شاهنامه
یک تجربه تاریخی از شاهنامه: ضحاک (بیگانه ستمگر)، با حضور بجا، گسترده و سازنده مردم در صحنه، ساقط شد. کاوه آهنگر به همراهی مردم، علیه او قیام کرد. شاهنامه ما را به عبرت از تاریخ فرا میخواند، اینکه در سمتِ درست تاریخ بایستیم.
حضور مردم در صحنه | شاهنامه: هزاران سال پیش، ایران گرفتار قحطی شد و همچنین به اشغال دشمنان درآمد. پس، پهلوانان ایران، کِیقباد (نخستین حاکم سلسله کیانیان) را بر تخت نشاندند. مردم نیز در دفاع از حکومت و در پاسداری از ایران به صحنه آمدند.
فردوسی میگوید که شاهنامه کتاب تاریخ است. تاریخی که بخشهایی از آن با زبان رمز و راز بیان شده است. شاهنامه اگر افسانه هم باشد باز هم گویای باورها، آرزوها، آرمانها و خلاصه، فرهنگ ایران باستان است و از این حیث، اهمیت دارد و خواندن آن سودمند است.
فردوسی میگوید که شاهنامه، کتاب تاریخ است. تاریخی که بخشهایی از آن با زبان رمز و راز بیان شده است. شاهنامه اگر اسطوره هم باشد باز هم گویای باورها، آرمانها و فرهنگ ایران باستان است و از این حیث، اهمیت دارد.
«حکیم فردوسی» در شاهنامه، بیرحمانه تاریخ را روایت میکند. او در داستان زندگی «قباد» پادشاه ساسانی، از خیانتها و بدرفتاریهای او سخن میگوید و عبرت از تاریخ را فدای تعصبات و توهمات باستانگرایانه نمیکند.
در این سالهای اخیر، اقلیتی از لرها تحت تأثیر رسانههای انگلیسی و صهیونیست، فریب خورده و به اسلامستیزی روی آوردند. آنان میگویند: ما آریایی اصیل هستیم؛ نیاز به اسلام نداریم؛ شاهنامه را داریم و سخنانی از این دست. آیا این هموطنان فریب خورده نمیدادند که در شاهنامه، لرها مردمانی غیر ایرانی، بیفرهنگ و دزد نامیده شدند؟
آنچه ما در شاهنامه میبینیم، پوسیدگی شاهنشاهی ساسانی از درون است. انتقامجویی بزرگان ایران از یکدیگر،اختلافات شَدید، بَددِلی و بدخواهی و... همه باعث شد حکومت زرتشتی ساسانی از درون آسیب ببیند و جنگ نظامی با مسلمین، تنها بخشی از فرآیند سقوط ساسانیان بوده است.
دوران پادشاهی هرمزد، پسر خسرو انوشیروان، آمیخته با حوادث بسیار سخت و دلخراش بوده است. دورانی که ایران، گرفتار جنگ داخلی بود. هرمزد عاقبت به دست درباریان، نابینا و در نهایت کشته شد.
خسرو پرویز در شاهنامه، شخصیتی است مغرور، متکبر، خودخواه و بیرحم که برای رسیدن به قدرت، هیچ حد و مرز و هیچ اصل اخلاقی و انسانی نمیشناسد. تنها منافع خود را میبیند و به هیچ چیز و هیچ کسی وفادار نیست.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دکترعبدالحسین زرینکوب پیرامون ابوالقاسم فردوسی مینویسد: «آیین شیعه که وی را به تعبیر خودش خاک پای حیدر کرده بود، روح و ذهن وی را به دنیای پارسایی و قهرمانی می خواند و از برادرکشیها و ناجوانمردیهایی که امیران عصر را از بخارا تا گرگان و از طوس تا بغداد به جان هم
حکیم ابوالقاسم فروسی در سرودن شاهنامه، از ادبیات قرآنی نیز بهره بُرده است. برای نمونه وقتی میخواهد آفرینش خداوند را ستایش کند، میگوید سپاس آن خدایی که با کاف و نون، جهان را آفرید و این همان آیه قرآن است که میفرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ...
یکی از دلایل مسلمانی فردوسی، و زرتشتی نبودنِ او، همین مقبرهی اوست. چه اینکه در دین زرتشتی، در خاک دفن کردن مردگان، گناهی بزرگ شمرده میشود.