علل رویگردانی انگلیس از ازلیه و چرخش به سوی بهائیت
پس از تبعید میرزا یحیی صبح اَزل به قبرس، فرقهی اَزلی توانست حمایت دولت انگلیس را برای خود جلب کند. اما عواملی دست به دست هم داد تا انگلیسیها (که با توجه به نوع عقاید و گرایشات پیشوایان بهائی)، میل بیشتری به برقراری رابطه با بهائیت پیدا کرده، از اَزلیان دست بریده و زین پس، بهائیت را به عنوان مُهرهی نفوذی خود انتخاب کنند.
هرچند انگلستان به جریان اَزلی، به چشم یک ابزار مناسب مینگریست، اما بنا به دلایلی، این فرقه را کنار گذاشته و به حمایت از بهائیگری روی آورد. این دلایل عبارتند از:
1. صبح اَزل، بر خلاف برادرش حسینعلی بهاء، پیگیر مسائل سیاسی نبود و بیشتر مایل بود جایی بنشیند و وقت خود را با نوشتن چرندیاتی (نظیر چرندیات علیمحمد شیرازی) بگذراند.
2. شکست حکومت تزاری در روسیه موجب شد تا بهائیان، مهمترین حامی خود را از دست داده و به انگلیسیها نزدیک شوند.(نوائیان رودسری، تارهای عنکبوت، ص 36)
3. تصرف فلسطین به دست قوای انگلیس، بستر را برای نزدیکی انگلیسیها به بهائیت، بیش از پیش هموار کرد.
4. تفکرات پیشوایان بهائی، مهمترین عامل تمایل انگلیسیها، برای استفادهی ابزاری از بهائیت (در امور استعماری) به حساب میآمد. تعالیمی نظیر ترک تعصب، بیوطنی و اطاعت بیچون و چرا از حکومت!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در زمان تبعید میرزایحیی صبح اَزل به قبرس، این منطقه به چنگ نیروهای انگلیسی افتاده بود و انگلیسیها اگرچه به حمایت از حسینعلی نوری و جریان بهائیت، برای پیشبرد اهداف خود امید داشتند، اما به دلیل تمایل جریان بهائیت به روسها در آن زمان، در یک پُرسهی زمانی محدود، به حمایت از اَزلیان پرداختند. هرچند انگلستان به جریان اَزلی، به چشم یک ابزار مناسب مینگریست، اما بنا به دلایلی، این فرقه را کنار گذاشت و به حمایت از بهائیگری روی آورد. از این روی علل رویگردانی انگلیس از اَزلیها به سوی بهائیت را میتوان در دلایل زیر خلاصه کرد.
دلیل اول: «شخصیت میرزایحیی صبح اَزل»: میرزا یحیی، اصولاًً انسانی آرام و تنبل بود. او بر خلاف برادرش حسینعلی بهاء، پیگیر مسائل سیاسی نبود و بیشتر مایل بود جایی بنشیند و وقت خود را با نوشتن چرندیاتی (نظیر چرندیات علیمحمد شیرازی) بگذراند. وی در مدت عمر هشتاد سالهی خود (1290-1210 ش)، مُتمّم کتاب بیان را نوشت و کتاب (به ظاهر) آسمانی علیمحمد شیرازی را که موفق به اتمام آن نشده بود را تکمیل کرد. از طرف دیگر، عقاید صبح اَزل چیزی بیشتر از باب نبود و این اعتقادات نمیتوانست گروه مَد نظر انگلیسیها را تشکیل دهد. علاوه بر اینکه شخصیت علیمحمد شیرازی، به واسطهی رفتارهایش در ایران، به شدت مورد تنفر بود (به طوری که حُکّام و سیاسیون، برای چپاول رقیب و رعیت، او را متهم به بابیگری میکردند).[1] بنابراین انگلیسیها نمیتوانستند با کسی که خود را کاملاً پشت چهرهای منفور پنهان ساخته، نفوذ خود را گسترش دهند.
دلیل دوم: «انقلاب 1917 روسیه»: انقلاب کمونیستی اُکتبر در روسیه که بالاخره با تسلط جناح بلشویک بر این کشور و تأسیس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی خاتمه یافت، به حیات خاندان رومانف که تحت عنوان تزار در روسیه حکومت میکردند، پایان بخشید. این اتفاق و در پس آن، از بین رفتن مهمترین حامی بهائیت، برای سرکردگان این مسلک ضربهی سختی به حساب میآمد. به علاوه سرنگونی حکومت تزار در حالی بود که پیامبرخواندهی بهائیت، دربارهی تزار الکساندر و حکومت او و خاندانش لوح معروفی داشت که همهروزه کودکان بهائی در کلاسهای خود، آن را با آب و تاب میخواندند. حال این پیشگویی حسینعلی بهاء و دعای دوام حکومت تزار، در عرض چند سال، با فروریختن پایههای حکومت تزار، به لطیفهای خندهدار تبدیل شده بود.[2]
دلیل سوم: «اشغال فلسطین توسط انگلیس»: تصرف فلسطین به دست قوای انگلیس در دسامبر 1917 م، بستر را برای نزدیکی انگلیسیها به بهائیت، بیش از پیش هموار کرد. چرا که بهائیان پس از فروپاشی روسیهی تزاری (و حتی پیش از آن) به انگلیس متمایل شده بودند، این هجوم را به فال نیک گرفتند [3] و این خود، عامل دیگری در شکلگیری حمایت انگلیس از بهائیت بود.[4]
دلیل چهارم: «تفکرات و تعالیم پیشوایان بهائی»: تفکرات پیشوایان بهائی، مهمترین عاملی بود که سبب تمایل انگلیسیها، برای استفادهی ابزاری از بهائیت (در امور استعماری) به حساب میآمد. بهائیت در مرام خود مسائلی نظیر ترک تعصب [5] و بیوطنی را ترویج میکرد [6] و این تعالیم موجب میگشت که زبان اعتراض و مقاومت از پیروان بهائیت (در برابر تهاجم و ظلم بیگانه)، سلب گردد. از سویی دیگر، سفارش (ظاهری) سران بهائیت به اطاعت بیچون و چرا از حاکمان نیز [7] میتوانست بهشتی دلانگیز را برای استعمارگر بزرگی چون انگلیس، فراهم سازد. این خصایص به همراه هم میتوانست بهائیان را به جاسوسان بالقوهای تبدیل کند که میتوانستند با یک اشارهی رهبران خود، به حالت بالفعل درآیند. همچنان که حسین فردوست (دوست محمدرضا پهلوی) در خاطرات خود مینویسد: «بهاییهایی که من دیدهام واقعاً احساس ایرانیت نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد، جاسوسهای بالفطره بودند».[8]
مجموع این عوامل موجب گشت تا استعمار پیر انگلیس، بهائیت را مُهرهای کارآمدتر از اَزلی یافته و به سوی آن گرایش و از آن به خوبی استفاده نماید.
پینوشت:
[1]. ر.ک: عبدالعظیم رضایی، تاریخ ده هزار سالهی ایران، بیجا: انتشارات اقبال، 1375، ص 141.
[2]. جواد نوائیان رودسری، تارهای عنکبوت، مشهد: مؤسسهی فرهنگی هنری خراسان، 1394، ص 36.
[3]. سرکردهی بهائیان (عباس افندی)، به فراهمسازی زمینهی اِشغال فلسطین مشغول شده و این امر موجب گشت تا حاکم عثمانی از عباس افندی عصبانی و فرمان اعدام او را به جرم جاسوسی، اعلام کند: ر.ک: شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، نسخهی الکترونیکی، ص 291.
[4]. از اینروی بنا به فرمان وزیر وقت امور خارجهی انگلیس، ژنرال النبی (فرماندهی سپاه انگلیس در فلسطین) مأمور حفاظت و تأمین امنیّت بهائیان میگردد: شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، نسخهی الکترونیکی، ج 3، ص 297.
[5]. ر.ک: عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 127 بدیع، ج 2، صفحه 111.
[6]. ر.ک: عباس افندی، خطابات مبارکه، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی نشر آثار امری به لسانهای فارسی و عربی، بیتا، ج 3، ص 147.
[7]. ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 134 بدیع، ج 8، صص 246-247.
[8]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، بیجا: اطلاعات، 1370، ج 1، ص 282.
افزودن نظر جدید