تجربهای از شاهنامه | کیکاووس نمونه یک دولتمرد نالایق
طبق شاهنامه، رابطه کیکاووس و مردم، رابطه برده و ارباب بود. او فردی متکبر بود. کیکاووس هر چند ادعای عقل و خرد داشت، اما هوسباز و بیتدبیر بود. بیرحم بود و جز منفعت و لذت خود، به چیزی دیگر فکر نمیکرد. شاهنامه به ما میگوید چنین اشخاصی که به هر قیمت در پی ارتفاع گرفتن هستند، به حال ایران سودمند نیستند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در شاهنامه برخی دولتمردان و حاکمان، وجههای مثبت دارند و برخی خیر. از جمله شخصیتهایی که سرزنش شدهاند، کیکاووس است. اما او چه ویژگیهایی داشت که سرزنش شد؟ شاید شناخت صفات او به ما کمک کند تا در انتخاب مسیر سیاسی خود خردمندانهتر گام برداریم.
در شاهنامه روایت شده است: چون 100 سال از پادشاهی کِی قباد گذشت، پسرش کِیکاووس را به جانشینی خود برگزید و به او وصیت کرد که ستمگری نکند که جای ستمگران در آتش جهنم خواهد بود. هنگامی که کاووس بر تخت پادشاهی نشست، همهی جهان همچون بندگان او شدند: «چو كاوس بگرفت گاه پدر، مر او را جهان بنده شد سربهسر».[1]
به عبارتی، رابطه کیکاووس و مردم، رابطه برده و ارباب بود. او بسیار متکبر بود.
در شاهنامه آمده که کاووس، روزی از شدت باده نوشی، مَست شده بود و نزد چند تن از پهلوانان گفت که بر روی زمین، برتر از من کسی نیست. در همان هنگام، یک دیو رامشگر (نوازنده) از مازندران به کاخ کاووس رسید و از زیباییهای مازندران برای او گفت. پس کیکاووس، هَوَس آن به سرش زد که به مازندران بتازد و آنجا را به قلمرو خود بیافزاید. پس به مازندران تاخت، بسیاری را کشت و غارت کرد. حتی به زنان و کودکان هم رحم نکرد: «زن و كودك و مرد با دستوار، نيافت از سر تيغ او زينهار». اما نهایتاً اسیر شد و رستم برای نجات او، به سوی مازندران روانه شد (که داستان هفت خان پیش آمد).[2] همچنین در حمله به سرزمین بربر و مُلک هاماوران، رفتارهای بیرحمانه بسیاری از او سر زد:
از این سخن اینگونه به دست میآید که کیکاووس هر چند ادعای عقل و خرد داشت، اما هوسباز و بیتدبیر بود. بیرحم بود و جز منفعت و لذت خود، به چیزی دیگر فکر نمیکرد.
طبق شاهنامه، کیکاووس بسیار طمعکار و حریص و در عین حال، کمعقل بود. در شاهنامه روایت شده که اهریمن، دیوی را نزد کیکاووس فرستاد تا او را به فتح آسمان تحریک کند. ، پس آن دیو، خود را به شکل یک پسر زیبا درآورد. نزد کیکاووس رفت، زمین را بوسید و به او گفت: تو با این همه فرّ و شکوه، سزاوار آن هستی که بر آسمانها پادشاهی کنی! همه زمین را گرفتی و همه چیز از آن تو شد، اکنون نوبت آن است که آسمان هم در دام تو باشد! کیکاووس که از غرور و افزونخواهی مست شده بود، فریب خورده؛ بر آن شد که آسمان را تصرف کند. پس دستور داد تا چند عقاب را به تخش ببندند که به آسمان بالا برود. چنین هم شد، ولی عقابها او را به سرزمینی دور بردند. پهلوانان ایران نیز برای یافتن کیکاووس به سختی و دردسر افتادند. گودرز (یکی از پهلوانان ایران) به همراهی دیگر نامداران، کیکاووس را یافتند و بسیار او را سرزنش کرده، او را بیخرد، خودکامه و نالایق نامیدند.[3]
شاهنامه به ما میگوید چنین اشخاصی که به هر قیمت در پی ارتفاع گرفتن هستند، به حال ایران سودمند نیستند.
پینوشت:
[1]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 129.
[2]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، همان، ص 130-136، 147-154.
[3]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، همان، ص 165-166.
افزودن نظر جدید