کلام علامه طهرانی درباره فردوسی

  • 1403/03/12 - 14:47

علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی از سویی فردوسی را به خاطر زنده کردن داستان‌های باستانی سرزنش می‌کند و از سویی دیگر، او را به سبب مسلمان و شیعه بودنش می‌ستاید.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بسیاری از علمای شیعه از قرن‌ها پیش تاکنون، حکیم ابوالقاسم فردوسی را ستایش کردند. یکی از دلایل این امر، آن بود که فردوسی به عنوان یک شیعه، در راه اهل بیت سختی و رنج بسیار کشید، ولی دست از محبت آل محمد علیهم السلام برنداشت.

اما برخی معتقدند سید محمدحسین حسینی طهرانی (مشهور به علامه طهرانی)، متوفای 1374، برجسته‌سازی شاهنامه در دوران پهلوی را طرحی از سوی دشمنان اسلام و ابزاری برای مقابله با اسلام می‌دانستند. ایشان از فردوسی به عنوان مردِ زیان‌دیده که در دنیا و آخرت به خُسران دچار شده یاد کردند و نوشتند که او گناهی بزرگ مرتکب شد و در برابر لغت‌ قرآن‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌‌الله‌ است‌، سی سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داد‌ و شاهنامه‌ افسانه‌ای‌ را گرد آورد تا تعصبات قومی را تقویت کند و در برابر قرآن، سخنانی موهوم را به پا داشت.[1] علامه طهرانی نوشتند: «تبلیغات‌ برای‌ فردوسی‌ و شاهنامه‌، تبلیغات‌ علیه‌ اسلام‌ است‌».[2]

اما حقیقت آن است که نگاه علامه حسینی طهرانی به شاهنامه و فردوسی، نگاهی منطقی بوده است. در واقع برداشت و فهم ایشان چنین بوده که تلاش فردوسی برای زنده کردن اساطیر ایران باستان، با روح اسلام سازگار نیست، چه اینکه اسلام، تفاخر ملی را برنمی‌تابد و افتخار به استخوان‌های پوسیده را ناشی از جهل می‌داند.[3] این فرمایش علامه حسینی طهرانی، مبتنی بر استدلال عقلانی و استناد دینی است، حتی اگر ما سخن ایشان را نپذیریم و استدلال و استناد ایشان را ناتمام بخوانیم، ولی باید بپذیریم که ایشان برای این سخن، دلایلی ذکر کردند و کوشیدند که با مقدمات عقلانی و شرعی، مسئله را تبیین کنند، پس نمی‌توان ایشان را به تحجر متهم کرد.

سخن دیگر اینکه علامه طهرانی در ادامه به روی دیگر قضیه هم اشاره کرده؛ فرمودند که هرچند فردوسی از دید من، گنهکار است، لیکن در مسلمان و شیعه بودن او تردید نیست. ایشان در ادامه برای فردوسی آرزوی نجات و آمرزش کرده نوشتند: «امید است به برکت تشیّع او، راه نجاتی برای او مفتوح باشد».[4] علامه طهرانی در ادامه، داستانی به نقل از بزرگان روایت می‌کنند که یک شخصی از بزرگان دین، فردوسی را پس از مرگ در خواب دید که در بهشت و در اعلی درجات حضور دارد. پس از او پرسید که چگونه به این درجه دست یافتی؟ فردوسی پاسخ داد که به خاطر آن یک بیتی که در توحید گفتم:

جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه‌ای هر چه هستی تویی.[5]

پی‌نوشت:
[1]. سید محمدحسین حسینی طهرانی، نور ملکوت قرآن، مشهد، نشر علامه طباطبایی، 1410 ـ 1416 هـ ق، ج 4، ص 145؛ ج 3، ص 23 ـ 25.
[2]. همان، ج 4، ص 146.
[3]. همان، ج 3، ص 24.
[4]. همان.
[5]. همان، ج 3، ص 23. ناگفته نماند که این بیت در برخی نسخه‌های شاهنامه یافت می‌شود و در برخی نسخ، خیر. (ر.ک: آیدنلو، سجاد، «جهان را بلندی و پستی تویی، بحث درباره یک بیت منسوب به فردوسی»، شعرپژوهی، سال یازدهم، تابستان 1398، شماره 2، پیاپی 40، صص 1 ـ 30)

تولیدی

دیدگاه‌ها

پس خوب شد که اعتراف کردید که اسلام با هویت ملی ما ایرانیان در تضاد است.

هم‌سخن شدن با اشخاص کینه‌توز و بیمار، واقعاً سخت است. ولی ناگزیر به این هم‌سخنی هستیم. ابتدای سخن ما: بسیاری از علمای شیعه از قرن‌ها پیش تاکنون، حکیم ابوالقاسم فردوسی را ستایش کردند. یکی از دلایل این امر، آن بود که فردوسی به عنوان یک شیعه، در راه اهل بیت سختی و رنج بسیار کشید، ولی دست از محبت آل محمد علیهم السلام برنداشت. (این یعنی بزرگان ایران در عصر اسلامی، بسیار برای اسلام زحمت کشیدند و بهترین ایرانیان در راه اسلام جانفشانی کردند)

ادامه پاسخ به ناشناس: (علامه طهرانی) فرمودند که هرچند فردوسی از دید من، گنهکار است، لیکن در مسلمان و شیعه بودن او تردید نیست. ایشان در ادامه برای فردوسی آرزوی نجات و آمرزش کرده نوشتند: «امید است به برکت تشیّع او، راه نجاتی برای او مفتوح باشد».

ادامه پاسخ به ناشناس: بهترین و خردمندترین و شریف‌ترینِ مردم ایران در این هزار و اندی سال، در راه اسلام بیشترین جانفشانی‌ها را کردند. اما امروز مُشتی کم‌سواد کم‌عقل، فریب رسانه‌های ابلیس را خورده و اصرار دارند که بین اسلام و ایران، تضاد و تعارض وجود دارد.

اگر همین میراث بجامانده از ایران باستان (که از نظر شما و تمام آخوندها دوران فساد و ظلم و تباهی است)نبود،شما مسلمانان مشتی بادیه نشین می بودید و با وزارت و دیوانسالاری آشنا نمی شدید.

پاسخ به ناشناس::::::::::: پاسخ جدلی: اگر اسلام نبود، شما عاریایی‌های بی‌عقل همچنان در حال همخوابگی با مادر و خواهر خود بودید. چون همبستری با محارم (ولو به زور) در ایران عصر ساسانی و در مرام و مکتب زرتشتی، کردار نیک شمرده می‌شد: https://www.adyannet.com/fa/book/37793

ادامه پاسخ به ناشناس: پارس‌ها مردمانی بی‌سواد بودند. حتی فرماندهان ارتش هخامنشی، سواد خواندن و نوشتن نداشتند: https://www.adyannet.com/fa/news/26616 هخامنشیان بعداً از نظام دیوانی عیلامیان و اکدی‌ها بهره بردند و از آنان آموختند. اکدی‌ها هم‌تبار عرب‌ها و جزو اقوام سامی بودند. این عادی است. طبیعی است. ملت‌ها از یکدیگر اخذ می‌کنند. یک فاشیست عاریایی بی‌عقل، تعلیم گرفتن هخامنشیان از دیگران را عیب نمی‌داند. اما تعلیم گرفتن مسلمین از دیگران را عیب میداند.

زیرا مسلمین معتقدند که تمام جوامع پیش از اسلام و مخصوصا ایران باستان، مشتی بی شخصیت و بی فرهنگ و کثافت بودند.و اسلام در خود همه چیز دارد.در آن عصر در کل جهان خواندن و نوشتن نادر بود.در ضمن در دوران هخامنشیان ایران یکی از پیشرفته ترین سیستم های تعلیم و تربیت در زمان خود را داشت(برای آشنایی با این موضوع رساله آلکیبیادس افلاطون و کوروشنامه گزنفون کتاب اول را بخوانید).

پاسخ به ناشناس: گفتی «مسلمین معتقدند...» سؤال من از تو این است که منظورت از مسلمین، همه مسلمین است؟ یا برخی از مسلمین؟ پس در انتخاب واژگان دقت کن و بدون تفکر، کلمات را پشت هم ردیف نکن. گفتی در آن عصر، در کل جهان، خواندن و نوشتن، کم بود. بعد هم از سر بی‌دقتی و کلی‌گویی، به دو منبع مبهم اشاره کردی.. که فلانی و فلانی گفتند که هخامنشیان یکی از پیشرفته ترین سیستم‌های تعلیم و تربیت را داشتند! تا جایی که اطلاع دارم و لینک گفتار را در کامنت‌های قبلی فرستادم، ادعای تو دروغ است. حتی بزرگان هخامنشی هم فاقد سواد خواندن و نوشتن بودند! کدام سیستم پیشرفته؟!

این ادعا که سرداران هخامنشی بی سواد بودند،سند دست اول ندارد.

رساله آلکیبیادس اول؛ در این رساله افلاطون به زبان سقراط با آلکیبیادس به گفت و گو می نشیند و در این گفت و گو آیین حکومت داری و تربیت شاهزاده ایرانیان را با یونان مقایسه می کند: « اگر تو اجداد خود و سالامیس، وطن اریساکس یا اگیناوطن نیای بزرگ آیاکوس را در برابر اردشیر، پسر خشایارشاه نمایش دهی بی گمان بر تو خواهند خندید، پس نیک بنگر تا ببینی که ما از حیث تبار و تربیت تا چه پایه از آنان کمتریم… فرزند شاه را به خادمه های نالایق نمی سپارند بلکه بهترین خواجه سرایان دربار را بر او می گمارند و اینان موظفند که علاوه بر تربیت کودک، مراقب باشند تا اعظای تن او نیک رشد کنند و راست به بار آیند… همین که فرزند شاه به هفت سالگی رسید او را به سوارکاران می سپارند تا راه و رسم شکار را فرا گیرد و چون چهارده ساله شد چهارتن که مربیان شاهانه خوانده می شوند، عهده دار تربیت او می گردند. یکی از آنان که در دانایی بر همگان برتری دارد اسرار حکمت زرتشت پسر هرمز، دین داری و آیین کشورداری را به او می آموزد. دومی که عادل ترین مردمان است، او را بر آن می دارد که در همه عمر جز راست نگوید. سومین مربی که از خویشتن داری بهره ای به کمال داری بهره ای به کمال دارد به او می آموزد که تن به اسارت هوی و هوس در ندهد بلکه به آزادی و آزادگی خوی گیرد و بیش از همه مردمان بر شهوات و آرزوهای خود تسلط یابد، نه آنکه به بندگی آنها گردن بنهد. مربی چهارم که دلاورترین مردمان است او را دلاور و بی باک، ببار می آورد و به او می فهماند که اگر ترس در دل خود راه دهد، برده خواهد بود نه آزاد.»( افلاطون، دوره آثار،ترجمه محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی ج۲: ۶۵۷- ۶۶۰

پاسخ به ناشناس: ایتدا ادعا کردی: «در دوران هخامنشیان ایران یکی از پیشرفته ترین سیستم های تعلیم و تربیت در زمان خود را داشت» . البته بحث تو پیرامون نظام دیوانی / دیوانسالاری بود. اما چیزی که برایش نمونه آوردی، آموزش اسب‌سواری و تیراندازی و راه و رسم زورگویی بود. این مسائل با ادعای نخستی که مطرح کردی، بسیار متفاوت است. همچنین ادعا کردی کوروش‌نامه، سندش کجاست؟

خیر در آن متن اشاره به آموزش اخلاق و سیاست(کشورداری)و حکمت و فلسفه زرتشتی هم شده است.

کدم اخلاق؟ کدام سیاست؟ کدام فلسفه؟ هخامنشیان با زور سرنیزه حکومت خود را پیش بردند و در امور دیوانی هم کاملاً وابسته به عیلامیان و اکدی‌ها بودند. آن قدر بی‌سواد بودند که عیلامیان در الواح حکومتی هخامنشی به کوروش توهین میکردند، هیچ کس متوجه این قضیه نمیشد. چون اصلا توان خواندن و نوشتن نداشتند: https://www.adyannet.com/fa/news/30011

درباره فلسفه زرتشت هم نقطه اوج این فلسفه آن است که انسان به همه خوبی‌ها متوسل شود تا به روان گاو مقدس برسد: https://www.adyannet.com/fa/book/25118

ادامه پاسخ به ناشناس:::: نقل قول کردی که هخامنشیان تعالیم زرتشت پسر هرمز را یاد میگرفتند. در حالیکه زرتشت مؤسس دین زرتشتی، پسر پوروشسب بود. نه هرمز. از این سخن این طور به نظر میرسه که هخامنشیان پیروز زرتشتِ زرتشتیان نبودند. بلکه تعالیم یک زرتشت دیگر را یاد میگرفتند . گویا صرفاً یک تشابه اسمی وجود داشته

در ضمن اگر شما معتقدید دستاورد های بابلیان چون سامی بودند،مال عرب هاست.پس دستاورد های تمدن های یونان و روم هم مال ایران است.

متأسفانه شدیداً بی‌دقت هستی. نگفتم دستاورد بابلیان، برای عرب‌هاست. گفتم این‌ها همتبار عرب‌ها بودند. گفته‌ی من با برداشت شما بسیار متفاوت است. اسنقدر شتابزده حرف نزنید. کمی فکر کنید.

به راستی چرا در نظام دیوانی هخامنشی، اسناد به زبان عیلامی بود؟ آیا این به بدان معنا نیست که هخامنشیان در امور دیوانی شدیداً وابسته به عیلامیان و همچنین وابسته به بابلی‌ها بودند؟ چرا ناشناس، تعلیم گرفتن هخامنشیان از دیگران را عیب نمی‌داند. اما تعلیم گرفتن مسلمین از دیگران را عیب میداند؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.