تصوف
در حالی بعضی از صوفیه و عده کمی از غیر صوفیه سعی در این دارند که حسن بصری را شیعه و مرید امام علی(علیه السلام) معرفی کنند که علماء بزرگ شیعه نظرات متفاوت دیگری دارند و او را منافق، زاهد باطل، نابودگر دین خدا و مبغض و از اعداء اهلبیت (علیهمالسلام) معرفی کردهاند.
یکی از دعاوی هر یک از فرقههای صوفیه این است که راه رسیدن به حق و حقیقت فقط و فقط اوست و دیگر فرقهها بر صراط حق نیستند. ادعای انحصارطلبی میان فرقهها درحالی است که فرقههای متعدد صوفی مسلک وجود دارد و هر کدام هم همین ادعا را مطرح میکنند. در این مقام قصد داریم تا برخی از علل وجود فرقههای صوفیه را بیان کنیم.
در حالی فرقههای از صوفیه سلسله خود را به حسن بصری میرسانند که حسن بصری سنگ خلفاء را به سینه میزده و ارادت خاصی به آنها داشته است ولی در نقطه مقابل بارها و بارها با اهلبیت(علیهم السلام) برخوردی زشت و ناپسند داشته است تا آنجا که حضرت علی(علیهالسلام) را شایسته جهنم میداند و درصدد جنگ با حضرت برآمده است. حال آیا چنین کسی میتواند شیعه و مرید امام باشد؟
در میان کسانی که از تصوف سخن گفته و میگویند، برخی معتقدند تصوف نمودی از زهد فردی است و کارکرد اجتماعی ندارد و برخی دیگر برخلاف دسته اول اعتقاد دارند که رویکرد تصوف اجتماعی است و تصوف جنبه اجتماعی عرفان اسلامی است. اما ما معتقدیم که صوفیه در طول زمان هر دو رویکرد فردی و اجتماعی را داشته است.
صوفیه معتقدند که شخص سالک وقتی طی طریق کرد و به خداوند متعال رسید یا به اصطلاح واصل شد دیگر به یقین رسیده و حقایق برای او آشکار شده است و دیگر نیازی به عبادات ندارد چون این عبادات بوده است که شخص را به این مرحله رسانده است پس دیگر نیازی به آنها ندارد. درحالیکه اگر این طور بود ائمهاطهار(علیهمالسلام) نیز باید ترک عبادت میکردند.
یکی از مفاهیم محوری در مباحث عرفانی و صوفیانه واژه پیر، دلیل، راهنما، شیخ، مرشد یا به تعبیر امروزی آن قطب میباشد. تصوف در نهایت مردگی اختیار را از مرید خواستار است و او را از تعقل و تفکر در فلسفه عمل نهی کرده و باز میدارد: «مرید باشیخ (کالمیت بین یدی الغسّال) باشد که او را در نفس خود هیچ تدبیری و ارادتی نبود و هر چه شیخ در حق او خواهد او آن را از نفس خود دفع نکند.»
کتاب "تبصرة العوام فى معرفة مقالات الأنام" يكى از دو كتاب فارسى است در فنّ ملل و نحل و شرح مقالات و آراء و ديانات كه براى ما از قبل از استيلاى مغول بجا مانده است. در این کتاب به انحرافات فرقه صوفیه اشاره شده است و صوفیه را شش فرقه میداند و عقاید هر فرقه را به طور مختصر بیان میکند.
جواد نوربخش قطب فرقه سلسله منورعلیشاهی مونس علیشاهی از جمله اقطابی است که برای اثبات قطبیت خود اجازه نامهای از طرف قطب قبلی یعنی مونس علیشاه نداشته و توانسته است با فعالیتهای گسترده و زد و بندها و حیلههای فراوان به قطبیت برسد و حتی در جاهایی از دستگاه امنیتی رژیم پهلوی برای ساکت کردن مخالفین خود استفاده میکرده است.
سلسله منور علیشاهی از جمله سلاسل نعمت اللهی است که در آن انقطاعهای زیادی دیده میشود از جمله اجازهنامه نداشتن صادق علیشاه و جانشینش عبدالحسین ذواالریاستین که هیچکدام از وفا علیشاه اجازه نامهای نداشتند. همچنین عبدالحسین ذوالریاستین نیز به این امر اعتراف کرد که به هیچیک از مریدانش اجازه نداده است و این چنین این سلسله بیاعتبار شد.
کرامت تراشی یک از مهمترین ابزار سوء استفاده کنندگان و دنیا طلبان در جلب اعتماد ساده دلان و علاقه مندان به مذهب و امور معنویست. مساله «معجزه و کرامت» از برجسته ترین علائم حقانیت مسلک و طریق انبیاء و اولیاء الهی محسوب می گردد که رهزنان صراط حقیقت الهی از این مساله در جهت دستیابی به مقاصد دنیوی خویش استفاده می کنند.
سـلسلهء ذهـبیه مـعتقدند چون همه اقطاب آنها با اجازه، خرقه گرفتهاند و در سلسله اقطاب آنان انقطاعی صورت نـگرفته و تـا بـه امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) رسیدهاند، ذهبیه نامیده شدهاند. در نقد این نظریه میتوان گفت: در سـلسله اقـطاب ذهـبیه چندین انقطاع صورت گرفته است.
در میان فرقههای صوفیه، شیخ موذن خراسانی از بزرگان فرقه ذهبیه در کتاب خود به نقل از خواجه پارسا میگوید: «معروف کرخی را انتساب در علم باطن به امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است و طریق ایشان طریق ائمه اهلبیت (علیهم السلام) است. "ابا عن جد" چنان که مشهور است. و سلسله ائمه اهلبیت (علیهم السلام) را در علم ظاهر و باطن علما و کبرای امت "بیانا لعزتها و نفاستها و تعظیما لشانها"، سلسلهالذهب نامند.
انجمن فراماسونر به نظریهها و فعالیتهای ضددینی مشهور بوده است و ظهیرالدوله که در لژبیداری عضویت داشت، بعدها توانست بهجانشینی صفی علیشاه برسد. صفی علیشاه با همکاری او انجمن اخوت را تشکیل داد که اعضای آن توسط ظهیرالدوله انتخاب شد و تماما از فراماسونها بودند و بدینوسیله ظهیرالدوله توانست عقاید آنها را ترویج دهد و صوفیه را از روند معمول خود خارج کند.
صوفیه معتقد است که قطب مامور طریقت است و امام مامور شریعت. ایشان بر این باور هستند که فقط قطب میتواند امام طریقت باشد و لا غیر. ذهبیه بـا تـفکیک شـریعت و طـریقت و حـقیقت معتقدند شریعت ظواهر احـکام اسـلام همچون نماز و روزه است که به مثابه پوست است و طریقت باطن دین است که همچون مغز اسـت و حـقیقت جـان دین و یا مغز مغز میدانند.