تصوف
با گسترش عرفان و تصوف در ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی و به تبع آن پدید آمدن متون عرفانی، رهروان و بزرگان این طریقت به سبب داشتن پارهای اندیشههای خاص مورد نکوهش قرار گرفتند. یکی از مهمترین اندیشهها که در رفتار و گفتار آنان متجلی میشد، مقوله شاهد بازی است که مورد بررسی قرار میگیرد.
صوفیه اقطاب خود را دارای ولایت می دانند و برای ایشان مقام ولایت کلیه متصور هستند. وقتی به ایشان اشکال می شود که مگر در زمان غیبت امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) ایشان دارای ولایت نیستند، برای توجیه کار خود ولایت را به دو قسمت ولایت کلیه و جزئیه تقسیم کرده، و اقطاب را دارای ولایت جزئیه می دانند که ولایت ایشان همانند ولایت معصومین (علیهم السلام) است.
همواره یکی از موضوعات مورد دقت و علاقه پژوهشگران عرصه فرق و ادیان و مذاهب، چگونگی پیوند ناگسستنی سران و رهبران این فرقه ها با حکومتهای جائر زمانه و بده و بستانهای آنان میباشد. فرقه صوفیه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این نوشته قصد داریم تا گوشه ای از پیوند زرمداران و زورمندان ظالم با سردمداران تزویر در تاریخ تصوف را به شما معرفی کنیم.
در حالیکه در اسلام به عقل اهمیت ویژهای داده شده است اقطاب و بزرگان صوفیه در سیروسلوک صوفیانه خود عشق و محبت را جایگیزین عقل کردهاند و به مانند دیگر عرفانهای کاذب معتقدند که عقل در سیروسلوک نقشی ندارد و سیروسلوک فقط کار دل است. در حالیکه این عقل است که راه صحیح سیروسلوک را به سالک نشان میدهد تا سالک دچار گمراهی نشود.
اکثر صوفیه معتقدند که علم، از بزرگترین موانع سیروسلوک است و تنها پیشوای مرید در این راه باید عشق باشد و باید علم را کنار گذاشته و بعد وارد این وادی شد تا به شناخت حق رسید. از این دیدگاه فاصله بین اسلام و تصوف را میتوان به وضوح دید، تصوف میگوید علم و فهم را کنار بگذار تا به حق و حقیقت برسی! ولی برعکس آن اسلام، میگوید بفهم و علم پیدا کن تا به حقیقت برسی.
بزرگان صوفیه عزلت را از شروط و مراحل سیروسلوک دانستهاند و بعضی حتی آن را تنها راه شناخت حق میدانند ولی با این که موارد مختلفی از عزلت پیامبران و اولیاء الهی در قرآن ذکر شده است ولی طبق روایات عزلت کار ناپسندی است که بسیار مورد مذمت قرار گرفته است الا مواردی که توسط خداوند متعال و اهل بیت(علیهم السلام) استثناء شده است.
آنچنان که صوفیه ادعا میکنند، اقطاب ایشان مامور دستگیری درامور باطنی(عرفان) هستند و کاری به امور ظاهری(شریعت) ندارند. با صرفنظر از صحت و سقم ادعای ایشان، میبینیم که اقطاب صوفیه علیرغم ادعای خود، گاها در علوم ظاهر نیز دخالت کرده و فتوای شرعی میدهند که این امر مخالف اصول صوفیه است.
از معتقدات صوفیه قائل شدن به جدایی شریعت از طریقت است. اما اینکه صوفیه می گویند تنها ما معتقد به جدایی طریقت از شریعت نیستیم، بلکه مسلمانان نیز همینگونهاند و به باطن اعمال اعتقاد دارند، باید گفت که حقایق اسلام به ظاهر و باطن، مقدمه و ذی المقدمه قابل تقسیم است، اما شریعت و طریقت با تفسیری که برخی صوفیان گفتهاند، ناصواب است.
ادیان و به تبع آن فرقههای منشعب از ادیان مختلف برای رسیدن به مقصود و حضرت حق آداب و رسومی را دنبال میکنند تا بواسطه آن نفس انسان را تربیت کرده و آماده درک حالات و مقامات خاص کند. اما در این میان به جهت انحرافاتی که در فرقههای تابع ادیان الهی و غیر آنها رخ داده و میدهد، آدابی غیر از آنچه که ادیان الهی برای این مقصود معرفی کردهاند، معرفی میکنند که به جای نزدیک کردن سالک به خداوند، او را از خدا دور میکند.
از بزرگترین بدعتهای صوفیه، مسئله بیعت ایمانی است که معتقدند تمام انسانها باید با اقطاب صوفیه به عنوان نائبان و مجازین از طرف امام، بیعت کنند و هرکس از این بیعت ایمانی سر باز زند، ولایتی برایش حاصل نمیشود و ایمان شخص نیز وابسته به این بیعت است و بدون بیعت، ایمان آنها نیز کامل نخواهد بود. در این صورت میتوان گفت نواب اربعه و تمام علما که دست بیعت به اقطاب صوفیه ندادهاند بیایمان هستند.
اقطاب صوفیه خود را مجاز در بیعت گرفتن برای امام معرفی میکنند و معتقدند این اجازه و نیابت از جنید بغدادی به عنوان نائب آن حضرت به آنها رسیده است. اما حضرت تاکید کردهاند که در دوران غیبت کبری نائب خاصی ندارد، بلکه نامی هم از جنید بغدادی به عنوان نائب خاص در غیبت صغری نبرده است و نامی هم از او در کتب رجالی به عنوان ملازم یا راوی حدیث نیست.
تمام سلاسل صوفیه برای قدرتمند شدن نیاز به ثروت داشته و دارند و برای رسیدن به این منظور کشکول و کاسه گدایی دیگر سودمند نبوده و بههمین خاطر صوفیه به فکر سواری گرفتن و سرکیسه کردن مریدان خود افتاده و بهانحاء مختلف از مراسماتی مثل مجلس دیگ جوشان، نذر آقا، عشریه، فطریه، آنها را سرکیسه میکنند.
از قدیم تا بهحال مردم دراویش را با فقر و نداری میشناسند که بوسلیه آن سیر و سلوک میکردند، اما از زمان شاه نعمتالله ولی زندگی صوفیانه تغییر زیادی پیدا کرد و اقطاب صوفیه رو به ثروتاندوزی آوردند و گفته شده که شاه نعمتالله و ملاسلطان گنابادی از ثروتمندترین اقطاب بودند در حالی که فقر و کنارهگیری از دنیا در بین بزرگان صوفیه مرسوم بوده است.
بنا به روایت شریف پیامبر(ص) امت اسلامی به 73 فرقه منشعب گشته و تنها فرقه ای که برحق بوده را شیعیان معرفی نموده و آنها را فرقه «ناجیه» می نامد. از این روی، فرقه هایی همچون صوفیه یرای اینکه خود را از نجات یافتگان و مصداق این خبر شریف قرار دهند، سعی در انتساب فرقه ساختگی صوفیه با تشیع کرده تا از کشیده شدن خط بطلان بر اعتقادات و اعمالشان جلوگیری کرده باشد.