مکاتب اهل سنت
سخن خليفه در قضیه فدک مخالف آیات صریح قرآن است زیرا قرآن صراحتاَ اعلام میکند که پیامبران از خود ارث میگذارند. بنابراین اگر واقعاَ پیامبران ارث نمیگذارند، چرا پیامبر ( صلی الله علیه و آله) آن حکم الهی را به دخترش زهرا (علیها السّلام) که تنها وارث او بود، نگفت و به فردی گفت که اصلا با موضوع ارتباطی نداشت؟
از جمله بدعتهایی که همچنان تا این روزگاران نیز در نمازهای جماعت مسجدالحرام و مسجدالنبی بهوفور دیده میشود، سجده بر باسن شخص جلویی است و دلیل مشروعیت کار خود را نیز دستور خلیفه میدانند. که در پاسخ میگوییم: مذهب و شریعتی که چنین متأثّر از گفتار، رفتار و اوامر خلیفه است، را باید پیرو «سنّت نبوی» دانست یا سنت خلیفه.
جایگاه حضرت علی (علیه السلام) چنان بلند و والا است که مخالفین و موافقین آن حضرت در وصف او عاجز ماندند، بهطوری که برخی از عالمان بزرگ اهلسنت در مقابل عظمت و فضائل ایشان سر تعظیم فرود آورده و نسبت به حضرتش اینگونه سخن گفتند که علی بن ابیطالب کسی است که برای ما جز عشق و محبت ورزیدن به او چیزی روا نباشد.
جایگاه حضرت علی (علیه السلام) چنان بلند و والا است که مخالفین و موافقین آن حضرت (علیه السلام) در وصف او عاجز ماندند، روایات پیرامون شخصیت و فضائل حضرت علی (علیه السلام) در سطح وسیعی وارد شده است و بیان همه آنها چندین جلد کتاب را میطلبد، بهگونهای که در مورد هیچیک از صحابه دیگر این مقدار روایت وارد نشده است.
همین که ابوبکر به خلافت رسید، کارگزاران حضرت فاطمه (علیها السلام) را از فدک اخراج کرد. حضرت برای تملک حقوق از دست رفته خود به سراغ ابوبکر رفت، ولی با سخن مضحک ابوبکر مواجه شد.«رسول خدا ارث نمیگذارد، بلکه آنچه که از اموال باقی مانده است صدقه محسوب میشود» در حالیکه پیامبر در زمان حیات، فدک را به دخترش بخشیده بود.
هدف پیامبر اکرم از مشورت با اصحاب، طبق نظر علمای اهل سنت و شیعه چیست؟ ابن ابی حاتم که از علمای اهل تسنن میباشد درباره این آیه میگوید: مراد از مشورت پیامبر اکرم با مردم این است که خداوند میداند که رسول خدا، احتیاج به مشورت آنان ندارد و لکن میخواهد این کار (مشورت کردن) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سنت و روش گردد.
به حكم عقل و نقل، در ميان صحابه -همچون ساير مردم- هم عادل وجود دارد و هم فاسق، هم درستكار و هم خطاكار... ليكن واضح نیست اين اعتقاد غلط از كجا در انديشه اهل سنت، سرچشمه گرفته است که تمامى صحابه را مبرّا از بدىها دانسته و عادل شمردهاند و اعتقاد به عدالت صحابه را واجب دانستهاند؟ و بر همين اساس، آنچه را كه از صحابه رسيده مىپذيرند.
محبت اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) از مهمترین خواستهها و دستورات خداوند است. خداوند در آیه ۲۳ سوره شوری پاداش رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را محبت اهلبیت میداند و در روز قیامت بندگان خود را مورد بازخواست قرار میدهد. در این خصوص روایات فراوانی در منابع روایی و تفسیری فریقین وجود دارد که نشان از اهمیت این امر است.
قائلان به مشروعیت «آمین»، پس از «ولا الضّالّین»، به برخی روایات، تمسّک جستهاند که مهمترین آن روایاتی است که در کتابهای به اصطلاح «صحاح ستّه» آمده که همه آنها به دلایلی ضعیف شمرده شده؛ بنابراین موضوع «آمین» سنّت نبوی نبوده و از بدعتهایی است که به نماز افزوده شده و به همینرو، موجب بطلان نماز میگردد.
استاد ابن ابی الحدید معتزلی در رابطه با علت غصب فدک توسط خلفاء میگوید: اگرسخن فاطمه (علیها السلام) را در قضیه فدک میپذیرفتند، فردا او از اين موقعيت به سود شوهر خود على (علیه السلام) استفاده کرده و مىگفت: كه خلافت متعلق به على (علیه السلام) است، و در آن صورت، خليفه و يارانش ناچار بودند كه خلافت را نيز به على (علیه السلام) تفويض كنند!
کثرت روایت و روایات عجیب و غریب ابوهریره از پیامبر به حدّی رسید که صدای عمر بن خطّاب را نیز درآورد و او را تهدید به تبعید کرد؛ شمسالدین ذهبی، از بزرگترین عالمان رجالی اهلسنت مینویسد: «سائب بن یزید از عمر شنید که به ابوهریره میگفت: یا نقل حدیث از پیامبر را ترک میکنی و یا تو را به سرزمین دوس (سرزمین مادری ابوهریره) تبعید میکنم.»
ماجرای قتل عثمان یکی از مباحثی است که همیشه مطرح میشود. ولی یک مسئله در این میان وجود دارد که چه کسی یا کسانی از این ماجرا بیشترین نفع را بردهاند. و اصلا چرا معاویه که قدرتمند ترین سپاه آن دوره را داشت به کمک خلیفه نشتافت. و چرا حضرت علی (علیه السلام) که در صدد حل این مسئله بود را متهم به نقش داشتن در قتل خلیفه میکنند؟
عبدالله بن عمر از پدرش روایت میکند: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که چنین لبیک میگفت: لبّیک اللّهمّ لبّیک، لبّیک لا شریک لک لبّیک، إنّ الحمد والنّعمة لک والملک، لا شریک لک و بر این کلمات چیزی نمیافزود... اما پدرم علاوه بر این کلمات چنین میافزود: لبّیک اللّهم لبّیک لبّیک و سعدیک و الخیر فی یدیک لبّیک و الرّغباء إلیک والعمل.»[
متقی هندی در کتاب خود چنین میگوید: دیدم علی بن ابیطالب قرآن را بالای سرش گرفته و ميگويد: خدایا! آن حق مسلم من که در قرآن آمده از دست من گرفتند! خدایا آن پاداشی را که من در برابر این ظلم صبر کردم به من بده! خدایا به قدری من از مردم درخواست کردم، دائم دستور دادم، اینها از من ملول شدند و به قدری اینها نافرمانی کردند و من هم از اینها ملول شدم.