انحرافات، بدعتها
صوفیان قرن چهارم همانند جعفر حذا و ابوالحسن پوشنجی معتقدند که در دوره ایشان جز از نامی از تصوف باقی نمانده است و تصوف امروزه به پوستهای بدون مغز شبیه است که محتوایی برای ارائه به مریدان ندارد. بنابراین گویی تصوف در همان قرون اولیه ماهیت ادعایی خود را از دست داده است.
برخی از بزرگان صوفیه قرن سوم که از جمله آنها حمدون قصار است به تصوف اشکال کرده و تصوف زمان خود را متهم به نفس پرستی کرده و معتقد است پیشینیان او برای عزت اسلام سخن میگفتند و در دوره او دنیا پرستی و نفس پرستی جای خود را گرفته است. همین امر از انتقادات صوفیه به جریان تصوف است که به مرور زمان بر انحرافات ایشان افزوده شده است.
صوفیه با ادعای حجاب بودن قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) راه شهود و دریافتهای شخصی را پیموده و ادعای عرشی بودن خود دارند. حتی برخی از صوفیه مدعی ارتباط مستقیم با خداوند متعال هستند. در حالیکه به فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تنها راه سعادت از طریق قرآن و عترت پاک او میباشد.
برخی از بزرگان صوفیه شریعت را فقط یک عادت فرض کرده، که صوفی واصل دیگر به آن نیاز ندارند. برخی دیگر از بزرگان صوفیه شریعت را عملی ظاهری و صوری میدانند، چنانچه دکتر غنی محقق شهیر صوفی، در کتب خود به این مسئله اشاره میکند که صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماع و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد!
برخی بر این اعتقادند که آنچه در بعضی کتب صوفیه به نام کرامت مطرح شده است در واقع کرامت نیست. زیرا وقوع اینگونه کرامات برای آنها ثابت نیست و در صورت وقوع نیز دلیل بر حقانیتشان نیست چون مرتاضین هم توانایی انجام امور خارق العاده را دارند.
سران تصوف کراماتی را برای بزرگان خود نقل میکنند مبنی بر روزهدار بودن و عبادت برخی از این اشخاص در ایام شیرخوارگی و کودکی، چنانچه معتقدند که عبدالقادر تمام ماه رمضان را در ایام شیرخوارگی روزه بود و تا شب شیر نمیخورد. کراماتی که به افسانه شبیه است و برای هیچ پیامبری هم گفته نشده است.
صوفیان قائلند که فقط سران آنها اولیاء الهی هستند و معتقدند که ولی میتواند با یک خلسه به مقام فنا برسد بدون اینکه صاحب حکمت و علوم ظاهری و باطنی باشد. حال مسئله این است که چگونه ممکن است کسی به مقام ولایت رسیده باشد ولی صاحب علوم ظاهری و باطنی نباشد ولی همین شخص بتواند با یک خلسه به مقام فنا برسد.
صوفیان تفکر و یاد خدا را یکی از علل شریعتگریزی و ترک عبادت میدانند و معتقدند که باطن عبادت همان تفکر است که کار دل است و آن را جایگزین عبادت میدانند و با وجود تفکر، شخص سالک را از عبادات ظاهری بینیاز میدانند.
یکی از ناشیانهترین توجیه و تحریف صوفیان در شعر مولوی درباره حضور امام حسین (علیه السلام) در کربلاست، که آیت الله کرمانشاهی به این مطلب اشاره میکند. برخی از صوفیه معتقدند که منظور مولوی از حسین در این شعر حصین بن نمیر است که در مقابل امام حسین (علیه السلام) جنگید. درحالیکه واژه حسین با "سین" و حصین بن نمیر با "صاد" است.
با توجه به آیات مختلف در زمینه اطاعت از ائمهی معصومین (علیهمالسلام) و همچنین سفارش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به اطاعت و محبت به خاندان خود، که راه نجات انسانها را در تمسک به قرآن و اطاعت از اهلبیت دانستهاند، عدهای از سران صوفیه اطاعت از اهلبیت و اخذ معارف از آنان را نادرست خوانده و خود را برتر از ائمه معصومین (علیهمالسلام) دانستهاند.
صوفیان مدعی خاص بودن خود هستند چراکه معتقدند از میان مسلمانان، انسانهای برگزیده هستند و اولیاء الهی تنها از میان صوفیان هستند و نشانه آن هم این است که صاحب کرامت و خوارق عادتاند.
سران تصوف به دنبال کرامتسازی برای مشایخ خود، به برخی از آیات قرآن استناد کرده که در وصف اولیای خدا نازل شده و به همین دلیل دست به تشابه سازی زده و مشایخ خود را همانند اولیای خدایی که در قرآن نام آنها آمده است دانستهاند.
یکی از راههای جذب مرید توسط صوفیه، استفاده از موسیقی است. اما بنا بر مبانی تصوف، استفاده از موسیقی برای افراد تازه وارد ممنوع بوده و باید بعد از طی مراحلی از موسیقی استفاده نمایند، در صورتی که امروزه موسیقی ابزاری برای جذب افراد تازه وارد به جرگه صوفیان بدل گشته است.
یکی از انحرافات فرقهی صوفیه، قطبسازی و ادعای مقامات معنوی برای قطب است که او را تا جایگاه ائمهی معصومین (ع) بالا برده و قائل به مقام ولایت، برای قطب هستند که عدهای از شیوخ صوفیه، قطب و جایگاه قطبیت را بیاساس و به ساختگی بودن و جاهطلب دانستن آن از طرف اقطاب صوفیه اعتراف کردهاند.