش میستاید.
هنگامی که به ویژگیهای ضحاک در شاهنامه نگاه میکنیم، درمییابیم که امروزه، رژیم موقت صهیونیستی، بیش از هر کس و هر چیز، سزاوار عنوانِ «ضحاک زمان» است. همان رژیمی که براندازان، خود را مفتخر به مزدوری برای آن میدانند. همان رژیمی که آزادگان جهان، جملگی از آن نفرت دارند و آن را نهادی چندشآور میخوانند.