انقطاع در سلسله فرقه صوفیه ذهبیه

  • 1395/03/23 - 07:23
سـلسلهء ذهـبیه مـعتقدند‌ چون‌ همه اقطاب آنها با‌ اجازه، خرقه‌ گرفته‌اند‌ و در سلسله اقطاب آنان انقطاعی صورت نـگرفته و تـا بـه امام علی بن موسی‌ الرضا‌ (علیه السّلام)‌ رسیده‌اند، ذهبیه نامیده شده‌اند. در نقد این‌ نظریه‌ می‌توان گفت: در‌ سـلسله‌ اقـطاب‌ ذهـبیه چندین انقطاع صورت‌ گرفته‌ است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- سـلسلهء ذهـبیه مـعتقدند‌ چون‌ همه اقطاب آنها با‌ اجازه، خرقه‌ گرفته‌اند‌ و در سلسله اقطاب آنان انقطاعی صورت نـگرفته و تـا بـه امام علی بن موسی‌ الرضا‌ (علیه السّلام)‌ رسیده‌اند، ذهبیه نامیده شده‌اند.
در نقد این‌ نظریه‌ می‌توان گفت: در‌ سـلسله‌ اقـطاب‌ ذهـبیه چندین انقطاع صورت‌ گرفته‌ است از جمله:
الف: انقطاع اول، بریدگی در سلسله ذهبیه بعد از عمار یاسر بدلیسی، قطب‌ یازدهم ذهـبیه اسـت‌ که‌ صوفیان ذهبیه قائلند که نجم الدین‌ کبری‌ امور‌ فرقه‌ و سلسله را از عمار‌ یـاسر‌ بـدلیسی بـه‌عهده گرفته است و در واقع خرقه از عمار یاسر دریافت کرده است‌. اما به دلایلی‌ صحت‌ این‌ ادعـا زیـر سؤال می‌رود، بلکه مردود می‌باشد:
1- در صوفیه‌ مسئله‌ انتساب‌ بین‌ رؤسا به‌ خرقه‌ پوشیدن است. البته خـرقه خـلافت و ارشـاد، درحالی‌که خود نجم الدین کبری می‌گوید: «قد لبست خرقه التبرک من الشیخ ابی‌ یاسر عمار بن یاسر.» به تحقیق پوشیدم خرقه تبرک را از شیخ ابی یاسر عمار بن یاسر.[1]
2- خود نـجم الدیـن ادعای اخذ‌ خرقهء خلافت و ارشاد را از عمار یاسر ندارد و با اینکه‌ به خرقهء تبرک اذعـان دارد.
3- نجم الدیـن کـبری دربارهء استادش عمار یاسر می‌گوید: «من علم عزلت و خلوت‌ را از استادم عمار‌ یاسر‌ آموخته‌ام.»[2]
4- شیخ مجدالدین بـغدادی کـه قـطب بعد از نجم الدین کبری می‌باشد، عمار یاسر را درشمار رؤسای فرقه ذهبیه بـه حـساب نمی‌آورد.[3]
5- شیخ نجم الدین کبری برای‌ شاگردش‌ رضی‌الدین علی لالا نوشته است و شجره خرقه خود را چـنین بـیان می‌کند: «من خرقه را از سرور و شیخم، شیخ اسماعیل قصری‌ گرفتم.»[4]
6- در جواهر‌ الاسرار همین مـطلب ذکـر شده‌ است: «شیخ‌ خرقه پوشید از دست شیخ‌ الشیوخ اسـماعیل القـصری.»[5]
7- بسیار از مـنابع صوفیه قائلند که نجم الدین کبری خـرقه را از شـیخ اسماعیل قصری‌ گرفته است از‌ جمله: «شیخ‌ شهاب‌الدین ابو حفض‌ سهروردی، [6]؛ سید علی مدانی از اقـطاب ذهـبیه[7]؛ شیخ اسماعیل سیسی[8]؛ ملا سـلطان از اقـطاب گنابادی[9] مـعصو عـلیشاه نایب‌ الصدر از مشایخ صوفیه [10]؛ دکتر خـاوری[11]
ب: انقطاع دوم: زمانی که‌ خواجه‌ اسحاق ختلانی قطب بیستم فرقه ذهبیه به‌موجب‌ رؤیای صادقه و الهام، سیدمـحمد قـهستانی را به لقب سید محمد نوربخش مـلقب کرد، خرقه پیر و مرشدی را بدو پوشـاند و در مـسند ارشاد او‌ را‌ نشاند و گفت هرکه داعـیه سـلوک دارد به سید محمد مراجعت نماید، گرچه او مرید ما است اما در حقیقت‌ پیر مـا اسـت و به او دست‌ ارادت داده گفت: به فرزند مـصطفی‌ بـیعت‌ مـی‌کنم‌ و این آیه را خواند: «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه.[سوره فتح، آیه 10] آنان كه با تو بيعت مى‏كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‏كنند.»
سید عبد اللّه برزش‌آبادی ایـن خـبر را شنید و ‌‌گفت‌ ما از خواجه برگشتیم و خواجه اسحاق به مکاشفه فهمید و گفت: «ذهب عبد اللّه؛ یعنی‌ از‌ بـیعت‌ مـا خارج شد و عبد اللّه بدون اجازه به راه خـود رفـت.»[12] عـده‌ای از رؤسـای‌ صوفیه این انقطاع را تـصریح کرده و پذیرفته‌اند از جمله: میرزا زین العابدین شیروانی از‌ مشایخ صوفیه[13]؛ معصوم علیشاه‌ نایب‌ الصدر از مشایخ‌ صوفیه[14]
فرقه ذهبیه بخاطر ایـنکه ایـن بریدگی و نقیصه را توجیه و ترمیم کند، طـریق سـلسله را زمـانی کـه بـه عبد اللّه می‌رسد بـه دو طـریق یکی از‌ اسحاق ختلانی و دیگر از قاسم انوار ذکر می‌نماید.[15]
ج: انقطاع سوم: این بریدگی مربوط به قطب بیست و هفتم شیخ فـرقه ذهـبیه، به‌نام‌ درویش مـحمد کارندهی، معروف به پیر پالان‌دوز است کـه قـطب دو سـلسله‌ ذهـبیه‌ و نـوربخشیه اسـت و این‌رویه در فرقه‌های صوفیه غیرمرسوم و باطل است. زیرا اولا: رؤسای‌ فرق (به تبع مریدان) با یکدیگر بر سر حقانیت خود و فرقه خویش و باطل بودن دیگری‌ نزاع دارند. ثانیا: با تمرد عبد‌ اللّه‌ برزش‌آبادی بر سـر جانشینی سید محمد نوربخش، خواجه‌ اسحاق ختلانی او را در خروج از بیعت خود اعلان کرده و در واقع یک اغتشاش بعد از وی‌ صورت گرفته که برزش‌آبادی سرسلسله‌ یک‌ فرقه شده و نوربخش سرسلسلهء فرقه دیگری‌ و هریک دیگری را باطل مـحسوب مـی‌نماید و مشروعیتی برای هم قائل نیستند.[16] ثالثا: پیر پالان‌دوز که صوفیه از کرامت وی بی‌خبرند به‌ علاوه‌ بی‌سواد و‌ در جذب مرید ناکام است.[17] چگونه‌ پیر‌ و قطب دو فرقه از هم‌ بریده می‌شود؟
د-انقطاع چهارم و پنجم:زمانی که از محمد هـاشم درویـش، قطب سی و سوم ذهبیه‌ می‌خواهند که قطب‌ بعد‌ از‌ خود را تعیین نماید و امور فرقه را‌ به‌ وی محوّل سازد، در پاسخ‌ آنها می‌گوید: «جناب رضوان آشیان سید قطب الدین محمد رحمه اللّه کسی را بـه فـقیر محوّل فرمودند که‌ فقیر، شما‌ را‌ به‌ دیـگری مـحوّل نمایم. هادی، حقّ است و مرشد حقیقی صاحب الامر (عجّل‌ اللّه تعالی و فرجه الشّریف)‌ دعای اکمال الدین و اتمام النعمه را، که در غیبت آن حضرت باید خوانده شود، هرکس‌ طالب‌ است‌ باید‌ بخواند تـا هـرکس را که آن حضرت قابل ایـن مـقام می‌دانند‌ باطنا‌ به او بنماید تا شبهه‌ای به جهت طالبین و سالکین الی اللّه در آن‌ شخص‌ باقی‌ نماند.[18]
از گفتار محمد هاشم درویش دو نکته مهم و قابل توجه‌ فهمیده‌ می‌شود:
نکته اول: اینکه نه خود محمد هاشم از قـطب پیـش از خود، قطب الدین محمد تبریزی، اجازه جانشینی‌ و قطبیت‌ دارد و نه میرزا عبد النبی شریفی قطب بعد از محمد هاشم از او اجازه‌ قطبیت‌ دارد. لذا قطبیت ادعایی از سوی صوفیه که باید هر قطب از قطب قبلی‌ اجازه‌ داشته‌ باشد‌ و هـمو بـه قطب بـعدی اجازه بدهد، این اجازه صورت نگرفته است و در واقع‌ انقطاع‌ از‌ محمد تبریزی به محمد هاشم اتفاق افتاده است و همچنین انـقطاع از محمدهاشم‌ به‌ عبد‌ النبی‌ شریفی صورت گرفته است.
نکته دوم: محمد هاشم درویش، انتقال و اجازه قـطبیت را مـنوط بـه اجازه امام‌ عصر‌ (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ می‌داند و می‌گوید باید امام باطنا به وی‌ بنمایاند. و‌ این‌ چیزی اسـت ‌ ‌کـه در انتقال قطبیت‌ مرسوم نیست و جامعیت ندارد. و چنانچه سخن محمد هاشم معیار‌ انتقال‌ باشد،‌ پس انـقطاع‌ اقطاب پیوسته اسـت. بـرای مثال هیچ آثار و کتبی نقل نکرده است‌ که‌ سری سقطی قطب‌ بعد از معروف کرخی (به قول صـوفیه) از امام رضا (علیه السّلام) اجازه گرفته باشد، بلکه‌ مشهور‌ است‌ که وی از معروف اجازه دارد. هـمین‌گونه است مابقی آنها.
در نهایت باید نتیجه گرفت که وقتی در سلسله‌ای از سلاسل صوفیه انقطاعی صورت می‌گیرد، مریدان آن سلسله با علم به معتقدات خود مبنی بر اتصال سلسله اقطاب، باز هم از قطب بعد تبعیت می‌نمایند.

پی نوشت:
[1]. کربلایی حسین، روضات الجنات و جنات الجـنان، نشر ستوده، بی‌جا، ج 2، ص 308
[2]. خاوری اسد اللّه، ذهبیه، چاپ دوم، مؤسسه‌ انتشارات‌ و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1383، ص 214
[3]. بغدادی مجدالدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، منوچهری، تهران،1363، ص 791
[4]. نجم‌الدین کبری، آداب الصوفیه، کتاب‌فروشی زوّار،1363، ص 14
[5]. خوارزمی،1360 ، ص 119
[6]. کربلایی حسین، روضات الجنات و جنات الجـنان، نشر ستوده، بی‌جا، ج‌ 2، ص 243
[7]. همان، ص 352
[8]. همان، ج 3، ص 97
[9]. سلطان محمد، ولایت‌نامه، چاپ دوم، چاپخانه دانشگاه‌ تهران، تهران، 1344، ص 241
[10]. نایب الصـدر، طرائق الحقایق، انتشارات سنایی، تهران، بی‌تا، ج 2، ص 107
[11]. خاوری اسد اللّه، ذهبیه، چاپ دوم، مؤسسه‌ انتشارات‌ و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1383، ص 213
[12]. قاضی نور اللّه، 1365، ص 144
[13]. شیروانی زین العابدین، بستان السیاحه، بی‌جا، بی‌تا، ص 323
[14]. نایب الصـدر، طرائق الحقایق، انتشارات سنایی، تهران، بی‌تا، ج 1،ص 485
[15]. خاوری اسداللّه، ذهبیه، چاپ دوم، مؤسسه‌ انتشارات‌ و چاپ دانشگاه تهران،تهران، 1383، ص 254
[16]. قاضی‌ نوراللّه، 1365، ص 144
[17]. خاوری اسداللّه، ذهبیه، چاپ دوم، مؤسسه‌ انتشارات‌ و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1383، ص‌ 264
[18]. درویش(شیرازی)محمد هـاشم، مناهل التحقیق، دریای نور، شیراز، 1382، ص 56
برگرفته از مقاله تأملی در وجه تسمیه، بررسی و نقد فرقه ذهبیه نوشته استاد احمد عابدی و محمد حاجی خلف

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.