ماجرای شهادت فاطمه (س) به روایت کاتب واقدی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ کاتب واقدی (168-230) مورخ و سیرهنویس مشهور بغداد و مؤلف کتاب الطبقات الکبری ماجرای شهادت فاطمه (علیهاالسلام) را به نقل از عایشه چنین به تصویر میکشد: «در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشسته بودم که فاطمه وارد شد، راه رفتن او گویی راه رفتن پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود، رسول خدا فرمود: دختر عزیزم خوش آمدی و او را بر سمت راست یا چپ خود نشاند و آهسته به او سخنی فرمود که فاطمه از آن گریست؛ پيامبر (صلی الله علیه و آله) بار دیگر آهسته به او سخنی فرمود که فاطمه (علیها السلام) لبخند زد. عایشه میگوید به فاطمه (علیها السلام) گفتم هرگز خنده و گریهای به این نزدیکی ندیدهام؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه چیزی آهسته به تو گفت؟ فاطمه (علیها السلام) پاسخ داد که من راز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را فاش نمیکنم.
پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت بار دگر از فاطمه (علیهاالسلام) پرسیدم که علت گریه و خنده تو در آن روز چه بود؟ پیغمبر چه چیزی به تو فرمود که باعث گریه و خنده تو شد؟ گفت پدرم فرمود: جبریل همه ساله یکبار پیش من برای عرضه کردن آنچه از قرآن نازل شده است میآمد ولی امسال دو بار پیش من آمد و دو بار قرآن را عرضه فرمود، به گمانم که مرگ من فرا رسیده و نزدیک است و چه نیکو پیش مرگی برای تو هستم و سپس افزود و تو از همه افراد خانوادهام شتابانتر به من خواهی پیوست، و من بدان سبب گریستم. رسول خدا سپس فرمود: ای فاطمه آیا خوش نمیداری و خشنود نیستی که سرور بانوان این امت یا بانوی بانوان همه جهانیان باشی؟ و بدین سبب خندیدم».[1]
واقدی مینویسد: «فاطمه (علیها السلام) پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از ابوبکر خواست که میراث آن حضرت را از چیزهایی که خداوند به رسول خود ارزانی داشته است تقسیم کند و سهم او را بپردازد. ابوبکر گفت: پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود از ما میراث برده نمیشود آنچه از ما بازماند صدقه است. فاطمه از دست ابوبکر خشمگین شد و پس از رحلت رسول خدا فقط شش ماه[2]، زندگی کرد».[3]
بخاری (صحیحترین کتاب بعد از قرآن در نزد اهل سنت) مینویسد: «ابوبکر از دادن آن چیز به فاطمه (علیهاالسلام) ممانعت کرد و فاطمه خشمگین شد و تا زمانیکه زنده بود با ابوبکر سخن نگفت و علی (علیه السلام) شبانه بر او نماز خواند و او را دفن کرد و به ابوبکر اجازه حضور در مراسم فاطمه (علیها السلام) را نداد».[4]
واقدی به نقل از عبدالله بن نمیر، از اسماعیل، از عامر میگوید: «ابوبکر آمد و از زهرا پوزش خواست».[5]
اگر ابوبکر اشتباه نکرده بود، چرا معذرتخواهی کرد، معذرتخواهی دلیل بر گناهکار بودن است؛ چگونه ممکن است کسی سیده نساء زنان عالم باشد و آنگاه مطالبهای به ناحق داشته باشد؟
بنابراین معلوم میشود که ابوبکر به حضرت زهرا ظلم کرد و او را از حقش محروم کرد.
هنگامی که فاطمه شهادتش را نزدیک دید غسل کرد و خودش را برای سفر ابدی آماده کرد. «سلمی میگوید: فاطمه (علیها السلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که در محله ما ساکن بود بیمار شد، روزی که درگذشت علی (علیه السلام) از خانه بیرون رفته بود. فاطمه (علیها السلام) به من فرمود مادر جان! برایم آبی فراهم کن تا غسل کنم. من آب را فراهم کردم و او به بهترین صورت غسل کرد و سپس فرمود جامههای نو و تمیز مرا بیاور، آنگاه آنها را پوشید و فرمود بسترم را وسط حجره پهن کن. من نیز چنین کردم، سپس حضرت رو به قبله دراز کشید و فرمود: من هماکنون خواهم مرد و در همان دم درگذشت».[6]
محمد بن عمر واقدی، از عمر بن محمد بن عمر بن علی، از پدرش، از علی بن حسین (علیهالسلام) به نقل از ابن عباس میگوید: «فاطمه (علیها السلام) نخستین کسی است که برای او تابوت به کار رفت و آن را اسماء دختر عمیس برای فاطمه ساخت، زیرا در سرزمین حبشه دیده بود که تابوت میسازند».[7] او میگوید: «از ابن عباس پرسیدم فاطمه (علیها السلام) را چه هنگام به خاک سپردید؟ گفت شبانه پس از آرام گرفتن مردم، گفتم چه کسی بر او نماز گزارد؟ گفت: علی (علیه السلام).[8]
اکنون سؤال این است که چرا باید دختر رسول خدا، سیده نساء زنان عالم، شبانه دفن شود و کسی به غیر از علی (علیه السلام) و ابن عباس و چند نفر دیگر در تشیع و تدفین حضرت شرکت نداشته باشند. آیا فاطمه (علیها السلام) با این کار نمیخواست نارضایتی خودش از خلفای راشدین را اعلام کند.
بنابر احادیث متواتر بین شیعه وسنی پیامبر (صلیالله علیه و آله) فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي.[9] فاطمه پاره تن من است پس هر کس او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است».
پینوشت:
[1]. محمد بن سعد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ش، ج 8، ص 24،25
[2]. در برخی از نقلهای دیگر دارد که حضرت سه ماه بعد از رحلت پیامبر زنده بود مثل این نقل: «محمد بن عمر واقدی، از ابن جریج، از عمرو بن دینار، از ابو جعفر ما را خبر داد که میگفته است فاطمه (ع) سه ماه پس از رحلت رسول خدا درگذشت.» محمد بن سعد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ش، ج 8، ص 26
[3]. محمد بن سعد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ش، ج 8، ص 26
[4]. «فَأَبَی أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَدْفَعَ إِلَی فَاطِمَةَ مِنْهَا شَیْئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَی أَبِی بَکْرٍ فِی ذَلِکَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ دفنها زوجها عَلِیٌّ لَیْلًا، وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّی عَلَیْهَا» بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، ۱۴۲۲ هـ. ق.، ج ۵، ص ۱۳۹
[5]. محمد بن سعد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ش، ج 8، ص 25
[6]. همان، ج 8، ص 25،26
[7]. همان، ج 8، ص 27
[8]. همان، ج 8، ص 28
[9]. بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422 هـ. ق.،ج 5،ص 20،29
افزودن نظر جدید