تصوف
مساله ساقط شدن تکلیف میان مدعیان عرفان از مسائلی است که در طول تاریخ، فقها و علمای هر عصری با آن مخالفت کردهاند و عمل کنندگان به آن را مورد طعن و نکوهش قرار دادهاند و ساقط شدن تکلیف را از اساس باطل میدانند. اما مدعیان عرفان دلایلی برای اسقاط تکلیف بیان میکنند که در این نوشتار به نقد آن میپردازیم.
یکی از مهمترین اصول در تصوف، سلسله است و قطبی که نتواند سلسه خود را ثابت کند حجیتی در بین صوفیه نخواهد داشت. از جمله این اقطاب صفی علیشاه است در حالیکه این اصل را قبول دارد قادر به اثبات آن نیز هم نیست و برای اثبات آن دست به تحریف عقاید صوفیه زده و معتقد است که اجازه نامه اصلا مهم نیست.
صفی علیشاه بعد از مرگ رحمت علیشاه مرید محمدکاظم اصفهانی شد و از او جدا شد و او را زندیق و جاهل خواند و مرید منور علیشاه شد و از طرف او بهعنوان شیخ سیار به هند و بعد از آن به تهران رفت اما وقتی در تهران کثرت مریدان را در اطراف خود دید در حالیکه شیخ سیار بود ادعای قطبیت کرد و حیرت همگان را برانگیخت.
حروفیگری و صوفیگری به گونهای که قابل انکار و چشمپوشی نیست، با تصوف مربوط است و چهبسا حروفیگری به صوفیگری بیش از شیعه گری بچسبد. اما عقاید حروفیه و تصوف در برخی موارد با هم مشترک و در برخی دیگر با هم متفاوت است، تا جایی که حروفیه صوفیه را منحرف و گمراه خطاب کرده است.
سلسلههای صوفیه اهمیت زیادی برای اتصال سلسله خود به امامان معصوم (ع) قائل هستند، ولیکن در برخی موارد اختلافاتی در اتصال یک سلسله میان اقطابشان پیش میآید. برخی اقطاب گذشته سلسله گنابادیه کسانی را بعنوان قطب معرفی میکنند که مورد قبول اقطاب امروزی نیست و همین امر نشانگر وجود اشکال در سلسلههای صوفیه به معصومین (ع) است.
اقطاب صوفیه بهوسیله خواب و کشف و شهود ادعاهای زیادی برای خود مطرح میکنند در حالی که قادر به تفکیک بین کشف و شهود شیطانی از غیرشیطانی نیستند. ازجمله این ادعاها ادعای مهدویت محمد نوربخش است که میگوید مجبور شدم بخاطر کشف و شهودی که بزرگان صوفیه در مورد من داشتند، امامت را بپذیرم.
شناخت از راه شهود یکی از راههای شناخت خدا است که همواره مدعیان دروغین با استفاده از این دو واژه به دنبال سرکیسه کردن خلق بودهاند. امّا بهراستی شناخت شهودی وجود دارد؟ آیا هرکسی میتواند مدعی شهود شود؟ میزان و ملاک صحت شهود چیست؟ در این مقاله با توجه به ادله مختلف سعی خواهیم کرد به این سؤالات پاسخ دهیم.
برای آنکه مردم حاضر به گوش سپردن سخن اقطاب صوفیه شوند، بزرگان صوفیه برای خود مقامات معنوی را مدعی شدند، که فراتر از گزافهگویی است. ایشان برای اقطاب سلاسل خود مقاماتی را متصور هستند که آن مقامات مختص به معصومین (علیهم السلام) است و تا به حال کسی غیر از معصومین (علیهم السلام) به آن اذعان نکردهاند.
اقطاب صوفیه معتقدند که مرید باید صورت مرشد را در دل خود حک کند و در تمام اعمال و کردار صورت مرشد را در نظر داشته باشد تا از خیالات فاسد و شیطانی دور بماند. هدف اقطاب صوفیه این است که مرید با تصور صورت مرشد چیزی غیر از مرشد را نبیند و تمام وجودش را از مرشد ببیند.
شروع اختلاف در امت را باید از اختلاف در مسأله امامت دانست، همانطور که تدوام آن بواسطه اختلاف در این امر مهم میباشد. کسانی که معتقد به اصل امامت نبودند و شعار «حسبنا کتاب الله» را از همان ابتدا سر داده بودند، کار را به جایی رساندند که در زمان غیبت آخرین حجت خدا بر زمین، مدعی بابیت او شدند تا آخرین تیر را بر پیکر پاره پاره امت واحده اسلامی زده باشند.
از عقاید سلسله صوفیه گنابادیه، مهدویت نوعیه است. براساس این نظریه علاوه بر مهدویت خاصه حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) فرزند امام عسکری (علیه السلام)، مهدویت نوعیهای وجود دارد که به اقطاب سلسله اختصاص مییابد و از آن به مهدی ظلی یا تبعی یاد میشود. سلطان حسین تابنده ملقب به رضا علیشاه در کتاب رفع شبهات به اين نكته اشاره كرده است.
اعتقاد به مهدویت نوعی (اینکه هر شخص دارای گوهری در وجود خودش هست، که اگر آن را بیابد هدایتگر او خواهد بود) که صوفیه به آن معتقدند از عقیده باطل وحدت وجود که تقریبا تمام فرق صوفیه معتقد به آن هستند، نشات گرفته است. ولی شیعه معتقد به مهدیای است که از نسل امامان و پیامبر هست نه هر مهدیای، که صوفیه معتقدند.
جهان اسلام در طول تـاریخ، آزمایشگاه مـهدویت و انحراف درباره مهدی مد نظر روایات بـوده اسـت. سابقه ادعای مهدویت از در میان فرقههای مختلف اسلامی وجود داشته است. از میان مدعیان مهدویت فرقه صوفیه است که ولایت اقطاب خود را همانند ولایت منجی آخر الزمان می دانند و بنابر ادعاهای بدون سند، باب ولایت را منحصر در معصومین ندانسته و معتقدند ولایت اقطاب صوفیه در ادامه ولایت معصومین است.
یکی از عقاید صوفیه، اعتقاد آنها به صلح کل میباشد. این عقیده صوفیه در تعارض و تضاد با دیگر عقاید اصلی آنها مانند ولایت و بحث مهدویت است. البته نباید فراموش کرد که منظور آنها از صلح کل، انساندوستی و یا دوستدار طبیعت و جانداران بودن بهتنهایی نیست. بلکه آنها مقصودشان از صلح کل چیز دیگری است که در ادامه به تبیین آن خواهیم پرداخت.