قرآنیون
حدیث، بعد از قرآن دومین منبع استنباط احکام نزد شیعه و اهل سنت بوده و بسیاری از احکام فقهی که توسط پیامبر اکرم(ص) تشریع شده، در قالب احادیث و روایات به ما رسیده است؛ اما عدهای فقط قرآن را تنها منبع و مصدر تشریع دین میدانند؛ مانند فرقه قرآنیون که فقط قرآن را حجت دانسته و سنت را انکار میکنند که این اعتقاد، مخالف قرآن است.
قرآنیون با تأویل و توجیه رأی مدارانه نسبت به آیات قرآن، بر نفی جایگاه سنّت در شناخت دین، پای فشردهاند؛ این در حالی است که اطاعت مطلق و حجیت سنت قولی و غیرقولی پیامبر(ص) به روشنی در آیات وحی آمده است.
قرآنیون با تأویل و توجیه رأی مدارانه نسبت به آیات قرآن، بر نفی جایگاه سنّت در شناخت دین، پای فشردهاند؛ این در حالی است که اطاعت مطلق و حجیت سنت قولی و غیرقولی پیامبر(ص) به روشنی در آیات وحی آمده است.
برقعی یکی از سران جریان قرآنبسندگی با وجود اینکه مخالف هرگونه تفسیر و تأویل برای آیات قرآن است، در یکی از آثار خود ضمن بیان آیات قرآن، به تفسیر آیات پرداخته و شیعیان را به خاطر اعتقاد به مسئله توسل متهم به شرک میکند؛ درحالیکه شیعیان این اعتقاد خود را از قرآن و سخنان اهل بیت(ع) گرفتهاند.
قرآنیون معتقدند که قرآن کتابی جامع و تنها منبع احکام شرعی است و همه ضروریات اسلام، بهتنهایی از قرآن قابلاستخراج است و نیازی به حدیث نیست؛ اما قرآنیون با وجود این اعتقاد، در کتب تفسیری خود، از سنت پیامبر(ص) و روایات اهلبیت گرامی آن حضرت و اقوال صحابه و تابعین استفاده کردهاند.
حکمی زاده از قائلین دیدگاه قرآن بسندگی در دین، معتقد است قرآن تنها منبع قابل استفاده در استنباط معارف و احکام دینی است و برای تمام مسائل و امور دینی، فقط باید از قرآن بهره بُرد و حجیت تمام احادیث را منکر شده است. در نقد او کتاب کشف الاسرار توسط امام خمینی(ره) نوشته شد.
برقعی از بزرگان جریان قرآنبسندگی معتقد است چون در آیه 51 سوره مائده، واژه «ولی» به معنای دوست است؛ پس در آیه 55 سوره مائده نیز به معنای دوستی است؛ در حالی که در روایات معتبری که در کتب فریقین و در بیان شأن نزول آیه 51 سوره مائده وارد شده، به این مطلب تصریح شده است که معنا و مراد از کلمه «ولی» در این آیه، همان زمامداری و سرپرستی امور است.
برقعی از سران جریان قرآنبسندگی، در یکی از آثار خود ضمن بیان آیات قرآن، ذیل آن به تفسیر آیات پرداخته و شیعیان را به خاطر اعتقاد به مسئله توسل متهم به شرک میکند؛ در حالی که وی از عمل مردم تفسیر اشتباه میکند و شیعیان اعتقاد خود را از قرآن و سخنان اهل بیت(ع) گرفتهاند.
یکی از قرآنیان به نام «مصطفی طباطبایی»، معتقد است از آنجا که حضرت علی(ع) در شورای شش نفره شرکت کرد، پس اعتقاد به وجود نص بر امامت آن حضرت باطل است؛ در حالی که حضرت علی(ع) برای آنکه خود را شایسته خلافت و امامت میدانست، لازم دید در آن جلسه شرکت کند و با استدلال، حقّانیّت خویش را به اثبات رساند؛ بنابراین اگر حضور در شورا به معنای نفی نص جلی بود، دیگر استناد به آن، در همان مجلس وجهی نداشت.
برقعی که در جوانی کتابهایی در دفاع از عقاید شیعه مینوشت، در اواخر عمر خود نوعی گرایش وهابیگری پیدا کرد و کتبی در نقد تشیع نوشت؛ وی بسیاری از ضروریات شیعه ازجمله مسئله امامت و منصوص بودن امر امامت را انکار کرد که با ذکر روایات متعدد ثابت میگردد که نص بر امامت وجود دارد.
برقعی از بزرگان جریان قرآنبسندگی، مفسران شیعه را به دلیل تفسیر کلمه «انفسنا» و انطباق آن بر حضرت امیرالمؤمنین(ع)، متهم به غلو میکند؛ این در حالی است که این تفسیر توسط مفسران بزرگ اهلسنت نیز بیان شده است.
برقعی با نفی عقیده شیعه در بحث امامت، آن را انحصاری نمیداند و میگوید ممکن است از بین فرزندان یک امام، یکی از برادران امام بعدی، امام گردد؛ برقعی به آیهای استناد کرده که در آن آیه، امامت به معنی پیشوایی در غیر مناصب الهی به کار برده شده است.
برقعی سعی دارد با ایجاد مغالطه در تعریف و جایگاه مقام امامت و نبوت، آیات و روایاتی را که اشاره به برتری مقام امامت بر نبوت دارد را اثباتکننده این اعتقاد نداند؛ در صورتی که هر کدام از مقام امامت و نبوت، دو مسئله جدای از یکدیگر است که هر کدام از این دو، ویژگیها و تمایزات مختص به خود را دارند.
برقعی تلاش بسیاری انجام داده تا امامت و حجت بودن اهلبیت(ع) را نفی کند؛ یکی از ادله او برای نفی امامت اهلبیت(ع)، تمسک به آیه ۱۶۵ سوره نساء است؛ این در حالی است که مضمون این آیه، هیچ ارتباطی با امامت و حجت خدا بودن یا نبودن ائمه اطهار(ع) ندارد.