شاهنامه
فردوسی در شاهنامه میگوید: رودابه مادر رستم از نوادگان ضحاک تازی بود. زال پسر سام، رودابه دختر مهراب را (که از نوادگان ضحاک بود)، به همسری گرفت و این پیوند، رستم زاده شد. به عبارتی، رستم دو رگه ایرانی – عربی بود.
برخی می گویند فردوسی در شاهنامه گفته که زرتشتیان آتش پرست نبودند، بلکه آتش را قبله خود میدانستند. در پاسخ میگوییم: اولاً: به گواهی شاهنامه پژوهان بزرگ، این ابیات الحاقی هستند. ثانیاً: مربوط به ایرانیان پیش از زرتشت هستند (نه زرتشتیان) و اما درباره زرتشتیان، فردوسی به روشنی آنها را آتش پرست نامیده است.
از زبان پارسی باستان فقط یک چهارم باقی مانده است:
ربع زبان ماند از آنان بجای
ورنه نماندی اثری زان بجاییافت ز فردوسی شهنامه گوی
شاعری و شعر و زبان آبروی
در شاهنامه، کیخسرو یک کارگزار لایق و یک فرمانروای مورد ستایش است. یکی از ویژگیهای او این است که در رعایت عدالت، میکوشید بین خویشاوند و غیر آن، تفاوتی قائل نباشد.
در شاهنامه میخوانیم: توس سابقه و کارنامهای خوب داشت، قدرتمند و توانا بود، اما در پیروی از فرمانروای حق، دقیق نبود، اصطلاحاً ولایتمدار نبود، مغرور و خوشگذران هم بود. کیخسرو (فرمانروا) به او مأموریتی دارد. اما توس با تمام قدرت، کار را خراب کرد! همین سبب شد که ایران آسیب ببیند.
لیلا پهلوی (دختر محمدرضا پهلوی و فرحالسادات طباطبایی دیبا) که به افسردگی شدید مبتلا بود، در سال 1380 با مصرف بیش از حد قرصهای غیر مجاز و مواد مخدر، خودکشی کرد.
هُجیر (پهلوان ایران) گفت: اگر گودرز در ایران نباشد، تن من مباد! اما جریان باستانگرا و ناسیونالیست، مصرع اول را تحریف کرده و مصرع دوم را جعل و به آن الحاق کردند. چنین شد: چو ایران مباشد، تن من مَباد، بِدین بوم و بَر، زنده یک تن مَباد!
طبق شاهنامه، رابطه کیکاووس و مردم، رابطه برده و ارباب بود. او فردی متکبر بود. کیکاووس هر چند ادعای عقل و خرد داشت، اما هوسباز و بیتدبیر بود. بیرحم بود و جز منفعت و لذت خود، به چیزی دیگر فکر نمیکرد. شاهنامه به ما میگوید چنین اشخاصی که به هر قیمت در پی ارتفاع گرفتن هستند، به حال ایران سودمند نیستند.
معلم شهید، استاد مرتضی مطهری (رحمة الله علیه) بارها به ستایش فردوسی پرداختند. از جمله در کتاب گرانقدر «خدمات متقابل اسلام و ایران»، فردوسی را «حکیم» و «حماسه سرای عظیم ایران» نامیدند.
خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، 1392، ص 15.
علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی (رحمة الله علیه)، حکیم ابوالقاسم فردوسی را به خاطر زنده کردن افسانههای باستانی سرزنش میکند و از سویی دیگر، او را به سبب مسلمان و شیعه بودنش میستاید.
"چو ایران مباشد تن من مباد" از فردوسی نیست.
حقیقت از شاهنامه:
هُجیر (پهلوان) در نبرد، نگران پدرش گودرز بود. پس گفت: اگر گودرز در ایران نباشند، همان بهتر که تنِ من هم نباشد.
چو گودرز و هفتاد پور گزين
همه پهلوانان با آفرين...
تجربه از تاریخ | حکیم ابوالقاسم فردوسی روایت میکند: در عصر حکومت کیومرث، دیوها به آدمیان تاختند. آنان به فساد پرداخته؛ بیگناهان را به قتل میرساندند. اما هوشنگ (نوه کیومرث) با سپاهی از مردمان و حیوانات به دیوها تاخته، آنها را تار و مار کرد.
علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی از سویی فردوسی را به خاطر زنده کردن داستانهای باستانی سرزنش میکند و از سویی دیگر، او را به سبب مسلمان و شیعه بودنش میستاید.