تصوف
یکی از موضوعات مهم از دیدگاه صوفیه رساندن نسبت طریقت خود به امام معصوم (ع) میباشد، لذا، برای تحقق این امر سعی فراوانی کردهاند تا بتوانند سلسلهای را به هم پیوسته و منسجم تشکیل دهند، از سوی دیگر انتساب برخی از فرقههای صوفیه همانند اویسیه به معصومین (ع) بطور ناقص و با تحرف تاریخ صورت گرفته است.
با توجه به آنکه مساله "اتصال سلسله الاولیاء" در اکثر فرقههای صوفیه از اهمیت ویژهای برخوردار است و در قوانین صوفیه آمده است که تا قطب و انسان کاملی در روی زمین وجود دارد، شخص دیگری نمیتواند به مقام قطبیت برسد، ولی برخی فرقههای صوفیه این اصل را مد نظر قرار نداده و با وجود حیات قطب قبلی، سلسله از طریق قطب بعدی ادامه یافته است. از میان فرقههایی که این اصل را زیرپا گذاشتهاند، سلسله اویسیه و نعمتاللهیه است.
یکی از اعتقادات فاسد فرقه صوفیه، که عمل به آن را در رسیدن به قرب الهی لازم می دانند، سماع است. صوفیان برای اینکه این عمل را به گونه ای شرعی و اسلامی نشان بدهند به روایاتی جعلی تمسک کردند که در آن رسول خدا (ص) از شنوندگان غنا بوده و یا به آن اذن دادند!
آیا صوفیه از پاسخ دادن منطقی به مکتوباتی که در رد ایشان نوشته میشود ناتوان است و نمیتواند جوابگوی جو عمومی کشور شود و به همین دلیل است که درمواردی که به نقد ایشان پرداخته میشود، بلوا به پا میکنند؟ مگر صوفیه همانند دیگر شهروندان عادی عضوی از اعضاء این کشور نیستند که خود را تافته جدا بافته میدانند و با اقدامات خودسر باعث نامساعد شدن جو شهرهای کشور میشوند؟
سلسله کبرویه منسوب به شیخ نجمالدین کبری (م 618 ه.ق) و از جمله سلاسلی که در طول قرون و پس از دوران بنیانگذار آن، یعنی شیخ نجمالدین کبری چندین بار دستخوش انشعاب شده است. در این میان قصد داریم به نحوه انشعاب در سلسله کبرویه بعد از خواجه اسحاق ختلانی که ختم به دو سلسله نوربخشیه و ذهبیه شده است، اشاره کنیم.
هرچند که بزرگان تصوف تاکنون نتوانستهاند تعریف جامع و مانع و متفق علیه برای تصوف ارائه دهند و هر کس از ظن خویش تعریفی برای تصوف ارائه کرده است، با این وجود تعاریف مختلفی از ابعاد گوناگون برای تصوف شده است و علاوه بر آن هر فرقه به فراخور بعدی از ابعاد خاص همان فرقه، تعریفی قابل تمجید برای مسلک خود ارائه کرده است. یکی از نویسندگان فرقه اویسیه نیز تعریفی از طریقه خود ارائه کرده است که آنرا بیان میکنیم.
شیخ احمد احسایی از شیخیه و حسینعلی نوری از بهائیت، توانستند بعد از واردن شدن در مسلک درویشی، از بسیاری از عقائد و آموزههای صوفیانه برای فرقه سازی خود استفاده کنند که از جمله این عقاید رکن رابع و ادعای رابطه مستقیم با ائمهاطهار (علیهمالسلام) و نقل حدیث از آنها و یا غلو در مقامات اهلبیت (علیهمالسلام) و باب خواندن هر یک از رؤسای خود را از مکتب صوفیه گرفتند تا به فرقه خود رنگ و بوی عرفانی دهند.
بعضی از صوفیان معتقدند که شاهدبازی یک عشق مجازی در انسان ایجاد میکند که باعث رسیدن به عشق حقیقی و صفای باطن میشود و معتقدند که در ورای شاهدبازی اسرار و معارفی نهفته است که فقط اهل آن به آن اسرار و معارف دست پیدا میکنند، اما چه اسراری در شاهدبازی وجود دارد درحالیکه بعضی از صوفیه و تمام فقهاء قائل به حرمت آن شدهاند و قرآن و روایات نیز این عمل قبیح را مذمت کرده و حرام دانستهاند.
علیرغم اینکه درباره سلسله اویسیه آمده است: اویسیه، نام یکی از طریقههای صوفیه در سدههای شش و هفت قمری است و به آن دسته از صوفیان که در سلوک به شیخ و پیری معین انتساب نداشتند، جلال الدین عنقا سلسله اویسیه را در ایران تاسیس کرد و این فرقه را همانند دیگر فرقهها دارای تشکیلات و طریقتی همانند دیگر طریقتها معرفی کرد.
معمول فرقههای صوفیه آن است که برای والیان خود سلسله مشایخ و مراتب و مقاماتی قائل هستند که این امر در برخی سلسلهها مشترک و در برخی دیگر متمایز از دیگر سلسلههای صوفیه است. سلسله اویسیه از آن دسته از سلاسل صوفیهای است که مراتب ایشان با دیگر سلاسل صوفیه متمایز است. مشایخ این طریقه دوازده طبقه بودهاند که همه آنان در تحت سه عنوان شناخته میشدهاند: رسومیه، الوهیه، علویه.
یکی از سلسلههای صوفیه اویسیه میباشد که سیر سلوکی این فرقه با بقیه فرقههای صوفیه تفاوتهایی دارد. این فرقه را منسوب به اویس قرنی میدانند و علت نامگذاری طریقه خویش به اویسیه آن است که اویس موفق به دیدار حضرت رسول اکرم (ص) نشد، به همین دلیل پیروان این فرقه نیز بدون پیر و مرشد طی طریق می کنند، اما امروزه برخلاف آنچه عقیده اویسیه به آن تعلق گرفته است، این فرقه محصور در تشکیلات فرقهای شده است.
واقعهی غدیر خم از ابتدای وقوع آن تا عصر حاضر پیوسته از اصول مسلم و از حوادث غیر قابل تردید میباشد که در آن رسول مکرم اسلام (ص) امیرالمؤمنین (ع) را به جانشینی خود انتخاب فرمودند که عدهای همچون فرقهی صوفیه از این حادثهی تاریخی و الهی، سوء استفاده کرده و اقطاب صوفیه، خودشان را تا جایگاه پیامبر اکرم (ص) بالا برده و برای خود وصی و جانشین انتخاب میکنند.
یکی از اعتقادات فاسد و بدعتی که صوفیه در میان خود رواج دادند، ادعای ولایت و حجت خدا دانستن است که حتی بالاتر از این، خود را مصداق اهلبیت میدانند، در حالیکه با توجه به آیات و روایات متواتر، مصداق اهلبیت، فقط ائمهی اطهار (علیهمالسلام) هستند که حجت خدا و هادی امت روی زمین هستند که غیر از ایشان کسی دیگر لایق این عنوان نیست و در زمان غیبت نیز، فقها و مراجع تقلید، نواب عام معصومین هستند.
قطاب معاصر صوفیه با علم به اینکه برائت از دشمنان دین، از ارکان اعتقادی شیعه است، چرا نسبت به سران و بنیانگذاران تصوف که در دشمنی با ائمه اطهار سرآمد زمان خود بودند، برائت نجسته و حتی بالعکس آنها را تقدیس و تطهیر کرده و با کمال افتخار نام آنها را در سلسله اقطاب داده و آنها را صاحب خرقه درویشی میدانند؟! آیا این همان مصداق «صلح کل» یا دوستی صوفی با دشمنان دین نیست؟!