مباحث تاریخی
از شبهاتی که همواره در مسئله عزاداری امام حسین(ع) مطرح بوده این است و باعث طعن به شیعیان و دستاویز شدن آن بوده این است که اگر چه معمولاً برگزاری عزاداریها توسط شیعیان انجام میگیرد، ولی دعوت کنندگان امام حسین(ع) مردم کوفه بودهاند و کوفه در آن زمان مرکز شیعیان بوده و لذا همان مردم پسر پیامبر را تنها گذاشتند و به شهادت رساندند.
بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) در جریان واقعه عاشورا نوبت به قیامها و شورشهای انقلابی از طرف مردم و سران قبائل مختلف گردید و کسانی که دستشان به خون اهل بیت پیامبر، خصوصاً سیدالشهداء (ع) آغشته گردیده بود، به سزای اعمال خود رسیدند. این عزاداریها به حدّی شدت گرفت که حکّام آن زمان سعی در خاموش کردن آن داشتند.
وجود تفاوت در میان فرقههای اسلامی یک واقعیت انکار ناپذیر است که به سادگی قابل رفع نمیباشد و البته این قضیه فقط مربوط به دین اسلام نبوده و در دیگر ادیان مانند مسیحیت نیز مطرح است. آما آنچه در این میان مهم است به دست آوردن وحدت، در عین وجود تفاوتهاست و این مهم با شناخت و درک عقاید فرقههای منشعب از دین اسلام است.
نویسندگان و عالمان اهل سنت درباب امام عصر کتابها نوشتهاند و در موضوع مهدویت به ارائه آثاری مختلف و ارزشمند ویژه این موضوع پرداختهاند این جدا از صدها کتابی است که در انها درباره مهدویت بحث شده و روایاتی اورده شده است. این آثار نشان از جایگاه فکر مهدویت در اندیشه اسلامی دارد و اینکه این اندیشه متعلق به اندیشه شیعیان نیست.
در عصر حاضر از ویژگیهای مهم شیعه در این است که در مجالس عاشورای حسینی پوشیدن لباس سیاه و گریه و عزاداری و به سر و سینه زدن، از کارهای متعارف و مشروع میباشد که مطلوب و پسندیده است، که البته این رفتارها در سیره مسلمانان، برگرفته از سیره امامان معصوم است، که ذکر این حالات و رفتارها در کتب و منابع اهل سنت فراوان یافت میشود.
اهل سنت هندوستان و جنوب شرق ایران که به نام «دیوبندیه» معروف هستند، در رابطه با عظمت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) میگویند: «آن قسمت از زمین که با اعضای مبارک جسم اطهر جناب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تماس حاصل نموده است، مطلقا از هر چیز دیگر افضل است و حتی بر کعبهی مشرفه، عرش و کرسی هم برتری دارد.»
آنچه که از منابع تاریخی اهل سنت به دست می آید و آنچه که بین مورخین و صاحب نظران مشهور است این است که عمر بن خطاب برای تعیین خلیفهی بعد از خود، شورایی شش نفره را تعیین کرده است و انتخاب خلیفه را به این شورا سپرده است. اما این سخن صحیح نبوده، بلکه تعیین عثمان طبق نقشه ای از پیش طراحی شده اتفاق افتاد.
جانشینی پیامبر از منظر شیعه، یک امری ثابت است و تردیدی در نحوه تعیین خلافت توسط پیامبر بین شیعه نیست. اما از منظر اهل سنت اختلاف نظر در تعیین جانشین پیامبر وجود دارد. مشهور اهل سنت بر این عقیده هستند که پیامبر اکرم(صلی الله علی و آله و سلم) برای خلافت پس از خود، هیچ وصیتی نکرده است و برخی قائلند که به وصایت ابوبکر تاکید شده است.
دشمنان سعی دارند تا به مسلمانان القا کنند، که اتفاقاتی که در عالم هستی، بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) افتاده، دلیل خاصی نداشته و یا این حوادث به وجود نیامده و سعی در انکار آن میکنند و این در حالی است، که این حقایق و حوادث واقعی، در سال 61 هجری اتفاق افتاده است و در کتب معتبر علمای اهل سنت نقل شده.
طبق فرمایش بزرگان دین، حضرت علی و برخی از صحابه بزرگ رسول خدا، بعد از رحلت پیامبر اکرم و پس از واقعه سقیفه و غصب خلافت، آرام ننشستند و برای احقاق حق مولا، در مواضع مختلف سخنرانی کرده و بعضا با خلفا به احتجاج می پرداختند. یکی از این صحابه ابی بن کعب است که با خلیفه اول محاجه کرده و بسیار شجاعانه از حریم ولایت دفاع کرده است.
بعضا دشمنان اهلبیت و خصوصا حضرت علی(علیهم السلام) برای اینکه عمل خلفاء در غصب خلافت را به گونهای توجیه کنند، میگویند که اگر جانشینی نبیخدا، حق حضرت علی بود، چرا ایشان بعد از ماجرای سقیفه مطالبه حق نکرد؟ پاسخ این کلام بیهوده، در منابع تاریخی اهلسنت وجود دارد و فقط کافی است که مقداری مطالعه داشت و کینه را از دل برون کرد.
بحث منع حدیث ریشه تاریخی دارد و برای تبیین آن باید به کتب تاریخی و روایی متعددی رجوع کرد. با مراجعه به این کتب به موارد فراوانی از اقدامات خلفای اول و دوم در منع تدوین و نقل و نشر حدیث بر میخوریم. این روایات در منابع معتبر اهل سنت وارد شده است و نشان از راستی و صحت این عمل از سوی خلفا دارد و قابل انکار و توجیه نیست.
طبق شواهد تاریخی، یهودیان اولین کسانی بودند که باب تحریف کتب آسمانی را گشودند. آنها ابتدا تورات را مورد تحریف قرار دادند و پس از آن مسیحیان را در تحریف کتاب انجیل یاری دادند. با پیدایش مکتب غنی اسلام، و نزول قرآن کریم، یهودیان عزم خود را جزم کردند تا در این کتاب مقدس هم خللی ایجاد کنند تا بتوانند در دین اسلام هم دست ببرند.
معاویه در راستای تحکیم پایههای حکومتش سعی نمود که سلسله اموی را بهصورت موروثی در آورد تا خلافت را به پادشاهی تبدیل کند، لذا فرزندش را ولیعهد خود کرد که در بیدینی شهره بود و هم با این حرکت توانست با استمرار این تفکر بهصورت خودکار با دین اسلام به مبارزه برخیزد، لذا از آغاز به خلافت رسیدن غاصبانه خود به آن میاندیشید.