بهائیت
در سال 1332 یک روحانی شیعه به نام شیخ محمد ذاکرزاده تولایی (معروف به شیخ محمود حلبی)، اقدام به تأسیس انجمنی ضدّ بهائی با نام «انجمن خیریهی حجّتیهی مهدویه» نمود. این انجمن در همهی شهرهایی که اقلیّت بهائی در آن زندگی میکرد، فعال شد و فعالیتهایی عمدتاً فرهنگی را برای مقابله با بهائیت و منزوی کردن آن، سازماندهی کرد.
امیرعباس هویدا، فرزند عینالملک از خانوادههای متعصب بهائی بود. وی در سال 1343 همزمان با شروع حرکت امام خمینی (ره) به نخستوزیری رسید. هویدا با سوءاستفاده از قدرت خود، بسیاری از بهائیان را در پستهای کلیدی گمارد و چنان خود و کابینهی بهائیاش در چپاول کشور پیش رفتند که به کابینهی چپاولگران مشهور شدند.
بر خلاف مظلومنماییهای بهائیت در دورهی پهلوی؛ عصر پهلوی را میتوان عصر تاخت و تاز بهائیت بر ایران نامید. در اینراستا عبدالکریم ایادی بهائی، با دارا بودن بیش از 80 شغل، کوشید تا تمام مصالح ایران را به نفع بهائیان تغییر دهد. تا جایی که فردوست میگوید: «میتوان کتابی نوشت که آیا ایادی بهائی، بر ایران سلطنت میکرد یا محمدرضا پهلوی»
یکم تا دوازدهم اردیبهشتماه، سالگرد ایام اظهار علنی دعوت به اصطلاح مدعی پیغمبری میباشد. بنا به فرمان پیشوایان بهائیت، بهائیان از اشتغال به هر شغلی در این ایام منع شدهاند. اما به راستی که فراگیری عمل به چنین حکمی، موجب تعطیلی و هرج و مرج گسترده در جامعه میشود. حال آنکه صدور چنین حکم غیرحکیمانهای از خدای حکیم بعید است.
در گیر و دار تبلیغات انتخاباتی، برخی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، شعارهای دوپهلویی در خصوص به رسمیت شناختن حقوق اقلیّتها سر داده که متأسفانه دشمنان اسلام و انقلاب را امیدوار ساختهاند. اما حقیقتاً آزادی عمل مکاتب غیرالهی از جمله بهائیت در انجام امور به ظاهر دینیشان، بر خلاف اصول قانون اساسی و مبانی دینی مردم کشورمان است.
واژهی وطن و حفاظت و هراست از آن، نزد پیشوایان بهائی، نامأنوس و ناآشنا به شمار میرود. حال اگر قدرت دست خائنان با چنین تفکری نیز قرار گیرد، دیگر میبایست فاتحهی استقلال آن کشور را خواند. ماجرای جدایی بحرین از ایران با بازیگری عوامل بهائی چون امیرعباس هویدا؛ نمونهی بارزی از این وطنفروشیها به شمار میرود.
هرچند که بهائیت به ترویج مظلومنمایی خود "حتی در عصر پهلوی" میپردازد، اما به راستی که نمیتواند نفوذ خود را در این رژیم پنهان نماید. چرا که حتی پیش از تشکیل رژیم پهلوی، عوامل بهائی در رویکار آوردن رضاخان نقش داشتهاند. لذا با روی کار آمدن رضاخان، نفوذ بهائیت در رژیم پهلوی گسترده و برای عادی سازی اصلاحات ضددینی، از آن استفاده میشد.
تشکیلات بهائیت در زمان کنونی قصد انکار هرگونه رابطهی بهائیت، با رژیم غاصب صهیونیستی را داشته و سعی بر آن دارد تا اقتران بهائیت و اسرائیل را نیز اتفاقی معرفی کند. اما حقیقت آن است که سرکردگان بهائی، نه تنها با رژیم صهیونیستی روابطی نزدیک داشته و دارند، بلکه حتی پیشوایان بهائی، گامهایی برای تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی نیز برداشتهاند!
بهائیان در تبلیغات خود مدعیاند که علّت تبعید مجدد پیامبرخواندهشان از بغداد، نفوذ کلام وی و حسادت علما و دربار ایران بوده است. این در حالیست که با بررسی منابع بابی و بهائی، به این باور میرسیم که علّت تبعید مجدد سرکردگان بابی (از جمله پیشوای بهائیان)، اقدام آنان به توطئه، آشوب، قتل و غارت و جنگ قدرت در این فرقه بوده است.
علیمحمد شیرازی شخصیست که در سال 1260 هـ.ق، انحراف خود را با طرح ادعای بابیت خویش، آغاز نمود. وی رفته رفته خود را مهدی موعود نامید. اما آنچه وی را بر آن داشت تا پا را از این هم فراتر نهاده و ادعای نبوّت و نسخ آیین اسلام را بنماید، واقعهای بود که طرفدارانش در بدشت، به نام وی رقم زدند.
پیشوایان بهائی، بر خلاف سیرهی اولیای الهی در ظلمستیزی، هموراه مأمن و تکیهگاه خود را از مستکبرین قرار دادهاند. پیشوای دوم بهائیان در این خصوص، با زیرکی حساب شده و بیش از پدر خود و با در نظر داشتن اوضاع و شرایط موجود؛ هر دم به زیر پرچم قدرت برتر (از جمله: روستزاری، عثمانی، انگلیس و آمریکا) رفته و به چاپلوسی آنان میپرداخته است.
پس از تبعید میرزا یحیی صبح اَزل به قبرس، فرقهی اَزلی توانست حمایت دولت انگلیس را برای خود جلب کند. اما عواملی دست به دست هم داد تا انگلیسیها (که با توجه به نوع عقاید و گرایشات پیشوایان بهائی)، میل بیشتری به برقراری رابطه با بهائیت پیدا کرده، از اَزلیان دست بریده و زین پس، بهائیت را به عنوان مُهرهی نفوذی خود انتخاب کنند.
هرچند که منابع بهائی سعی بر آن دارند تا اعدام علیمحمد شیرازی را حاصل استقامت وی در طرح ادعاهایش معرفی کنند، اما حقیقت آنست که اعدام او، تنها حاصل شورشهای طرفدارانش بوده است. چرا که پس از شکست باب در مناظره با علمای تبریز، وی اقدام به توبه کرد، اما علما بخاطر شبههی خبط دِماغ، از اعدام وی صرفنظر کردند.
در یکی از برنامههای شبکهی رادیویی تشکیلات بهائیت، کتمان عقیده و یا همان تقیه، دروغ و تزویری نامیده شد که بهائیان عاری از آن هستند. این ادعا در حالی مطرح میشود که پیشوایان بهائیت و پیروان آنان (حاضر به تحمل کوچکترین سختی در ابراز عقیدهی خود نشده)، همواره اقدام به کتمان عقیده و (یا به قول گویندهی بهائی)، تزویر کردهاند!